روزنامه همدلی
1398/07/28
کمال اطهاری در تبیین الگوی توسعه سیاسی و اقتصادی در ایران: دولتِ قانون فروش توسعهبخش نیست
خیلی عجیب است که در کشور جهان سومی مثل ایران، راست مدرن ما روش آمریکایی را میپسنددبدون اینکه هیچ کدام از آن منابع را داشته باشد، از آن طرف هم به اروپا میگوید روش تو نادرست است
همدلی| رضا دستجردی: توسعه زیرساختهای سیاسی و اقتصادی، از ابتداییترین وظایف و رسالتهای دولت در جهت نیل کشور به آیندهای روشن و رو به رشد است. با این وجود، برخی صاحبنظران بر سر تقدم و تاخر توسعه سیاسی و اقتصادی با یکدیگر اختلاف نظر دارند و دسته دیگر مخالف هرگونه بحث از تقدم و تاخر هستند. مدل توسعه چین از جمله الگوهایی است که اخیرا به دنبال پیشرفتهای اقتصادی و نه سیاسی و اجتماعی این کشور، در ایران مورد توجه قرار گرفته است. کمال اطهاری در گفت و گو با همدلی، از کم و کیف الگوی توسعه سیاسی و اقتصادی در ایران سخن گفته و نسبت آن با مدل توسعه چینی را به بحث میگذارد.
آیا توسعه سیاسی و اقتصادی، مفهومی چند بعدی و همه جانبه محسوب میشود و تحقق تمامی عناصر آن ضرورتا در گرو تحقق دیگر عناصر این حوزه است؟
مفهوم توسعه، با مجموعه فرآیندهای انباشت ثروت، دانش، فرهنگ، مشارکت اجتماعی و پایداری محیط زیست همراه است. در واقع توسعه سیاسی و اقتصادی یک مفهوم همه جانبه است، اما اینکه بتوان همزمان همه عناصر این فرآیند را با هم آغاز کرد به هیج وجه ممکن نیست. به سخن دیگر، بنا به مراحل تاریخی در همه کشورها، و اساس فرهنگ، شرایط جهانی، و حتی شرایط طبیعیشان، حرکت به سوی تحقق این فرآیند میتواند متفاوت باشد و در واقع برنامهریزی توسعه تخصیص بهینه منابع برای تحقق نیازهای گوناگون و گاه متضاد بشری، تفاوت دارد. به بیان دیگر، شما در موقعیتی قرار میگیرید که مثلا مقوله تغذیه در مواقع قحطی نسبت به موضوع محیط زیست ارجح میشود، یا خود را در شرایطی میبینید که تهدید خارجی وجود دارد. در این حالت، ممکن است تخیص منابع متفاوت باشد، و شاید در زمان تهدید خارجی، نتوانید مقوله مشارکت را پی بگیرید یا به همان ترتیب نتوانید عدالت را در همه موارد محقق کنید و همزمان پیش ببرید. قطعا این شرایط، خرد جمعی، تجربه و دانش بشری را میطلبد. دقت داشته باشید که خرد جمعی هم نافی تجربه و دانش بشری در زمینه توسعه نیست. به این ترتیب ما میبایست نقشه راهی را ترسیم کنیم که در حداقل زمان ممکن بتوانیم به حداکثر نیازهای جامعه و بهروزی آن پاسخ دهیم.
