«روح جمعی قوم» علیه «اینستاگرام»

سحر دانشور*: یک- با سوالی شروع می‌کنم: «چرا پس از رخداد شهادت سردار سلیمانی، اینستاگرام صفحات فعال زیادی را بست؟» پاسخ: «چون همه آن صفحات، مرزهای هویتی اینستا را به خطر انداخته بودند». این خطر به حدی بود که اینستاگرام حاضر شد بدنامی خود و بی‌اعتمادی آتی کاربران را به جان بخرد، حال آنکه همه می‌دانیم خوشنامی و اعتماد مخاطب، رکن اساسی حیات هر رسانه‌ای است. اما آن خطر چه بود؟ من خطر را تبدیل «من» به «ما» در قامت «او» می‌نامم. اینستاگرام رسانه «من» است و آنچه در این بستر بر صفحات کاربران نقش می‌بندد «من» است که به شکل غلیظی بر صفحه شخصی فرد بازتولید می‌شود. این صفحه برای دیگران یک صفحه معمولی نیست، بلکه یک صحنه نمایش است و آن دیگران نیز در عین اینکه تماشاچی‌اند «من»هایی هستند روی صحنه نمایش برای منی دیگر. همه «من»ها در بستر اینستاگرام حاضرند، با هم خوش‌و‌بش می‌کنند، با یکدیگر در ارتباطند، برای هم لایک و کامنت می‌گذارند؛ حتی ممکن است با یکدیگر دوست شوند؛ دوستی‌های مجازی که گاه به دوستی‌های واقعی نیز بدل می‌شود، جنگ و دعوا می‌کنند؛ و و و! اما همه این کنش‌ها به معنای «ما» شدن آنها نیست، هیچ‌کدام از این روابط باعث نمی‌شود که آنها «ما» شوند. وقتی از «ما» شدن حرف می‌زنم، ذهنم در پی شکل‌گیری «روح جمعی» و «افقی مشخص» است که تشخص و هویت خود را از نگاه مشترک افراد مختلف، ایده‌آل و حتی رؤیا و آرمانی مشترک میان آنها وام می‌گیرد؛ افراد مختلفی که با تمام تفاوت‌ها، اختلافات و حتی گاه تضادهای گوناگون دارای یک افق مشترک و در نتیجه روحی واحدند.  دو- فعالان اینستاگرام، با وجود تمام شباهت‌های میان خود، فعالیت‌های شبیه به یکدیگر، علایق و سلایق مشترک و ارتباطات محدود و حتی گسترده‌ای که با یکدیگر دارند، هیچ‌گاه واجد روح جمعی نشدند، چرا که هر کدام در فردیت خود غوطه‌ورند و ارتباط‌شان با یکدیگر نیز مبتنی بر «من» و در نتیجه «منیت» هر کدام‌شان است؛ «من» در کنار دوستم، «من» در حال مسافرت، «من» در حال آرزو برای اتفاقات خوب، «من» در زیارت، «من» در کنار مادرم، «من» در کتابخانه، کتاب «من» و...! هر کدام از فعالان مجازی تصاویری از لحظات مختلف خود همراه با روایتی مختصر یا طولانی را به اشتراک می‌گذارند؛‌ نمایش می‌دهند! ایجاد امکاناتی مثل استوری [داستان] و لایو [زنده] نیز در اینستاگرام، بر غلظت انتشار «من» افزوده، به گونه‌ای که فرد می‌تواند در لحظه خود را برای تماشاچیانش به نمایش بگذارد. ممکن است گفته شود مطالب هر پیج تجربیاتی است که افراد برای رشد خود و دیگران انتقال می‌دهند! حتی اگر قبول کنیم انتقال تجربه و... مهم است، باز هم نمی‌توان محوریت انتقال تجربه را که «من» است حذف کرد. آنچه اهمیت دارد «منیت» متجلی‌شده در بستر اینستا است که به صورت پیوسته در حال بازتولید است. در کنار این بازتولید برخی اتفاقات خوب و نتایج مثبت را نیز می‌توان