روزنامه ایران
1398/07/09
ادبیات ماندگارتر از سیاست است
دکتر بهزاد خواجات که در سه دهه ادبیات امروز در شعر و نقد، نقشآفرینی مؤثری داشته است، مخاطب پرسشهایی در زمینه ادبیات مهاجرت شد. حضور قاطع خواجات در جریان شعر دهه هفتاد، مطالعه و شناخت ادبیات کلاسیک، پژوهشهای مؤثر ادبی، آشنایی حداکثری با بسیاری از شاعران هم نسل و مشارکت در چرخه تولید و نقد شعر جوان از مهمترین دلایل این انتخاب بوده است که امیدوارم این طرح مسأله با دیگر یادداشتها و مطالب علاقهمندان، به نتیجهای ختم شود.
اگر ادبیات مهاجرت بهعنوان شاخهای مستقل از ادبیات محسوب شود، مشمول چه تعریفی خواهد شد و چه سابقه تاریخی برای آن میتوان متصور شد؟
ادبیات مهاجرت شاخهای از ادبیات محسوب نمیشود بلکه عنوانی است برای بررسی شعر عدهای که زیر چتری بهنام مهاجرت جای میگیرند. بنابراین ادبیات مهاجرت اگر بخواهد شاخهای از ادبیات محسوب شود باید بنیه سبکی معطوف به زبان و بیان خود را داشته باشد و از یک شبکه معنایی و زیبا شناختی مشترک تغذیه کند که عملاً اینگونه نیست چرا که اساساً دلیل مهاجرت خود میتواند تمهای متفاوتی برای زندگی حرفهای یک شاعر یا نویسنده مهیا کند. این را هم نباید ناگفته گذاشت که مهاجرت به معنای کلاسیک خود اندکی معنای کلانش را از دست داده و گسترش فضای مجازی فواصل را کوتاهتر کرده است ولی البته نمیتوان تأثیر زمینه زیستی متفاوت را در خلق آثار متفاوت انکار کرد.
اگر بپذیریم که شعر به مثابه یک بیان فرهنگی در بازگو کردن خصلتهای اجتماعی مؤثر است ادبیات مهاجرت چه قدر میتواند در گفتمانسازی میان فرهنگها موفق باشد؟
گفتمانهای فرهنگی در زمینههایی بزرگتر از ادبیات مهاجرت اتفاق میافتند و گمان نمیکنم ادبیات مهاجرت بتواند از این حیث نقش بزرگی ایفا کند چرا که هم میزان آن اندک است و هم ابزار نشر آن چندان شایع و سهل نیست. مثلاً نشر کتابهای خارجنشینان در داخل کشور آن چنان ساده نیست و مشکلات ماهیتی و هویتی دارد. اگر هم کتابی در آن سوی مرزها به چاپ رسیده باشد امکان پخش آن در اینجا عملاً وجود ندارد. مسأله دیگر اینکه گفتمان فرهنگی به دامنه فرهنگی و زمانمندی مؤثر نیاز دارد که ادبیات مهاجرت اغلب از این دو خصیصه عاری است. شما کدام شاعر بنام مهاجر را میشناسید که کارش را به قدرتی که در اینجا انجام میداده انجام دهد؟ من گمان میکنم با وجود فضای مجازی که ذکرش رفت، خود نویسندگان با دور شدن از دیار، از چیزهایی تهی میشوند و این خلأ به هر دلیلی که باشد نمیگذارد نویسنده خط حرفهای خود را دنبال کند و این انقطاع در بسیاری از این نویسندگان به عینه دیدنی است.