برخی معتقدند مدل توسعه کشور چین که مبتنی بر مدل توسعه اقتصادی صرف میباشد، در ایران نیز قابل پیادهسازی است. با توجه به شناختی که از ساختارهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران دارید فکر میکنید چنین امکانی وجود دارد و علاوه بر این مطلوب هم هست؟
در اینکه رشد پایدار اقتصادی، زمینهساز بقیه وجوه توسعه، حتی حفظ محیط زیست است شکی نیست. با این وجود، من معتقد نیستم که چینیها رشد اقتصادی را در تقدم مطلق قرار دادهاند، بلکه این رشد برایشان تقدم نسبی دارد، چون شما بدون رشد پایدار اقصادی نمیتوانید عدالت را برپا کنید، محیط زیست را حفظ کنید و یا حتی حفظ میراث فرهنگی و توسعه و بالندگیاش را داشته باشید. حتی حفظ محیط زیست هم در جهان امروز وابسته به تکنولوژی پیشرفته است. مثلا اگر شما در ایران، آبیاریتان را هوشمند کنید فوایدی بسیاری بدست خواهید آورد، اما متاسفانه در کشورما اقتصاد دانش بنیان در دستور کار نیست و به همین دلیل هم کشاورزیمان در حوزه آبیاری هوشمند نشده و برداشت بیش از حد از منابع آب صورت میگیرد، به همین ترتیب هم محیط زیست نابود میشود. یا اینکه سوخت مناسب داشته باشید و کمتر از سوختهای فسیلی و تجدید ناپذیر مصرف کنید، این وابسته به تکنولوژی است. موضوع این نیست که به تعبیر اکونومیستی، اقتصاد مقدم است، اقتصاد از آن بابت که مبنای مشارکت را فراهم میکند تقدم مییابد، چون ما در فقر نمیتوانیم مشارکت ایجاد کنیم. همچنین قطعا ما بدون اینکه وارد حوزه اقتصاد دانش بنیان گردیم پیوسته اقتصادمان ضعیفتر و شکنندهتر و کارخانهها ورشکست میشود، همانطور که امروز در کشور میبینید. بخشی از مسئله هفت تپه و هپکو و آذر آب، مقوله مدیریت بد است، بخشی از آن به این خاطر است که اصولا در این نوع مدیریت کلی مسائل نادرست وجود دارد که اقتصاد ایران وارد مقوله اقتصاد دانش بنیان نشده و شرایط آن با دولتی کردن یا خصوصی کردن هم فرقی نمیکند، چرا که مالکیت چیزی را عوض نمیکند. دولتی کردن، مشارکت دادن یا اجتماعی کردن تولید نیست. در هر صورت، تغییر مالکیت تفاوتی ایجاد نمیکند، مگر اینکه برنامه داشته باشیم و وارد اقتصاد دانش بنیان گردیم. به این ترتیب موضوع و گفتمان را باید به این سو ببریم که چگونه میتوانیم اجبارهای تاریخی توسعه را محقق کنیم. اقتصاد دانش بنیان مثل اقتصاد صنعتی است. یک زمانی صنعتی شدن در دستور کار بود و حتی آن را به معنای عدالت اجتماعی میگرفتند. آن موقع هم بخشی از جامعه مخالف صنعتی شدن اقتصاد کشور بود چون فکر میکرد صنعتی شدن، بیکاری ایجاد میکند. امروز هم متاسفانه بخشی از کسانی که تفکر رادیکال دارند گمان میکنند اقتصاد دانش بنیان به این خاطر که در صورت ساماندهی غلط، بیکاری به وجود میآورد، به خطا میرود، لذا از این منظر به اقتصاد دانش بنیان به دیده تردید مینگرند. کاری که چینیها کردند این بود که توانستند خود را از سیستم قدیمیشان ارتقا دهند تا بتوانند وارد اقتصاد دانش بنیان گردند. در واقع آن چیزی که میتوان از چینیها آموخت این است که آنها دولت مداخلهگرشان را به دولت