مصاف بی‌امان امام(ره) با مقدس‌نماها و شبه‌روشنفکران

گروه اندیشه - شبهاتی که شبه‌روشنفکران درباره مبانی اعتقادی مسلمانان مطرح می‌کنند و روش‌های متحجرانه‌ای که خشکه‌مقدس‌های نادان به عنوان دین در معرض دید عمومی قرار می‌دهند، دو دام مهلک بر سر راه کسانی است که می‌خواهند با تمسک به اسلام اصیل، راه خود را در تاریخ باز کنند و سعادتی را که پروردگار به آن‌ها وعده داده‌است، به دست آورند. امام خمینی(ره) با آگاهی از این موضوع، به هر دو گرایش واکنشی قاطع نشان می‌داد. از یک‌سو، حاضر به مماشات با شبه‌روشنفکرانی که مبانی اسلام را بازیچه هوا و هوس خود می‌کردند، نمی‌شد و از سوی دیگر، در برابر متحجرانی که با برداشت‌های نادرست از آموزه‌های دینی، چهره‌ای ناموزون و گاه زشت از دین اسلام در برابر دیدگان جهانیان قرار می‌دادند، به هیچ‌وجه اهل اغماض نبود. تجلی این روش در سیره روح‌خدا، از فرزندان انقلاب اسلامی، انسان‌هایی ساخت که می‌خواستند مصداق بارز آیه شریفه «وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاس‏»(بقره-143) باشند. بی‌تردید این درس بنیادین، برای آیندگان نیز راهی روشن را ترسیم می‌کند و توجه به آن، از اهمّ ضرورت‌هاست و چه مناسبتی برای طرح آن، بهتر از قرار گرفتن در آستانه سالروز عروج ملکوتی امام امت. در یادداشت پیش‌رو، برآنیم تا مصدایقی از هر دو رویکرد امام خمینی(ره) را در زندگی سراسر مبارزه و مجاهدت او بیابیم.
صریح با شبه روشنفکران
ورود حضرت امام(ره) به عرصه تقابل با شبهات شبه‌روشنفکران به ایام جوانی ایشان باز می‌گردد؛ هنگامی که علی‌اکبر حکمی‌زاده با نوشتن کتاب «اسرار هزار ساله»، هجمه‌ای بی‌سابقه را به اعتقادات شیعیان آغاز کرد. امام(ره) با نگارش کتاب مشهور «کشف‌الاسرار» در مقام پاسخگویی مستدل به وی برآمد و حاصل قلم ایشان، مخاطبان بسیاری یافت که از خواندن سطر سطر آن کلام عقلانی و الهی، آرامش می‌یافتند. امام خمینی(ره)، پس از آغاز نهضت نیز، همین مشی را دربرابر جریان‌های شبه‌روشنفکری در پیش گرفتند. نقد ایشان بر چنین افکاری، مستدل و با تکیه بر منطقی محکم بود. هنگامی که در بحبوحه مبارزات طی دهه 40 و 50، برخی گروه‌های به‌ظاهر مسلمان، بر طبل نبرد مسلحانه می‌کوبیدند و افکار مارکسیستی را با لعاب آیه و حدیث به خورد جوانان پاکدل می‌دادند، امام(ره) به صراحت از تأیید آن‌ها خودداری کرد و حاضر به مماشات دربرابر انحرافات فکری و شبهاتی که آن‌ها مطرح می‌کردند، نشد؛ ولو این‌که شاید قدرت سلاح آن‌ها می‌توانست عاملی موقت برای پیشرفت نهضت باشد. در جریان وقایع سال 1360 و اغتشاش جبهه ملی درباره موضوع «لایحه قصاص»، امام(ره) بی‌هیچ مماشاتی، قائلان به نسخ احکام قرآن را «کافر» نامید و از تمام کسانی که عنوان مسلمانی را با خود یدک می‌کشیدند، اما سنگ شبه‌روشنفکران را به سینه می‌زدند، خواست تا راهشان را از این افراد جدا کنند: «خوب چرا حسابتان را جدا نمى‏کنید؟ من حالا باز عرض مى‏کنم به شماها حسابتان را جدا کنید. به مجرد این‌که کمونیست‌ها هم به ضد اسلام است، آقایان از کمونیست‌ها هم دعوت کردند که بیایید، بیایید با هم باشیم! خوب، «جبهه ملى» تکلیفش معلوم است؛ آن‏ صریحاً به ضد اسلام قیام کرده؛ اما شمایى که مسلمان هستید و هیچ‌گاه نمى‏خواهید به ضد اسلام قیام کنید، چرا این قدر هواهاى نفسانیه زیاد شده است که نمى‏فهمید دارید چه مى‏کنید؟ ...  مى‏گویید که قصاص، این قانون واضح اسلام، این قانون ضرورى اسلام، این قانونى که قرآن به آن تصریح کرده است، این قانونى که مصلحت و امنیت کشور را تأمین مى‏کند، شما این را یک قانون «غیر انسانى» مى‏دانید. شما از ریشه‌هایتان خراب بودید ... در مقابل این‌ها بگویید این امرى که گفتند این‌ها، کفر است. این‌که کسى بگوید حکم خدا «غیر انسانى» است، اسلام غیر انسانى است، این کافر است.» (صحیفه‌امام(ره)، ج14، صص 455 -458)
