در میزگرد آفتاب یزد با حضور عماد بهاور عضو شورای مرکزی حزب اتحاد و فراز صادقی مقدم عضو حزب کارگزاران موضوع کادرسازی در جریان‌های سیاسی بررسی شد:

فرصت دادن به جوانان سرمایه گذاری است نه سرمایه سوزی
آفتاب یزد - گروه گزارش: به نظر می‌رسد توسعه سیاسی در همه ابعاد آن هنوز محقق نشده و در نتیجه بحث کادرسازی که عمدتا یک کارکرد حزبی است چندان موفق نبوده است. ایجاد احزاب از بالا به پایین هم فرصتی بود تا همان دست پروردگان شخصیت‌های سالخورده پرنفوذ بتوانند حرفی در ساختار قدرت داشته باشند وگرنه گردش نخبگان در این مسیر چندان محسوس نبوده است.
تکیه احزاب ایجاد شده بر سالخوردگان و ناتوانی آنها در کشف چهره‌های جوان هم عاملی بود که کادرسازی علمی برای اداره بخش‌های مدیریتی کشور با خلل روبرو شود
از سوی دیگر سالخوردگان نسل اول انقلاب در موضوع کادرسازی حتی به آنهایی که در سیستم انقلابی خودشان تربیت شده بودند برای سپردن امور اطمینانی ندارند که به نظر می‌رسد این نگاه نگاهی سرمایه سوزانه بوده تا فرصت نگر در نتیجه می‌توان گفت هنر کادرسازی اساسا تا به امروز معنا ومفهوم درستی نداشته است چرا که توزیع قدرت کماکان از همان طریق کانال‌های خاص صورت گرفته که حافظ منافع گروه خاص بوده است.


در میزگرد آفتاب یزد با عنوان چالش‌های کادرسازی در ایران بعد از انقلاب که با حضور عماد بهاور و فراز صادقی مقدم عضو حزب کارگزاران برگزار شد این امر مورد اشاره قرار گرفت که تا وقتی محافل قدرت انحصار توزیع سهم‌ها در مدیریت سیاسی را عهده‌دار باشند توسعه سیاسی امکان تحقق ندارد و بر همین مبنا می‌توان گفت که کادر‌سازی در ایران بیشتر مبتنی بر ژن گرایی است تا شایسته سالاری.
مشروح این میزگرد در ادامه می‌آید:
آیا اصلاح‌طلبان توانسته‌اند کادرسازی کنند؟ به نظر شما موانع عمده کادرسازی در میان جریان‌های سیاسی چه بوده است؟
عماد بهاور: پیش از اینکه به سوال شما درباره توان کادرسازی اصلاح‌طلبان بپردازیم لازم است روشن کنیم منظورمان از اصلاح‌طلبان کدام نیروی اجتماعی و سیاسی است. ما اصلاح‌طلبی را یک مشی می‌دانیم که قبل از جریان دوم خرداد نیز وجود داشته است. مشخصاً می‌توانیم بگوییم مهندس بازرگان مشی اصلاح‌طلبانه داشته است و از نظر ما او اولین نیروی اصلاح‌طلب بعد از انقلاب که در فضای دهه شصت در چارچوب قانون اساسی به نقد وضع موجود پرداخت بوده است. بازرگان در چنان فضایی مواضع اصلاح‌طلبانه را مطرح کرد. این نگرش در فضایی طرح می‌شد که جریان‌های مسلح برانداز فعال شده بودند و در چنین فضایی بازرگان مواضع اصلاح‌طلبانه داشت. همان گرایش‌های دموکراسی‌خواهانه و اصلاح‌طلبانه که پیش از دوم خرداد محدود به یک جریان بود، تبدیل به یک جنبش فراگیر شد و از دل آن جنبش دولتی با شعار و برنامه مشخص به وجود آمد. از آن زمان تا به حال این اصلاح‌طلبی دچار تحول شده و ابعاد مختلف و تعاریف متنوعی پیدا کرده و همیشه مرزبندی‌هایی با سایر گفتمان‌ها داشته است.
