جایگاه معلمی و مشکل فرهنگی در جامعه ایرانی

مناسبت گرامیداشت هفته معلم، بهانه‌ای برای ارزش گذاشتن‌ به یک‌ مقام و جایگاه مهم است. هیچ‌کسی نیست که برای علم و معلمی ارزش قائل نباشد،‌ اما در عمل موانع و مشکلاتی برای جلوداری و اعتبار آن وجود دارد که بیشتر متاثر از جنبه مادی و مالی این کار و فعالیت است. در حال حاضر شغل معلمی در هر رده و مقطعی به‌گونه‌ای است که کمتر کفاف معاش متوسط و عادی را می‌دهد و برای رسیدن به حد متوسط زندگی، لازم است کار و فعالیت مضاعفی از جانب معلمان صورت گیرد؛ کاری که ممکن است در شأن جایگاه معلمی‌شان نباشد. این البته مشکلی است که همگان از وجود آن مطلع‌اند و لزومی به تکرار آن نیست اما لازم‌ است به نحو درست، مسئله‌مند شود؛ یعنی مشخص شود که جنبه‌های مسئله‌مندی آن چیست چون به بخشی از مسئله‌ای که در اینجا مطرح می‌شود ارتباط دارد. در این نوشتار، روی جایگاه معلمی و نسبتش با یک مشکل فرهنگی تأکید می‌شود؛ این‌مبحث، یک موضوع فرهنگی است که لازم است روی آن دقت و تأمل شود. در ابتدا مشکل فرهنگی مطرح می‌شود.
وضعیتی در جامعه‌ وجود‌‌ دارد که ابعاد آن به این صورت است: از یک ‌طرف خودبسندگی شبه‌علمی و از طرف دیگر اطلاعات کم و ناقص که باعث بروز مشکلاتی شده است. نمود این مشکل در بروز حالت سردرگمی و حیرانی است؛ در این حالت جامعه نمی‌تواند قدم‌هایش را محکم و استوار بردارد. این در حالی است که نسبت به این حالت خود نیز آگاه نیست. همچنین بروز مشکلات انباشت شده و حل نشده نیز نمودی از این مشکل است. این وضعیت، «بودن» در موقعیتی مبهم و ناشفاف است. شاید این تعبیر حافظ برای  این حالت جامعه ایرانی مناسب باشد:
«از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود»
با این‌تفاوت که حافظ می‌دانست هر حرکتی که می‌کند جز «وحشت»، چیزی عایدش نمی‌شود لذا سریعا تقاضا می‌کند که:


«از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت»
این وضعیت نشانگر یک مشکل فرهنگی است اما سؤال این است که جایگاه معلمی چه تأثیری در کم‌کردن آن می‌تواند داشته باشد؟ نکات ذیل در ارتباط با جایگاه معلمی و این مشکل فرهنگی قابل‌ذکر است:
۱. معلم، فعالیتی معطوف به «روشنگری» است لذا می‌تواند همان «کوکب هدایت» موردنظر حافظ باشد. به این معنا که معلم، روی بخش ناآگاه انسان‌ها دست می‌گذارد و با روشنایی‌اش فضای تحرک را مشخص می‌کند. این نکته مهمی است که برای رسیدن به «آگاهی» لازم است روی آن دقت و تأمل شود. دست گذاشتن روی نادانسته‌های احتمالی، گام مهمی است که از معلم برمی‌آید. به‌عبارت‌دیگر معلمی جایگاه مهم و تأثیرگذاری است که انسان‌ها را به جهلشان هوشیارتر می‌کند؛ با معلم است که معلوم می‌شود برای هر کاری، امکان راه‌حل‌های متفاوت وجود دارد.
۲. معلم یاد می‌دهد که یادگیری پله‌پله و مرحله‌به‌مرحله است و دفعتا و ناگهانی نیست.
۳. معلم یاد می‌دهد که‌ دریای علم انتها ندارد و میزان نادانسته‌های انسان‌ها به‌مراتب بیشتر از دانسته‌های آن‌ها است.
۴. معلم یاد می‌دهد که هر چه بیشتر بدانی دقیق‌تر و کمتر حرف می‌زنی چون احتمال ندانستنت بیشتر است.
۵. معلم با تعلیم خود این نکته را مطرح می‌کند که علم جنبه انباشتی دارد و لازم است در وهله اول تراکم (کثرت و تنوع) داده‌ها و اطلاعات وجود داشته باشد و در وهله بعد تبیین و تحلیل متناسب صورت گیرد.علم نافع و سودمند نمی‌تواند مبتنی بر اطلاعات ناقص و تحلیل نامتناسب باشد.
۶. معلم یاد می‌دهد که علم، «قدرت و سلطان» است و به‌نوعی حکایت این بیت ناصرخسرو است:
«درخت تو گر بار دانش بگیرد
به زیر آوری چرخ نیلوفری را»
یا در جای دیگر می‌گوید:
«اگر تو از آموختن سر بتابی
نجوید سر تو همی سروری را»
به خاطر همین نکات فوق است که باید گفت معلمی یک شغل نیست بلکه یک مسئولیت مهم اجتماعی است و در حال حاضر اهمیتش دوچندان است. اینکه در حال حاضر علم و دانش در جامعه ایرانی، جنبه انباشتی و قُلکی ندارد و بیشتر روی اطلاعات محدود و ناقص تأکید می‌شود تا فهم و تحلیل و جامعه پر است از افرادی پرمدعا که در کلام خود مطلق‌گویی می‌کنند و در عمل نیز، تأمل محققانه ندارند و کلام و بیان رطب و یابس خود را معیار حق و حقیقت می‌دانند، به نظر نشان از کم‌توجهی به جایگاه و نقش معلمی است.
البته باید ضمن توجه به این «ضعف قابلی و زمینه‌ای» که باعث ظهور این مشکل فرهنگی در جامعه شده روی چرایی «نقص فاعلی» معلمان هم تأمل کرد چراکه  در جای دیگر ناصرخسرو می‌گوید:
«تو با هوش و رای از نکو محضران چون
 همی برنگیری نکو محضری را؟»