تنظیمگر تبدیل کردهاند، در واقع نه آن را نابود و نه کوچک کردند. در نتیجه، دولت، تنظیمگر شد و چین از نقشه راه برای این فرآیند بهرهمند برد. همانطور که میبینید یک مرتبه نیامدند بر خلاف تعجیلها و سراسیمگیهایی که در ایران وجود داشت، خصوصیسازی را یک مرتبه مثل ضربه و شوک به اقتصاد وارد کنند. چینیها رقابت را از روستاهایشان، یعنی همان کمونهای سابق آغاز و این فضاها را به شرکتهای زیستگاهی بدل نمودند. به علاوه بین این فضاها، رقابت عمومی ایجاد شد و آنجایی را هم که خواستند خصوصیسازی کنند اول از مناطق آزادشان شروع کردند که کل جامعه یکباره دچار شوک نشود. این فرآیند، تعقل درستی است. کره جنوبی هم همین کار را کرد. این کشور هم همان اصول را به شکل بازتری اتخاذ کرد، که عنوان آن در چین، MarkeSocialism است. در واقع وقتی نهاد سرمایهدارانه در چارچوب مالکیت خصوصی باشد، از این نهاد استفاده میکند تا بتواند تعاملات اقتصادی را در جامعه بالا ببرد، چون نهاد بازار میتواند این کار را انجام دهد ولی برنامهریزی متمرکز چنین امکانی را ندارد. همانطور که عرض کردم دولت کره جنوبی هم به نوع دیگری از این مدل استفاده کرد، هر دوی اینها هم اسمشان دولت توسعهبخش است. حال فشارهای مرکزی هم که در اروپا هستند همین مسیر را به نوع دیگری میپیمایند و به آن عنوان Socia- Markeمیدهند. سیستم مستقر در اروپا طوری عمل میکند که بازار در خدمت جامعه باشد، نه جامعه در خدمت بازار، بر خلاف آمریکا که این مسیر را رفت و الان هم نمیداند چه باید بکند. آمریکا جامعه را در خدمت بازار گذاشت و خیلی عجیب است که در کشور جهان سومی مثل ایران، راست مدرن ما روش آمریکایی را میپسندد، بدون اینکه هیچ کدام از آن منابع را داشته باشد، از آن طرف هم به اروپا میگوید روش تو نادرست است، انگار در جهان واژگانی چون Socia- Markeوجود ندارد، چون این نظم را به کار میبرند مجبور میشوند از بازار سپاری جامعه دست بردارند و بازار را در خدمت جامعه درآورند، لذا مدام بهانه میآورند و بعد میگویند در ایران، دولت توسعهبخش وجود داشته ولی شکست خورده. من میپرسم کی وجود داشته؟ هیچ وقت در ایران دولت توسعهبخش معنا نداشته و ندارد، برای اینکه دولت توسعهبخش، تنظیمگر است نه مداخلهگر. در ایران، دولت 80 درصد گردش اقتصادی را به زور انجام میدهد و مداخلهگر شدید هم هست که من به آن نئوفئودال میگویم، در صورتی که تاثیر اقتصادیاش 20 الی 25 درصد است، چون 25 درصد بازتولید دارد. این همه میگویند ما یارانه میدهیم، اما همهاش 25 درصد تولید ناخالص ماست و 20 الی 25 درصد هم مالیات میگیرد، پس در اقتصاد به صورت اقتصادی دخالت نمیکند. ولی دولت چین و کره جنوبی و به نوعی دیگر کشورهای اروپایی در اقتصاد به صورت اقتصادی حضور دارند و تنظیمگر هستند. مثلا نزدیک به 50 درصد تولید ناخالص کشورهای اروپایی به وسیله دولتهای مرکزی و محلی توزیع و باز توزیع میشود. برخی میگویند هزینه دولتها پایین آمده، اما در واقع هزینه دولتهای مرکزی پایین آمده اما در مقابل، هزینه دولتهای محلی در باز توزیع بالا رفته است.
