كرونا و روابط اروپا و امريكا

بحران كرونا و نوع مواجهه اروپا و امريكا با يكديگر در اين زمينه و پيامدهاي آن بر روابط دوجانبه، سياست خارجي و موقعيت بين‌المللي آنها سرفصل جديدي در جدال‌هاي سياسي در روابط فراآتلانتيكي(مناسبات كشورهاي دو سوي اقيانوس اطلس) گشود. در يادداشت حاضر به برخي از ابعاد اين تحول اشاره مي‌شود. 
در يك دورنماي تاريخي، روابط فراآتلانتيكي به ويژه از آغاز سده جاري سرگذشت متمايزي يافت كه در آن غياب پيوند‌هاي الزام‌آور نظام دوقطبي دوره جنگ سرد، گرايش به فرهنگ‌هاي راهبردي و جهان‌بيني‌هاي بين‌المللي متمايز، بيگانگي تدريجي نخبگان سياسي نسل‌هاي جديد، دوقطبي شدن سياست هويتي، روندهاي نوظهور در سياست‌هاي داخلي، قدرت‌يابي قدرت‌هاي نوظهور، مركزيت‌زدايي نسبي از جايگاه اروپا در سلسله اولويت‌هاي سياست جهاني امريكا و گرايش روزافزون واشنگتن به مناطق جغرافيايي ديگر به ويژه اقيانوس آرام به رهيافت‌هاي آنها ماهيت و سمت و سوي ديگري بخشيده و چشم‌انداز روابط فيمابين را دستخوش نوسان كرد. با روي كار آمدن ترامپ، مناسبات اروپا و امريكا وارد بحراني‌ترين دوره در تاريخ روابط فراآتلانتيكي شد. ناسيوناليسم پوپوليستي، امريكاگرايي، يكجانبه‌گرايي، حمايت‌گرايي اقتصادي و گسست از سنت‌هاي آشناي پيشين تعاملات آتلانتيكي، ويژگي منحصر به فردي به سياست خارجي امريكا در اين دوره بخشيد كه هدف از آن بازسازي موقعيت جهاني اين كشور با نامتعارف‌ترين و پرخاشگرانه‌ترين شيوه‌هاي سياست قدرت محور بود. گذار از چندجانبه‌گرايي، خروج از برجام و بي‌اعتنايي به موافقتنامه‌هاي بين‌المللي، تبديل تحريم‌هاي اقتصادي فراسرزميني به ابزار ژئوپولتيكي، مناقشات تجاري، بازتعريف سياست امريكا در قبال امنيت اروپا، مناسبات با قدرت‌هاي نوظهور و مانند آن تنها بخشي از اختلافات اروپا و امريكا را در اين دوره تشكيل مي‌دهند.
امريكايي‌ها در اين دوره با اتخاذ رهيافت اروپاگريزانه و جانبداري از برگزيت و خروج انگليس از اتحاديه اروپا و همراهي با دولت‌هاي دست راستي و انتقاد‌هاي دايمي از اعضاي اروپايي ناتو، رهبري دولتي مخالف همگرايي اروپايي را عهده‌دار شده و با بي‌اعتنايي به سنت‌هاي سياسي و هنجار‌هاي مشترك غربي به بحران روابط با شريك راهبردي خود دامن زده و با هدف ايجاد تشتت درون اروپايي به تقويت ديپلماسي دوجانبه با كشورهاي اروپايي پرداختند. اروپايي‌ها نيز در اوج بحران مفاهمه، فقدان رايزني‌هاي سنتي و ناتواني از اثرگذاري بر رفتارهاي سياسي امريكا به ناگزير بخشي از توجه خود را به جاي دولت مركزي و كاخ سفيد به تعامل با كنگره و ايالت‌هاي اين كشور معطوف كرده و در مواجهه با روند اتكاناپذيري به امريكا در سياست جهاني از تكاپوي خروج از منطق وابستگي تمام‌عيار به امريكا، بازيابي استقلال استراتژيك و تبديل اتحاديه به قدرت ژئوپولتيك سخن به ميان آوردند. بحران كرونا با ترسيم چشم‌انداز ديگري در افق مناسبات پرنوسان اروپا و امريكا به شكاف‌هاي موجود در روابط فراآتلانتيكي گستره و ژرفاي بيشتري بخشيد. تشديد درون‌گرايي، يكجانبه‌گرايي و سياست‌هاي محدوديت‌آفرين ترامپ عليه اروپايي‌ها در اين زمينه، انتقاد، ناخرسندي، بدگماني و بي‌اعتمادي آنها را برانگيخت و با آسيب زدن بيشتر به تصوير و جايگاه امريكا در اروپا و همبستگي فراآتلانتيكي موجب شد تا رقابت و تنش ميان اروپا و امريكا بر همكاري بين غربي سايه افكند.
از سوي ديگر، حاشيه‌نشيني امريكا و اروپا در مديريت بحران در سطح بين‌المللي نيز پيامدهاي ژئوپولتيكي قابل توجهي بر موقعيت جهان غرب داشته و بار ديگر نشان داد كه قدرت‌هاي غربي ديگر مانند گذشته نه از جايگاه جهاني بلامنازع و انحصاري پيشين برخوردارند و نه همواره از منافع مشترك پيروي مي‌‌كنند. اروپا و امريكا اينك در محيط استراتژيك نوپديد با پرسش‌هاي تاريخي و شرايط تعيين‌كننده‌اي مواجه و ناگزير از ارزيابي مجدد آينده مناسبات دوجانبه، موقعيت بين‌المللي و نسبت خود با تحولات جهاني و قدرت‌هاي رقيب شده‌اند. نكته حائز اهميت ديگر اين است كه در حال حاضر افزون بر شرايط جاري سياست بين‌الملل، منطق سياست داخلي و انتخابات آتي رياست‌جمهوري امريكا بر چشم‌انداز روابط فراآتلانتيكي سايه افكنده و اروپايي‌ها اميدوارندف حاصل اين انتخابات به تحولي در وضع موجود و روابط پرتنش دو طرف بينجامد. با اين همه واقعيت اين است كه حتي اگر انتخابات آتي بر اساس انتظار اروپايي‌ها هم به نتيجه برسد به تحول ساختاري در مناسبات فراآتلانتيكي منجر نخواهد شد.  از اين منظر ترامپ نه يك پديده گذرا و استثنايي در تاريخ جهان غرب بلكه مظهر روح زمانه و حاصل يك دگرديسي در سياست خارجي امريكا به شمار مي‌آيد. اين واقعيت سرشت سيال، پرتنش و رقابت‌آميزي به روابط فراآتلانتيكي بخشيده و آينده مناسبات اروپا و امريكا را به موضوع دايمي مناظره‌هاي سياسي و بين‌المللي دو سوي اقيانوس اطلس تبديل كرده است. به هر روي، بحران كرونا نشان داد كه به دليل تحول زمانه، زمينه و فلسفه وجودي، روزهاي اوج فراآتلانتيك‌گرايي سپري شده و ذهنيت، تصوير و روايت سنتي آن با چالش تمام ‌عياري روبه‌رو است. دو شريك راهبردي جهان غرب اينك با بحران‌هاي چندگانه رودررو بوده و در قياس با گذشته از جهان‌بيني و منافع متمايزتري پيروي مي‌كنند. در اين رهگذر به نظر مي‌رسد، نحوه مواجهه اروپا و امريكا با واقعيت‌هاي ژئوپولتيكي نوظهور در چشم‌انداز پساكرونايي سياست جهاني از جمله آزمون‌هاي راهبردي روابط فراآتلانتيكي خواهد بود.