آیا این ذهنیت که شعر مهاجرت صرفاً مشتمل بر رویکرد اعتراضی و گفتمان اپوزیسیون است میتواند ذهنیتی غالب باشد؟
من گمان نمیکنم که شعر مهاجرت لزوماً شعر اپوزیسیون باشد با اینکه هم خود اپوزیسیون چنین اشتباهی میکند و هم اغلب کارگزاران فرهنگی کشور. مهاجرت لزوماً دلایل سیاسی ندارد اما متأسفانه این برچسب اغلب بر شعر مهاجرت مینشیند و همه را دچار سوءتفاهم میکند. البته من نمیگویم که هیچ شعر منسوب به ادبیات مهاجرت سیاسی نیست اما الزام آن را نفی میکنم. گرچه باید دید اصلاً خود سیاسی بودن یعنی چه. مثلاً اگر شاعری به یک معضل اجتماعی بپردازد شعرش همان قدر که اجتماعی است میتواند سیاسی تأویل شود چون سیاسی بودن در ذهن اغلب مردم و حتی خود اهل قلم مصادف با رویکرد براندازی است در حالی که چنین برداشتی اساساً یکسویه و نادرست است. پس تفاوت قائل شویم بین شعر اجتماعی و شعر سیاسی و حتی اگر از شعر سیاسی سخن میگوییم دقیقاً مشخص کنیم سیاسی یعنی چه آن هم در جهانی که بواسطه تداخل شبکههای قدرت اصولاً هیچ چیز غیرسیاسی نیست. شاعر امروز اهل وراندازی است نه براندازی چون اگر جز این باشد نقش سترگ فرهنگیاش را با نقش یک چریک خلط کرده است. تمام شعرهایی که میخواستند سیاسی باشند در شعر امروز ما شعرهایی لق و بیمایهاند (به شاعرانش کاری ندارم) که شدیداً مبتلا به شعارهایی آتشیناند در حالی که فرهنگ، تودار و آهسته و وزین است، برای همین هم در هر دورهای که حوادث سیاسی اوج میگیرد شعر خوبی خلق نمیشود. در هیچ انقلاب و جنگی شعری ماندگار سروده نشده و اگر هم شده مدتها بعد بوده است. بنابراین چرا باید شعر مهاجرت را در یک دوره بسته سیاسی بررسی کنیم؟
آیا تغییر موقعیت جغرافیایی و آمیختگی با فرهنگی که کمترین اشتراکات سیاسی، فرهنگی، دینی و اقتصادی را با پیشینه فرد دارد در شاعران به ایجاد هویتی نو و احیاناً منفک از فرهنگ خودی منجر نمیشود؟
بله قطعاً تغییر محیط زیستی تغییر ماهیت زیستی را رقم میزند. شما گلدانی را هم جابهجا کنید بر زندگی گلهایش تأثیر گذاشتهاید چه برسد به انسان که پیچیدهتر از یک گیاه است. من گمان میکنم که مهاجرت به هر دلیلی که اتفاق بیفتد، زندگی حرفهای و آثار نویسنده تحت تأثیر همان عامل قرار میگیرد. مثلاً اگر دلیل مهاجرت سیاسی باشد، آثار، به این سو میل میکنند و به همین ترتیب! اما یک نکته را نباید فراموش کرد که زندگی یک نویسنده نیمی عینی و نیمی ذهنی است و در بُعد ذهنی اش نویسندهای میتواند در همین جا باشد، بماند اما بیش از یک خارج نشین در تلاطم انگارهها و رویکردهای نو به نو غربی قرار بگیرد که اگر در فرهنگ و زیستار خودی هضم شود منعی که ندارد هیچ، منشأ نعمت هم میتواند باشد. مثلاً عدهای میگویند که ما هنوز مدرنیسم را بهطور کامل تجربه نکردهایم، در این شرایط پست مدرنیسم دیگر چه صیغهای است؟ در حالی که باید گفت: خیر! ما مدرنیسم را در خیلی از ارکان عینی زندگی تجربه کردهایم هر چند ناقص و ابتر. دانشگاه بهجای اکابر چیست؟ کامپیوتر بهجای چرتکه چیست؟ حقوق کیفری و مدنی چیست؟ (به سبک اِعمالش کاری ندارم). مسأله این است که موقعیت کشورهای جهان سوم مثل ایران موقعیتی پازلگونه است و هر قطعه این پازل هم تاریخ و ماهیت خودش را دارد و همه اینها در کنار هم به آرامشی فعال رسیدهاند.
چه قدر طی این سالها ادبیات مهاجرت به جهانی شدن شعر ایران و شناخت بیشتر آن کمک کرده است؟
واقعاً نمیتوان برآوردی داشت که ادبیات مهاجرت توانسته باشد چه خدمتی برای ادبیات ما صورت دهد. چون در این مورد باید مطالعه میدانی داشت و یافتهها را بررسی و تفسیر کرد اما راه دیگری که میماند طنین نام یک شاعر و نویسنده در فضای مجازی غرب و مراکز و نهادهای فرهنگی آن سوهاست که متأسفانه لااقل من چیزی ندیدهام. اما این بدان معنا نیست که شاعران امروز ما در غرب شناخته نیستند. چند سال قبل کتابی در آلمان به چاپ رسید بهنام Deepthroat Kissing که آثاری از شاعران جوان امروز ایران در آن حضور داشتند. در سال 2018 نیز مؤسسه World Learning وابسته به دانشگاه شیکاگو از چند نفر از شاعران امروز از جمله من دعوت کرد که برای برگزاری کارگاهی درخصوص جریانهای شعری پس از نیما سفری به امریکا داشته باشیم. اینها به معنی آن است که صدای ادبیات امروز ایران در آن سوی آبها شنیده میشود و مرزی هم بین صدای نویسندگان مهاجرت و نویسندگان این جایی از حیث پرداختن به ادبیات صرف و نه لزوماً فعالیتهای سیاسی وجود ندارد. البته بدیهی است که سازمانها یا گروههایی در خارج از کشور بخواهند صدای یک شاعر نابلد سیاسی را در بوق کنند اما مراکزی که تنها به اعتلای ادبیات میاندیشند چندان وارد این بازیها و مترسکسازیها نمیشوند. شما به اغلب شعرهای سایتها و مجلاتی از این دست که سر بزنید با شعرهایی روبهرو میشوید که در تقویم شعر امروز متعلق به شش الی هفت دهه قبلاند و به سختی میتوان نام شعر بر آنها گذارد اما تنها به صرف تب تند سیاسی گویندهشان در فلان نشریه یا سایت جاهایی گران به خود اختصاص دادهاند! مشکلی که وجود دارد این است که هنوز عدهای گمان میکنند ادبیات باید بتوفد و بکوبد و پیش رود و نمیتوانند درک کنند که سیاست کوچکتر از آن است که موضوع ادبیات قرار بگیرد. ادبیات با ذهن کسانی کار دارد که سیاستسازان آینده جهانند و میخواهد که به آنها تجربههایی متفاوتتر از نگاه تک بُعدیشان عرضه کند، شاید روزی آدمی بر این کره خاکی، روی مهربانی و همدلی را ببیند.