اگر بخواهیم نگاه به بدنه و خاستگاه اجتماعی این جریان بکنیم باید اول مشخص کنیم که مرزبندی اصلاح‌طلب‌ها با جریان اصولگرا یا اعتدالی چیست. بعد از آن‌که این مرزبندی تعریف شد، مشخص می‌شود که اصلاح‌طلب‌ها چقدر در کادرسازی موفق بوده‌اند و آیا از بدنه اجتماعی کسی را جذب کرده‌اند؟ من شخصاً معتقدم جریان اصلاح‌طلب دموکراسی‌خواه به دنبال اهداف آزادی‌خواهانه و توسعه متوازن با اولویت توسعه سیاسی است. در حال حاضر نمی‌توان این گفتمان را به کل احزاب موجود در جبهه اصلاحات نسبت داد، چون معیارهایی که نام برده شد الان اولویت دست‌چندم این احزاب هستند و آن‌ها مباحث دیگری را دنبال می‌کنند.
اصلاح‌طلبی را اگر فقط عنوان و تابلویی برای اصلاحات در نظر بگیریم، یعنی عنوان ائتلاف سی حزب که در قالب شورای عالی سیاستگذاری اصلاح‌طلبان، باید دید کدام یک از این احزاب در عمل معتقد به شعارهای اصلاح‌طلبی و آزادیخواهی است که در ادامه جنبش مشروطه تا اکنون و در نهضت ملی شدن صنعت نفت، انقلاب اسلامی، دوم خرداد مطرح بوده است.
شاید جریان اصلاح‌طلب و دموکراسی‌خواه دیگری هم وجود داشته باشد که در مجموعه این 30حزب حضور نداشته باشد اما در چارچوب گفتمان اصلاح‌طلبی عمل کند. اینها زایش‌هایی است که نمی‌توان آنها را نادیده گرفت. منظور من این است که اول اصلاح‌طلبی را تعریف کنیم و بعد ببینیم در کادرسازی چه اتفاقی افتاده است.
فراز صادقی مقدم: به طور کلی باید گفت پس از پیروزی انقلاب و بعد از گذشت دو دهه از انقلاب، جوانانی که در دهه اول انقلاب مورد اقبال قرار گرفته بودند به دلایل جامعه شناختی و روانشناختی به سوی باز تولید مدیران جوان نرفتند و بستر لازم را برای به وجود آمدن بحران کادرسازی فراهم کردند.
از دیگر علل ناکارآمدی احزاب و جریان‌های سیاسی در ایران و عدم توجه آن‌ها به کادرسازی چه پیش از انقلاب چه پس از انقلاب و نوع ساختار سیاسی قدرت در ایران است. به نظر من موانع کادر‌سازی در میان جریان‌های سیاسی بعد از انقلاب از عوامل مختلفی مانند نوع ساختار قدرت، فقدان احساس امنیت، ضعف جامعه مدنی، بدبینی و ناآگاهی عمومی نسبت به جایگاه احزاب و عدم وجود چرخش نخبگان نشات می‌گیرد.
به نظر شما آیا همین احزاب فعلی و رسمی اصلاح‌طلب در کادرسازی و جوانگرایی موفق بوده‌اند؟
عماد بهاور: در بحث کادرسازی حزبی باید موضوع عضو را از بدنه هوادار جدا کرد. همین الان بزرگترین احزاب ما در داخل کشور می‌گویند به دلیل برخی محدودیت‌ها امکان فعالیت وجود ندارد. با قانون فعلی احزاب دبیرکل‌ها و شورای مرکزی‌ها هم حتی صلاحیت‌شان مورد قبول واقع نمی‌شود و اعتبار و رسمیتی برای احزاب مجوزدار هم قائل نمی‌شوند؛ یعنی حتی این‌ها هم اجازه مشارکت و سهیم شدن در قدرت را ندارند. بنابراین ما اصلا حزب به آن معنای واقعی در کشور نداریم. حالا اگر حزبی هم شکل گرفته باید دید آیا این حزب می‌تواند عضوگیری و کادرسازی انجام دهد؟ آیا اصلا می‌تواند درباره آینده سیاسی خودش امید داشته باشد؟ وقتی چنین مشکلاتی در باب تحزب و فعالیت هست چگونه می‌شود درباره کادرسازی صحبت کرد؟
بسیاری از احزاب که اصلا کادرسازی نکرده‌اند؛ خیلی دیگر از همین احزاب هم تک نفره و خانوادگی هستند و حلقه دوستانه محدود دارند و حزب فراگیر به شمار نمی‌روند؛ کادرها و نیروهایی هم که از درون آن‌ها بیرون می‌آید مشخص نیست خط مشی ایدئولوژیک شان چیست و چه تعاریفی از جایگاه حزبی خود دارند. اکثر این احزاب تکلیف شان با خودشان معلوم نیست و یک نفر در چند حزب حضور دارد و اصلا فرقی نمی‌کند او عضو چند حزب باشد. این مسائل به خصوص در شهرستان‌ها خیلی دیده می‌شود. بنابراین کادرسازی این احزاب، فراگیر و توسعه‌مند نبوده است و تعریف وظایف و تقسیم کار نداشته‌اند، یعنی کار جدی در این زمینه ‌نشده که بگوییم کادر‌سازی صورت گرفته است.