در واقع دولتهای محلیشان، اختیارات را بیشتر کردهاند، ولی در مجموع همان 50 درصدی است که پیش از این بر اساس سیاستهای تعدیل ساختاری برپا شده است. میخواهم بگویم متاسفانه سطح مداخلاتی که در ایران صورت میگیرد از لحاظ دانش توسعه بسیار پایین است، سطح سیاستزدگی و حرفها و برداشتهای شفاهی و غیر عمیق هم از کشورهای مرکزی سرمایهداری عقبمانده است که در ایران استفاده میشود. در ایران مثال موضوعات من درآوردی مثل همین موضوعی که اشاره کردم بسیار وجود دارد. میگویند دولت توسعهبخش در ایران شکست خورده، آخر اصلا وجود داشته است؟ دولتی که تراکم میفروشد و قانون به فروش میرساند دولت توسعهبخش است؟ و حالا هم گویی نوبت این نیست که بازار سپاری کنیم، مثل اینکه ما سالها به دست چین سپرده شده بودیم. وقتی که قانون کار را منحل میکنید، کارگری را که کار کرده بدون اینکه به او آموزش دهید اخراج میکنید و به انحای مختلف بازخرید میکنید، اینکه هیچ کدام از قواعد اقتصادی را رعایت نمیکنید معنای کدام توسعه است؟ هر نوع خصوصیسازی در ایران فقط بعد از آن باید صورت پذیرد که بازار تشکیل و رقابتی شود و اینکه باید بانکها را از چنگال رانت بیرون آورده باشید که بتوانند به این صنعتی که خصوصی میشود وام بدهند، اما میبینید که هیچ کدام از اینها در ایران وجود ندارد. این ملغمه ناساز و من درآوردی است که به نام سیاست اقتصادی ایجاد کردهاند، تازه قهر هم میکنند و میگویند نگذاشتند کارمان را بکنیم. دیگر چه کاری مانده بود بکنید برای این مملکت مصیبتزا باشد و نکردید؟
با توصیفی که از نظام اقتصادی چین و خصیصههای آن ارائه کردید، فکر میکنید پیروی از الگوی این کشور چه فواید و مضراتی در ایران دارد و آیا هستند افرادی که در ایران به دنبال توسعه این مدل باشند؟
موضوع این است که ما اول باید تکلیف 6 نهاد اصلی را مشخص کنیم و تجربههای کشورهایی چون چین، اروپا و دیگر کشورها را در خدمت 6 نهاد اصلی درآوریم. نخست باید ببینید رابطه و نسبتتان با اقتصاد جهانی چه میخواهد باشد؟ میخواهید منزوی باشید یا خیر، چگونه و به چه میزان میخواهید در بازارهای جهانی حضور پیدا کنید؟ این رویکرد در ایران هنوز مشخص نیست. هم چینیها، هم کرهایها و هم اروپاییها تکلیفشان را از این باب روشن کردهاند. من این الگوها را قابل سنجش میبینم، چون خودمان باید انتخاب و نه گرتهبرداری کنیم. چون الگوگیری در اقتصاد اصلا ممکن نیست. به این نوع اقتصاد، «اقتصاد وابسته به مسیر» میگویند، باید اصول را رعایت کنیم، اما اینکه اصول را چگونه به کار بگیریم مختص به خودمان میشود. دوم اینکه باید مشخص شود رابطه دولت با اقتصاد به چه میزان است؟ آیا به شکل چینی است و یا از نوع کره جنوبی و اروپاست؟ آمریکا را که اصلا قابل بحث نمیدانم. ضمن اینکه میزان رقابت در بازار چگونه است؟ رقابت در بازار اروپا همانطور که اشاره کردم مدل Socia- Markeاست، هم رقابتزاست، هم اینکه در حین رقابت، موظف هستند ضوابطی را که به جامعه حداکثر خدمت را برساند رعایت کنند و به محیط زیست آسیب نرسانند. آمریکا که میگوید من اگر به محیط زیست آسیبب نرسانم قدرت اقتصادیام را از دست میدهم، برای همین است که وامانده شده، در صورتی که اروپا این قواعد را رعایت کرده و میتواند فولاد و آلومینیوم ارزان صادر کند، در صورتی که نه نفت دارد و نه منابع معدنی بسیار. در حالی که آمریکا میگوید اهمیتی به محیط زیست نمیدهد و آن منابع را هم در اختیار دارد گرانتر از اروپا تولید میکند و به همین خاطر مجبور است بر محصولات، تعرفه ببندد. در چین هم رقابت محدود است و به آن رقابت ناقص می گویند، انواع شرکتها را تقسیمبندی کرده و الگویش را هم از ژاپن گرفتهاند. در این میان، موضوع بسیار مهم، مسئله پول است، اینکه پول و تخصیص منابع چطور صورت میگیرد. همه کشورهای جهان سوم، بانک تخصصی دارند و بخشی از پول تخصیص یافته منابع از محل بانکهای تخصصی انجام میگیرد. به نظر من اروپا بعد از پیمودن شرایط و فرآیندهای بسیار، رقابتی شده است. لذا نمیتوان به راحتی و خیلی زود بازار و اقتصاد را رقابتی کرد. میبینید که تا آسیای جنوب شرقی دست به این کار زد بحرانی وسیع این کشورها را فراگرفت. موضع دیگر که موضع اساسی میباشد آن است که توزیع و باز توزیع چگونه است. بدین معنی که جامعه از مواهب رشد اقتصادی خود چقدر بهرهمند میشود؟ نظام توزیع و باز توزیع، خود قواعدی دارد. در اروپا، وقتی از دم بنگاه توزیع صورت میگیرد، ضریب جینی 0.85 است، یعنی نزدیک به نابرابری مطلق، وقتی که بازتوزیع میشود به 0.35 میرسد که به برابری مطلق نزدیک میشود. این نظام باید در نهاد ما معین و مشخص شود که بدانیم چه کار میخواهیم بکنیم. من بارها گفتهام که اگر میخواهید از حقوق طبقه کارگر دفاع کنید باید از سیاستهای اجتماعی حمایت نمایید. در اروپا که سندیکا وجود دارد و مردم راه به راه اعتراض و اعتصاب میکنند وقتی که حقوق توزیع میشود 0.85 ضریب جینی است، در واقع سیاستهای باز توزیع مهم است نه مزد حداقل. گونه دیگری از این نظام در چین وجود دارد و نوع دیگرش در کره جنوبی. متاسفانه این نظام در قالب سیاست اجتماعی در ایران وجود ندارد و اوج آن آنجاست که آخر سال همه سر مزد حداقل و هزینه ماهیانه یک خانوار که 4 میلیون تومان است، در حالی که حقوق حداقل 1.200 هزار تومان است بحث میکنند. دولت، مالیات و پول نفت را میگیرد تا آنها را باز توزیع کند و سیاستهایی به کار بندد که هزینه زندگی مردم را تامین نماید، همچنین مسکن ارزانقیمت وجود داشته باشد و باز توزیع آن بتواند حمل و نقل عمومی ارزان را ایجاد نماید، اما هیچ کدام از این وظایف را انجام نمیدهد، بعد هم، هزینه مسکن گران را صاحب کارخانه باید بدهد و کسی هم متوجه نمیشود چه دارد میگویند، فکر میکنند این حرف انقلابی است که بگوید صاحب کارخانه باید همه هزینههای کارگر را بدهد. قیمت گوشت 2 برابر میشود و او باید هزینهاش را بدهد، در حالی که انقلابیگری این نیست. متاسفانه به جای گفتمان سازنده، این سطح پایین گفتمان هم در دولت و هم در اپوزوسیون وجود دارد. من در شرافت و سختی که در جامعه وجود دارد شکی ندارم ولی این راهی به طبقه کارگر نمیبرد. شما دارید با چیزی میجنگید که نادرست است. این باید متوجه سیاستهای نادرست دولت شود و دولت سیاستهایش را تغییر دهد. البته صاحب کارخانه هم باید حق بیمهاش را بدهد که میدهد، به زور هم از او میگیرند. موضوع آخر، نحوه هماهنگی این نهادهاست. باید دید دموکراتیک بودن شیوههای مداخله، وجود انجمنهای صنفی و نظایر آن چگونه در این فرآیند مشارکت میکنند. ببینید در اروپا که پیشرفتهترین نظام سازماندهی را در جهان دارد، نه