برشمرد. نمی‌توان گفت تجلی «من» و در ادامه بازتولید آن، ضرورتا خواست و علاقه فعالان است و آنها به میل خود این فضا را رقم زده‌اند، بلکه این نوع کنشگری، اقتضای اینستا است. این اینستاست که خود را به بستری برای تجلی و بازتولید «من» بدل کرده است. در حقیقت هویت اینستا در گرو ارتباط با «من»ها و بازتولید آنهاست. سه- رخداد شهادت سردار سلیمانی تغییری اساسی در فضای اینستاگرام به وجود آورد؛ به یکباره «من»ها به کناری رفته و «خود» ذیل «روح جمعی» ظهور کرده در کشور که نتیجه شهادت سردار بود بازتعریف شد. از لحظه وقوع رخداد، تمام شباهت‌ها و تفاوت‌ها به کناری رفت و کنشگری «من‌های منفرد» به ذوب جمعی در «او» یعنی سردار شهید سلیمانی بدل شد. بتدریج «من»ها به «ما» بدل شدند و «روح جمعی یک قوم» در کالبد بی‌جان اینستا دمیده شد. صورت سردار، چهره صاحبان پیج‌ها شد؛ صدای سردار، صدای صاحبان پیج‌ها شد و سیرت و سیره سردار خواست صاحبان پیج‌ها! روح یک قوم جان گرفت و آماده پرواز در بستر رسانه نحیف اینستا شد. شکل‌گیری روحی واحد که به افقی مشترک نگاه دوخته بود، خواستی مشترک را فریاد می‌زد و نسبت خودش را با «او» می‌جست. اینجا هویت اینستاگرام که رسانه «فردیت انتشاریافته» و «من» است به خطر افتاد، بنیان‌هایش متزلزل شد و اتفاقی خلاف حقیقت وجودی‌اش در بسترش رخ داد. کاربران می‌خواستند اینستا را به وسیله‌ای جهت بازتولید «روح جمعی» یک ملت بدل کنند، آنها در پی انتشار روحی بودند که در کالبد جامعه دمیده شده بود و این موج به اینستا نیز رسوخ کرد. اما واقعیت این است که اینستاگرام «رسانه کوتوله‌ای» است با شانه‌هایی ضعیف که از حمل وزنی به سنگینی روح مشترک یک ملت؛ آن هم ملتی به بزرگی «ایران» عاجز است، همین است که به محض بالا رفتن فشار وارد‌شده به شانه‌هایش و آغاز تنفس روح جمعی در بسترش، شروع به قلع و قمع پیج‌های مختلف کرد. اینستاگرام پیش از این واقعه هیچ‌گاه اینگونه هراسان نشده بود، چرا که هیچ‌گاه بنیادهای هویتی‌اش به خطر نیفتاده بود.  اگر دقیق‌تر به صحنه نگاه کنیم، می‌بینیم این ما بودیم که اینستاگرام را تهدید کردیم، هویتش را زیر سوال بردیم و مقدمات متزلزل شدنش را فراهم آوردیم. ما با خروج از ایده‌آل اینستاگرام، یعنی خروج از منیت و فردگرایی، حمله به بنیادهایش را شروع و او را با چالشی جدی روبه‌رو کردیم؛ چالشی که اینستا را با توهم حل مسأله به جان پیج‌های‌مان انداخت. اینستا هنوز هم در حال حذف پیج‌های مختلف است؛ غافل از اینکه چالش میان «من» و «ما» در شبکه‌های مجازی و حتی در سطح واقعیت عمیق‌تر از آن است که با حذف پیج‌های مختلف پاک شود. روح جمعی شکل‌گرفته پس از رخداد شهادت سردار، تازه اول راه است و بدون ‌شک در ادامه مسیر چالش‌های جدی دیگری را نیز برای یاران حقیقی/ مجازی و آنها که با آن شهید والامقام مقابله می‌کنند، ایجاد خواهد کرد. این تازه اول بازی است... *کارشناس ارشد رسانه و فضای مجازی