فراز صادقی مقدم: قطعا موفق نبوده اند، لزوم کادرسازی و جوانگرایی از سوی احزاب موضوعی است که در چهار دهه گذشته مورد توجه عملی نبوده است. قطعا مهم ترین وظیفه احزاب در یک نظام دموکراتیک کادرسازی برای آینده است. در واقع کادرسازی باید به عنوان اولویت اساسی احزاب مورد توجه قرار بگیرد اما به طور کلی کلیه احزاب همچنان برنامه‌ای جدی برای تربیت کادر جدید ندارند و همچنان تکیه احزاب و جناح‌های سیاسی کشور بر سالخوردگان است. باید بپذیریم تنها راه حل، حرکت به سمت کادر‌سازی و جوانگرایی در عرصه سیاسی است.
بعد از گذشت چهار دهه از پیروزی انقلاب هنوز جوانگرایی و کادرسازی در عرصه سیاسی از حالت شعار به گفتمان و باور و از گفتمان و باور به عمل تبدیل نشده است.
آقای صادقی مقدم، آقای بهاور معتقدند به دلیل اینکه احزب واقعی در کشور نداشته‌ایم و موانعی که وجود داشته است احزاب نتوانسته‌اند پرورش نیروی سیاسی داشته باشند شما چه نظری دارید؟
فراز صادقی مقدم: به رغم اینکه تعداد زیادی احزاب کاغذی در عرصه سیاسی ایران به وجود آمده است اما هیچ کدام نقشی در سپهر سیاسی ایران ایفا نمی‌کنند. من هم معتقدم اساسا در ایران حزب واقعی نداریم که از آن توقع کادرسازی و جوانگرایی داشته باشیم و همین امر چرخش نخبگان سیاسی را با دشواری همراه کرده است. به نظر من لازمه تبدیل مشارکت توده‌ای به مشارکت فعال تاسیس احزاب کارآمد و واقعی است چرا که چنین امری تضمین کننده تداوم و تعادل نظام سیاسی است و برای تضمین تداوم و تعادل احزاب کادرسازی به همان میزان ضروری است. به طور کلی باید گفت احزاب واقعی هم در ایران به دلیل محدودیت‌های ساختاری توان پاسخگویی به نیاز‌های واقعی نظام سیاسی و اجتماعی را ندارند.
آقای صادقی مقدم به نظر شما چرا در احزاب و تشکل‌های سیاسی از جوانان استفاده نمی‌شود؟
فراز صادقی مقدم: به نظر من اصلی ترین دلیل عدم استفاده از جوانان در احزاب و تشکل‌های سیاسی دلبستگی سیری ناپذیر مسئولان به قدرت، میز و صندلی شان است اما دلایل دیگری مانند عدم اطمینان مسئولان به تربیت نسلی است که خودشان تربیت کرده‌اند و انحصار طلبی برخی مسئولین نیز وجود دارد که مانع بکارگیری جوانان در احزاب و تشکل‌های سیاسی می‌شود. مسئولان و فعالان سیاسی باید به این باور برسند که فرصت دادن به جوانان سرمایه سوزی نیست بلکه سرمایه‌گذاری است.