بی‌پرده با متحجران


واکنش امام خمینی(ره) در برابر مقدس‌نماهای جاهل نیز، به اندازه شبه‌روشنفکران، صریح و بی‌اغماض بود. هنگامی که نظام جمهوری اسلامی مستقر شد، گروهی از متحجران گمان می‌کردند که می‌توانند با بهانه برپایی حکومت اسلامی، برداشت‌های واپس‌گرایانه خود را از اسلام، به جامعه دیکته کنند. این قضیه به ویژه در مورد فعالیت جریان‌هایی مانند «انجمن حجتیه» و نیز سر و صداهای ناشی از برخی احکام مانند حکم بازی شطرنج یا حلال بودن خاویار، به وضوح دیده می‌شد. امام(ره) بی‌هیچ مماشاتی با چنین رویکردهای متحجرانه‌ای به مبارزه برخاست. واقعیت آن است که دغدغه حضرت امام(ره) درباره حضور چنین جریان‌هایی، به ویژه در حوزه‌های علمیه، بسیار بیشتر از دیگر زمینه‌های نفوذ بود. جلوه این نگرانی را می‌توان در فرازهای مختلف «منشور روحانیت» که در واپسین ماه‌های حیات پیرجماران به رشته تحریر درآمده‌است، مشاهده کرد: «روحانیون وابسته و مقدس‌نما و تحجرگرا هم کم نبودند و نیستند. در حوزه‏هاى علمیه هستند افرادى که علیه انقلاب و اسلام ناب محمدى فعالیت دارند. امروز عده‏اى با ژست تقدس‌مآبى چنان تیشه به ریشه دین و انقلاب و نظام مى‏زنند که گویى وظیفه‏اى غیر از این ندارند. خطر تحجرگرایان و مقدس‌نمایان احمق در حوزه‏هاى علمیه کم نیست. طلاب عزیز لحظه‏اى از فکر این مارهاى خوش خط و خال کوتاهى نکنند، این‌ها مروّج اسلام آمریکایى‏اند و دشمن رسول ا... .»(صحیفه‌امام(ره)، ج 21، ص278) امام(ره) در پاسخ به پرسشی فقهی که سوال‌کننده در آن مقتضیات زمان را در نظر نگرفته و به ارائه ادله متحجران در این زمینه پرداخته‌بود، ضمن گلایه از چنین رویکردی، نوشت: «شما خود مى‏دانید که من به شما علاقه داشته و شما را مفید مى‏دانم، ولى شما را نصیحت پدرانه مى‏کنم که سعى کنید تنها خدا را درنظر بگیرید و تحت تأثیر مقدس‌نماها و آخوندهاى بی‌سواد واقع نشوید، چرا که اگر بناست با اعلام و نشر حکم خدا، به مقام و موقعیتمان نزد مقدس‌نماهاى احمق و آخوندهاى بی‌سواد صدمه‏اى بخورد، بگذار هرچه بیشتر بخورد.» (صحیفه‌امام(ره)، ج 21، ص 152)
دو روی یک سکه
نکته بسیار مهمی که در اندیشه خمینی بزرگ قابل توجه و یادآوری است، دو روی یک سکه فرض‌کردن شبه‌روشنفکران و مقدس‌نماهاست. امام(ره) ضمن سخنرانی‌های متعدد، به این مسئله مهم اشاره کرده‌است. یک بار فرمود: «آن آدم مقدس‌مآبى که تسبیح هم دستش گرفته است و مى‏گوید به اسلام هم من خدمت مى‏کنم؛ این مقدس‌مآب را چه باید بکنیم؟ این طایفه منافقین هم که نمى‏شود با آن‌ها کارى کرد. اسلام از صدر، از اولى که اسلام پیدا شده تا حالا، مبتلاى به این جمعیت هست و حل مسئله این‌ها مشکل‌تر از هر مسئله‏اى است براى اسلام و مسلمین. اشخاصى که فریاد براى اسلام مى‏زنند و مى‏زدند و از ملیت و از اسلامیت و از این‌ها مى‏گفتند. بعد معلوم شد که این آقا که این قدر اسلام‌مآب است و این‌قدر ملى است، رابطه دارد با آمریکا. بعضى از این روشنفکرهاى ما این طورى‏اند؛ منافق‏اند.‏»(صحیفه‌امام(ره)، ج11، ص 234) امام(ره) در جریان ماجرای اعتراض جبهه ملی به «لایحه قصاص» نیز، این موضوع مهم را مدنظر قرار داد و خطاب به حاضران گفت:«آن‌هایى که در این راهپیمایى مى‏خواهند شرکت کنند، یا اظهار این را کردند که شرکت بکنند، یا تأیید کردند این شرکت را، یا مردم را دعوت کردند به این شرکت، اگر بدانند که محتواى این معنا چیست، واى به حال ملتى که ملى‌هایشان این باشد و متدینینى هم که اظهار تدیّن مى‏کنند، آن باشد، و سرانشان هم این!»(صحیفه امام(ره)، ج 14، ص 452)