تنها خود دموکراتیک هست، بلکه رابطه بین کشورها را هم دموکراتیک کرده و برنامههای حفظ محیط زیست را نیز کل قارهای نموده است. قطعا ما تا این مرحله فاصله زیادی داریم ولی این فرآیند، جهان را نشان میدهد؛ دولتها و مردمی که همزمان در یک سازمان جمع شدهاند. به نظر من، این نظام چهرهای از جهان آینده است که پیشرفتهتر از سازمان ملل هم عمل میکند. شیوه دیگرش هم نمونه چین و کره جنوبی است که دولتهای مقتدر دارند و سازماندهیشان هم از میان همین انجمنهاست ولی بیرون از حوزه دولت کار نمیکنند. حال ما باید چه کنیم؟ به گمانم، ما نخست به این مهم نیاز داریم که انجمنهای مدنی و صنوف تخصصی را در تعیین سرنوشت شرکت دهیم، ولی نمیتوانیم یک مرتبه جهش کرده و مثل اروپا شویم. مجبوریم در گام نخست از شیوه کشورهایی مثل کره جنوبی یا چین استفاده کنیم. اینجاست که مسلما قدمهای اولیه ما مسلما به این کشورها مشابهت پیدا میکند اما آینده ما نباید در مدل این دو کشور خلاصه شود. به نظر من اگرچه ممکن است رابطه اروپا با کشورهای پیرامونی خود هنوز یک رابطه امپریالیستی باشد ولی در درون خود در حال برپایی نهادهایی است، همان طور زمانی که قبلا نهادهای دموکراتیک در اروپا شکل گرفت همان زمانی بود که این کشورها دست به استعمار میزدند، پس این دلیل نمیشود که نهادهای دموکراتیک بد باشند. الان هم اروپا از لحاظ سازماندهی ضوابط درون کشورها و روابط بیرونی کشورها، در چارچوب همان قاره اروپا، در حال نمایش نمونهای است که بسیاری از وجوه آن میتواند در آینده برای همه کشورها، هدف قلمداد گردد. ولی همانطور که عرض کردم نقطه آغاز ما اجبارا آن است که شیوه کشورهایی چون کره جنوبی یا چین که دولتهایی مقتدر و توسعهگرا و نه خودکامهاند را در پیش گیریم. در مقابل آن دولت خودکامه است که به عنوان تنظیمگر زیرساختهای بازار شناخته میشود ولی در آن، مناطق محروم همچنان به شدت محروم خواهند ماند. در این حالت نمیتوان به هیچ وجه این موانع را با مقرراتگذاری را که اروپا بعد از یک قرن توانست به آن برسد که همان Socia- Markeاست برطرف کرد، به همین خاطر است که میگویم ما میبایست مسیر خودمان را روشن کنیم که بالاخره تکلیف گفتمان این 6 نهادی که روشنفکران جامعه مدنی باید به دور هم جمع شوند و بر سر آن به توافق برسند چیست، چون نه دولت حوصلهاش را دارد و نه کادری که در طول این 30 الی 40 سال گزینش کرده و مطابق میل آن عمل میکنند، دیگر از آن توانمندی لازم برخوردار است که بتواند به صورت خلاقانه به این 6 نهاد بپردازد. لذا این وظیفه روشنفکران جامعه مدنی است، به دولت هم باید گفت لطف کن، شر مرسان، ما را به خیر تو امید نیست. خودش که میداند نمیتواند مدام به دانشگاهها بگوید در این حوزه کار کنند، دانشگاهها را که خودت گزینش کردهای، کاری از دستشان بر نمیآید، از کوزه همان تراود که در اوست. امروز آن جمعی از جامعه مدنی که هم آن رژیم را دیدند، هم در جریان انقلاب شرکت کردند و عواقب تفکر خودشان و تفکر دولت را دیدند هستند که چون در کارخانهها کار کردهاند و نه مثل خیلیهای دیگر، در دانشگاه دروس تئوری خواندهاند ، میتوانند برای این کشور کاری بکنند. اساتید دانشگاهها در جای خودشان محترم هستند، هرچند به خاطر نظام گزینشی موجود، سطح دانش در دانشگاهها به شدت پایین آمده است.