آقای بهاور به نظر شما در شش سال گذشته در دولت آقای روحانی فضا برای احزاب و جوانان نسبت به قبل تفاوتی کرده است؟
عماد بهاور: بله، ببینید در دوره اول دولت آقای احمدی نژاد فضا برای تبلیغات احزاب وجود داشت. بیشتر مشکلات از سال 88 ایجاد شد که فضا قدری بسته شد. در سال 1392 که آقای روحانی آمد کارکرد آن نیروهای میانه‌رو و معتدل (غیراصلاح‌طلب) به نوعی عادی‌سازی فضا و نرمالیزاسیون بود. در واقع قرار بود نوعی گذر از فضای بسته صورت گیرد. مخصوصا در چهار سال اول دولت روحانی فضا باز شد و بخشی از نیروهای حذف شده به چرخه فعالیت بازگشتند. مثلا اعضای سابق حزب مشارکت، حزب اتحاد را ایجاد کردند. متاسفانه قانون احزاب تغییر کرد و بدتر شد. در چارچوب همان قانون هم، احزاب و انجمن‌ها پا گرفتند اما این‌ها در حد فرم و ظاهر باقی ماند و مشکلات ساختاری به وجود آمد. یعنی وقتی نیروهای سیاسی ببینند در انتخابات نمی‌توانند حضور داشته باشند یا به مجلس که می‌روند کارایی چندانی در خود نمی‌بینند، عملا کارکرد خود را از دست می‌دهند و تاثیرگذاری اندک شان محرز می‌شود؛ در نتیجه از اهمیت و جایگاه آن‌ها کاسته می‌شود و فعالین سیاسی اصلا رغبت و انگیزه‌ای برای عضویت در آن‌ها نخواهند داشت. به نظر من این در راستای یک سیاست کلی است که احزاب خیلی پا نگیرند و شناخته نشوند. الان ده‌ها حزب وجود دارد که این‌ها فقط عدد هستند و عنوان و کارایی چندانی ندارند. مجوز دارند اما ایفای نقش و برنامه‌ای مشخص ندارند و نمی‌توانند پاسخگوی مطالبات بدنه اجتماعی خود باشند. لذا به تدریج از نظر مردم اینها بی اعتبار می‌شوند.
فراز صادقی مقدم: بله قطعا تفاوت‌هایی داشته است. در دوره آقای احمدی نژاد احزاب خانه‌نشین شدند اما نگاه آقای روحانی به احزاب بسیار بهتر از دولت قبل بوده است. با عملکردی که در دوره هشت ساله دولت مهر وجود داشت نگاه جامعه و فعالان سیاسی به جوانان منفی شد اما در دولت تدبیر و امید با استفاده محدود از ظرفیت جوانان که ناشی از انحصار طلبی و عدم اعتماد به جوانان در بین مسئولان دولت آقای روحانی بود این نگاه تا حدودی اصلاح شد.
آقای صادقی مقدم شما عضو حزب کارگزاران سازندگی ایران هستید فکر می‌کنید چقدر در موضوع کادرسازی و جوانگرایی این حزب فعال بوده است؟
فراز صادقی مقدم: به نظر من بزرگان و اعضای هیئت موسس حزب کارگزاران سازندگی ایران به جوانگرایی و کادرسازی عمیقا باور دارند همانگونه که بارها در سخنرانی‌ها و یادداشت‌ها لزوم توجه به این موضوعات را یادآوری کرده‌اند اما هنوز با ایده آل‌ها فاصله داریم. معتقد هستم نه صرفا در احزاب اصلاح‌طلب بلکه در تمام جناح‌های سیاسی کشور هنوز هم زمانی که کنگره‌ای بر پا می‌شود یا فعالان سیاسی یک تشکل دور هم جمع می‌شوند تا کرسی‌های ریاست درون تشکیلاتی را تقسیم کنند هنوز هم نام چهره‌هایی از صندوق‌های رای بیرون می‌آید که روزگار سیاست ورزی آنان از دهه شصت یا حتی پیشتر از آن در ایام مبارزات انقلابی آغاز گردیده است چرا که در ایران چرخش نیروهای سیاسی در احزاب تبدیل به امر غریبی شده است و برای حل این موضوع مسئولان امر باید جسارت به خرج دهند و به نیروهای جدید اعتماد کنند البته ناگفته نماند گاهی در بین گروهی از احزاب بارقه‌هایی از امید دیده می‌شود.