دور افتادگی از خاستگاه زبانی چه تهدیدات و مخاطراتی را میتواند برای ادبیات مهاجرت ایجاد نماید؟
اتفاقاً این دورافتادگی از زبان مادری، مخاطرات زیادی برای نویسنده ایجاد میکند، هم از حیث جدایی از پهنه مأنوس و مألوف زبان مبدأ و هم از حیث تحولات این زبان که بالطبع نویسنده نمیتواند با آن همراه باشد. فضای مجازی هم جای خوبی برای پیگیری این تحولات نیست چرا که نوعی زبان خاص در آن متجلی است که با زبان واقعی و متعارف جامعه ادبی تفاوت دارد. زبان موجود زندهای است که نویسنده با آن معامله و مفاهمه دارد، هم به او امکانات جدید میدهد و هم از او امکانات جدید میگیرد و کسی که از این وضعیت دور بماند طبعاً نمیتواند به فرازهایی نو در زبان و بیان دست یابد و مثلاً در شعر مهاجرت این ایستایی و رخوت زبانی و بیانی تقریباً در تمام شاعران آن جایی مشهود و هویداست.
تغییر جامعه مخاطب مستقیم چه دشواریهایی را میتواند به شعر و شاعر تحمیل کند و این وضعیت با وجود شبکههای ارتباطی به چه میزان میتواند تصحیح شود؟
همانطور که گفتم فضای مجازی نمیتواند برای نویسنده مهاجر بارِ تخاطب و خواننده مستقیم را ایفا کند چون فضای مجازی درگیر روابط مجازی و زبان مجازی است بنابراین نویسنده مجبور میشود که وطنش را از فیلتر ذهنیت مخاطبان در فضای مجازی یا اخبار شبکههای مجازی دنبال کند. ممکن است کسی بگوید که انبوهی از شرقشناسان یا متفکران غربی ما و کشور ما را بههمین شکل مجازی به خوبی شناختهاند اما مسأله این است که حکایت نویسندگی با مطالعات نظری متفاوت است. نویسنده و شاعر با ابزار عاطفی دنیای خود را کشف میکنند و یک محقق با ابزار داده های منطقی و تبیین و تفسیر آنها به کشف سازوکار مثلاً اقتصادی یا سیاسی یک جامعه نائل میشود. از این روست که من گمان میکنم دوری از مخاطبان و زمینه زیستی و عاطفی این مخاطبان همواره معضل اصلی ادبیات مهاجرت است.
سایر اخبار این روزنامه
ادبیات ماندگارتر از سیاست است
مودبیان؛ نامآور در هنرهای نمایشی و کارگردانی باریک بین
هنوز به نسخه اولیه ادغام و ساماندهی مؤسسات نرسیدهایم
پیغام ریاض به تهران
انتخابات پرشور زخمهای جامعه را ترمیم می کند
سکهای که از سکه افتاد
روحانی: گام مهمی برای تشکیل نشست 1+5 برداشته شد
منابع نفتی صرف اعتبارات عمرانی میشود
جنوب، میزبان تئاتریهای سراسر ایران
پیش بینی حضور 3 میلیون ایرانی در راهپیمایی اربعین
دزدیهای ارزشافزوده را پیگیری میکنم
دزدی منار بدون کندن چاه
همه تناقضهای بن سلمان
بازی با «وَس» بس!
او گزارش مرگ خود را نوشت