اگر ما اصل را بر تقدم و تاخر قرار دهیم، فکر میکنید عمدتا از توسعه اقتصادی به توسعه سیاسی و اجتماعی میرسیم یا بر عکس، از توسعه سیاسی و اجتماعی به توسعه اقتصادی خواهیم رسید؟
این دوئالیزم غلط ناشی از نظریه استبداد ایرانی است که بسیار به ما ضربه زد. ما باید یک مدل و الگوی توسعه داشته باشیم که در آن، تکلیف این نهادها روشن شده باشد، تقدم و تاخرش هم بعدا روشن میشود. با از پیش چیدن حرفهای تئوریک در کنار هم که از بحثهای ناقص به وجود آمده نمیتوان نتیجهگیری کرد. شما ابتدا باید ببینید چطور میشود این نهادها را حل و تثبیت کرد و دید جامعه نسبت به آنها در چه جایگاهی قرار دارد و ما در چه موقعیت جهانی حاضر هستیم. به نظر من، اصولا این گونه از دوئالیزم در الگوی توسعه بیمعناست. مسلم آن است که تا زمانی که مبانی نهادهای لازم را برای مبادلات آزاد اقتصاد سیاسی به وجود نیامده باشد، رسیدن به الگوی توسعه غیرممکن است. با این وجود، نهادگرایان معتقدند که تغییر نهادهای سیاسی مشکلتر از نهادهای اقتصادی است. من نمیخواهم این اصل را به عنوان یک حکم از پیش تعیین شده ارائه دهم، میخواهم بگویم که اگر به تجربه جهانی و اقتصاد نهادگرا و نه به مارکسیسم رجوع کنیم، میبینیم اصل بر رجحان نهادهای اقتصادی قرار گرفته است. تکلیف اقتصادهای نئوکلاسیک که روشن است و در درونشان، اقتصاد تقدم دارد. به عبارت دیگر هم میتوان گفت که شکم گرسنه، دین و ایمان سرش نمیشود.
سایر اخبار این روزنامه
احمد شیرزاد نماینده ادوار مجلس: همهپرسی بن بست شکن است
سخنگوی حزب اعتماد ملی در گفتوگو با همدلی: حاکمیت باید پیشگام برگزاری همهپرسی شود
سیدحسن نصرالله: هیچ کسی پشت این تظاهرات مردمی نیست بیروت در میان آتش خشم مردم
در آستانه دو سالگی پر سروصداترین تصمیم ارزی، دیدگاههای متفاوت درباره این سیاست تمامی ندارد
راز خوابهای طولانی
احیای صلح یا نوعثمانی گری ترکیه؟
گزارش همدلی از مراسم اربعین در عراق و جاماندگان اربعین در داخل کشور راهپیمایی اربعین رسانه جهانی
کمال اطهاری در تبیین الگوی توسعه سیاسی و اقتصادی در ایران: دولتِ قانون فروش توسعهبخش نیست
ولی اللهشجاع پوریان توسعه ورزشهای همگانی نیاز فوری جامعه
سخنگوی کمیسون اصل۹۰: مبارزه با فساد نباید سیاسی شود
ولی اللهشجاع پوریان توسعه ورزشهای همگانی نیاز فوری جامعه
دینامیک اعتراضات لبنان
مقام معظم رهبری: ثبات قدم در مسیر حق به اصلاح کشور و دنیا میانجامد
دختر ایرانی صدرنشین مسابقات شطرنج قهرمانی جوانان جهان شد