آقای بهاور به نظر شما آیا نیروی جوانی تربیت شده است که برای تصدی مسئولیت سیاسی معرفی شده باشد؟
عماد بهاور: خیر، سیستم موجود در احزاب مانع می‌شود. هنر کادرسازی این است که کسانی را وارد حزب کنیم و قدرت تصمیم‌گیری و تفکر به آن‌ها بدهیم تا بتواند تصمیم ساز باشند، اما بیشتر افرادی که در حال حاضر در احزاب هستند بیشتر از آن‌که حزب به آن‌ها آموزش داده باشد، خودشان این سطحی‌ای مهارت را داشته‌اند و بعد که وارد احزاب شدند ایده‌هایشان کامل‌تر شده و پخته‌تر شده است، اما اینکه کادرسازی از صفر صورت گرفته باشد خیلی اندک بوده است.
آقای بهاور از نظر شما این چند حزب که گفته شد به استانداردهای حزبی چه میزان نزدیک بوده‌اند و احزاب چقدر در پرورش نیروهای سیاسی تاثیر‌گذار بوده اند؟
عماد بهاور: نگاه کنید، مثلا در حزب کارگزاران سازندگی ایران افراد شاخصی جذب شدند که قبلا جای دیگری فعال بودند و سیری را طی کرده بودند. بعد کارگزاران سازندگی ایران آن‌ها را جذب کرد. اینکه کسی را از صفر تربیت کرده باشند من اطلاعی ندارم. برخی احزاب البته ممکن است از صفر هم تربیت کرده باشند، بحث این است که این کار چقدر تداوم خواهد داشت؟ جوان‌ها می‌آید که به اهدافی که برای خود ترسیم کرده‌اند برسند و وارد دولت و ساختار قدرت شود و به عبارتی تاثیرگذار باشند. می‌خواهند مدیر دولت یا نماینده شود تا اهداف و برنامه‌های حزب خود را دنبال کنند. فرض کنید چنین نیرویی هم تربیت شود و حتی سال‌ها کار حزبی کند و به اصطلاح تربیت شود؛ افرادی بوده‌اند که 10 یا 15 سال در حزب فعالیت کرده‌اند تا به جایی برسند و نرسیدند، اما اگر همین فعالیت را جای دیگر داشتند رشد بیشتری می‌کردند. چون برنامه‌های حزبی قابلیت پیاده شدن ندارند.
ما کارکرد حزب را لزوما ایجاد تغییرات و اصلاحات بروکراتیک نمی‌دانیم و تمام کارکرد حزب این‌ها نیست. برنامه‌ها و اهداف جامع دیگری هم مد نظر است. اگر انگیزه برای ورود به احزاب را مثلا پیشبرد پروژه دموکراتیزاسیون بدانیم، دیگر با چنین نگرشی هدف حزب سهیم شدن در ساختار قدرت و مدیریت بروکراتیک دولت نخواهد بود بلکه هدف، آگاهی بخشی به بدنه اجتماعی و بسیج منابع تعریف می‌شود. بسیاری از نیروهای مرتبط با ما اینگونه فکر می‌کنند و ورود به قدرت ممکن است خیلی برای آن‌ها اولویت نداشته باشد. باید با بدنه اجتماعی تماس گرفت و ارتباط ارگانیک برقرار کرد. نباید انتظار نداشته باشیم در کوتاه مدت نتیجه بگیریم، شاید سال‌های بیشتری طول بکشد تا موفق شویم؛ اگر آگاهی بخشی نتیجه داد تغییرات در فرم سیاسی هم بوجود خواهد آمد، یعنی شما هرقدر هم تلاش کنی اما زمینه آن وجود نداشته باشد، فایده‌ای ندارد. این یک مبنای مهم در اصلاح‌طلبی است که بازرگان پیشرو آن بود.
اگر نیروهای پایدار و کادرهای ماندگار در عرصه قدرت می‌خواهیم باید با همچین عمق دیدی جلو برویم وگرنه این‌که نیروی جوانی بیاید در حزب به این امید که دوره‌ای فعالیت کادری و حزبی بکنند، پوستر بچسبانند، در چند نهاد حزبی عضو شود، اما در نهایت چیزی نصیب‌اش نشود این هیچ انگیزه‌ای ایجاد نمی‌کند.
از این دست موارد داشته اید؟
خیلی زیاد، افراد زیادی آمدند فعالیت کردند به این امید که منصبی و جایگاهی پیدا کنند اما به جایی نرسیدند. اصلاح‌طلبان باید به بدنه کادری خود می‌گفتند که قضیه از چه قرار است.
یعنی می‌گویید احزب اصلاح‌طلب گاهی با استانداردها و چارچوب‌های خود نیرویی را پرورش می‌دهد اما قدرت و مدیریت استانداردها و چارچوب‌های جداگانه خود را دارد در نتیجه پس می‌زند؟
بهاور: حلقه محدودی در چنین وضعیتی دوام می‌آورد. حتی اگر تقاضا زیاد باشد و ده‌ها نفر را برای پر کردن فرم عضویت دعوت کنند، اما تکلیف حزب با شرایط کشور مشخص نباشد، چطور می‌خواهند این چند نفر را چند سال دنبال خود بکشند و آخرش هم چیزی بدست نیاید. خیلی چیزها هم قبل از این عضوگیری مشخص است اما به اعضا نمی‌گویند. در نتیجه افراد چیز زیادی را از دست می‌دهند و هزینه می‌دهند و چیزی هم به دست نمی‌آورند. اما می‌شود تیپ دیگری از نیروها را با اهداف آگاهی بخشی و فعالیت‌های جامعه محور در احزاب تربیت کرد که بدانند لزوما قرار نیست وارد ساختار قدرت شوند.
آقای صادقی مقدم! شما این را قبول دارید که احزاب باید به اعضا و هواداران خود بگویند که ممکن است وارد ساختار قدرت نشوند؟
فراز صادقی مقدم:‌ اگر حزبی اصولا موسمی باشد و انتخاباتی فعالیت کند قطعا اعضا و هواداران باید خود آگاه باشند که در ساختار قدرت جایگاهی ندارند اما اگر افراد بر اساس قرابت فکری در یک حزب جمع شده باشند و فعالیت حزب به طور مداوم در طی سال باشد قطعا اینگونه احزاب در ساختار قدرت سهم بیشتری دارند، در واقع معتقد هستم خود فرد بنا به انتخاب و بر اساس مطالعه مرامنامه و قرابت و نزدیکی‌ای که به حزب مطبوع دارد باید وارد حزب مورد نظر خود شود و هزینه‌های آن را نیز بپذیرد. در واقع ورود افراد به احزاب بدون پذیرش مصائب و مشکلان فعالیت حزبی و صرفا به جهت کسب قدرت اگر محقق نشود منجر به سرخوردگی سیاسی می‌شود.
در مورد کادرسازی و جوانگرایی در احزاب اصولگرا چه فکر می‌کنید؟
فراز صادقی مقدم: احزاب اصولگرا در خصوص کادرسازی و جوان گرایی ضعیف‌تر از اصلاح‌طلبان عمل کرده‌اند چرا که اساسا به کار حزبی اعتقادی ندارند و بی پروا به دنبال کسب قدرت هستند. بزرگان احزاب اصولگرا خود را محوریت هسته قدرت می‌دانند از این رو است که به کادرسازی و جوانگرایی علاقه چندانی ندارند.
عماد بهاور: جناح مقابل و احزاب آن‌ها معادلات متفاوتی از اصلاح‌طلبان دارند. به نظر می‌رسد آن‌ها ملموس‌تر با منافع قدرت و تقسیم غنایم سر و کار دارند، یعنی به طرزی عریان تقسیم منافع در میان آن‌ها مطرح است. بسیاری از افرادی که به احزاب اصولگرا می‌روند مستقیما به دنبال کسب قدرت و منفعت هستند (حتی با نیت خیر). کانال توزیع قدرت و منافع در تشکل‌های اصولگرا یک کانال خاص هست، یعنی توزیع قدرت و تقسیم پست‌ها از کانال‌ها و مسیرهای دیگری غیر از حزب صورت می‌گیرد؛ هرچقدر یک فرد به جریان خاص و هسته سخت قدرت نزدیکتر باشد به منافع بیشتری می‌رسد و اگر نباشد نمی‌رسد. در جریان اصولگرا، کل سیستم به کار حزبی بی‌اعتقاد است، فقط تعدادی حزب شکل می‌گیرند تا از جریان اصلی، منافع و پست کسب کنند. مساله آن‌ها این است که چقدر به جریان اصلی نزدیک می‌شوند‌.
در دوره آقای احمدی نژاد گفته می‌شد که آن زمان رویکرد دولت او موجب جذب عده‌ای از جوانان به ساختار قدرت شده است و گفته می‌شد این خودش یک کادرسازی بود. شما چه نظری در این باره دارید؟
بهاور: اتفاقی که رخ داد مانند اتفاقی بود که بعد از دوم خرداد افتاد و موجب شد گفتمانی هژمون و غالب به شکل یک نیروی اجتماعی عظیم ایجاد شود و این نیروی اجتماعی جذب دولت شود. دولت دست احمدی نژاد بود و بخشی از نیروی اجتماعی به وجود آمده را به درون دولت برد و سوار بر مفاهیم عدالت طلبانه شد. افراد این طیف لزوما اصولگرا نبودند. همین اتفاق در جریان دوم خرداد برای دولت اصلاحات افتاد. اینها بیشتر پایگاه گفتمانی داشتند و تعلق به هسته سخت قدرت نداشتند، در نتیجه بعد از مدتی مساله دار شدند، چرا؟ چون مطالباتی داشتند. الان برخی از جوان‌های احمدی نژادی حتی رادیکال‌تر از جوانان اصلاح‌طلب شده‌اند. این‌ها در موج‌های گفتمانی تولد یافتند و آرمان‌هایی را به‌ همراه مطالبات داشتند که سیستم در برابر آن‌ها مقاومت کرد و در نتیجه رادیکال شدند. الان هم جریان عدالت خواهی جدیدی با موج گفتمانی جدید در حال شکل گیری است که بازتولید همان جریان‌هاست که آرمان و مطالبه دارند. وقتی این‌ها با هسته سخت قدرت برخورد می‌کنند، فرقی نمی‌کند احمدی نژادی یا اصلاح‌طلب یا اصولگرا باشند‌ این موج‌های گفتمانی که ناگهانی می‌جوشند و با انگیزه بالا می‌آیند، یک دفعه به سد محکمی بر می‌خورند و ریزش می‌کنند، در نتیجه معترض می‌شوند.
فراز صادقی مقدم: عمیقا معتقدم آقای احمدی‌نژاد قاتل جوانگرایی در عرصه سیاست بوده است. اگر منظور ما از جوانگرایی و کادرسازی صرفا انتصاب جوانان بدون در نظر گرفتن شایسته سالاری، متعهد و پاسخگو بودن است آقای احمدی نژاد موفق عمل کرده است اما اگر منظور ما از جوانگرایی و کادرسازی پرورش جوانان شایسته برای مدیریت آینده کشور با در نظر گرفتن شایسته سالاری، متعهد و پاسخگو بودن است قطعا ایشان شکست خورده‌اند.
این جریان‌های جدید عدالت خواهی که با سر و صدای شدید در حال ظهور هستند و خود را شایسته کسب قدرت می‌داند اینها را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
فراز صادقی مقدم: این پویش‌های عدالت خواهی قطعا به بن بست می‌خورند چرا که از اساس دچار تناقض‌های فراوانی هستند. در واقع راه حل خروج از بن بست‌های مورد ادعای این پویش‌های عدالت خواهی منجر به ورود به بن بست‌های دیگری خواهد شد. در نهایت می‌توان گفت عدالت خواهی نیاز ضروری امروز کشورمان است اما برخورد‌های سطحی نگرانه و احساسی به حوزه عدالت منجر به تکرار پدیده‌هایی مثل احمدی نژاد خواهد شد.
عماد بهاور: فرقی نمی‌کند اصولگرا یا اصلاح‌طلب؛ هر قدر انحصار قدرت و ثروت بیشتر باشد در مسیر ضد توسعه قرار خواهیم گرفت و کادرسازی افراد شایسته محقق نمی‌شود. این نگرش در درازمدت بازنده است و این در واقع شکست ملت‌ها را دربردارد. بنابراین باید در مسیر توسعه یافتگی حرکت کنیم تا از درون این مکانیسم‌های شایسته گزینی حزبی، افراد خلاق با تفکرات خلاق متولد شوند.
سخن آخر:
فراز صادقی مقدم: به جای ژن گرایی جوان گرایی کنیم، به جای مشاوران جوان مدیران جوان را به کار بگیریم. زمان آن رسیده است که بزرگان عرصه سیاست همانند علی اکبر ناطق نوری که سال‌ها قبل تاکید کرد و به آن عمل کرد به جای حضور در مناسب مدیریتی و اجرایی در اندیشکده‌ها و اتاق‌های فکر و در پروژه‌های کادر‌سازی قرار بگیرند.