پرواز از میان این همه سنگ قبر!

امید مافی-روزنامه نگار
آفتاب بی دریغ در صبح آخر بهار رنگ باخت وقتی نفس در سینه پیرمرد حبس شد و دم آخر را کشید.
تمام.حالا او می تواند کنار داود رشیدی، عزت اله انتظامی و جمشید مشایخی بیاساید و زیر درختان زیتون لب‌هایش به چشمه ای گوارا بدل شوند.آخرین حس سینمایی محمد علی کشاورز به وقت خاک شدن ثبت خواهد شد تا سینه چاکان پرده نقره ای پشت تابوتش برای تمام حس‌هایی که در تمام این سال‌ها متولد شدند اشک بریزند و چشم‌انتظار دیدار نوبرانه او در آسمان هفتم بمانند.
شعبون استخونی هزار دستان که ابرهای چشمهایش نه می باریدند و نه کنار می رفتند وقتی از دست این دنیای آکنده از دروغ و تباهی ذله شد ناچار تمام کرد تا از شب‌های بی ستاره این حوالی به روزهای روشن بهشت رهنمون شود و در تنگنای تاریک قبر بال بگشاید و تا فراسوی ماه پرواز کند.چه سعادتی!


خواجه قشیری سربداران فرشته مرگ را در آغوش کشید وقتی پی برد که در این سرای خاکی هر طلوع لبخند مضحکی است و هر غروب عقوبتی بسزا.
با این همه مرگ پایان مردی که از ناصرالدین شاه آکتور سینما تا مادر چشمانمان را به گستره ای از بهت و حیرت گشود و با نقش‌های بی بدیلش همه فصول را به رویاهایمان کشاند،نخواهد بود و او می رود تا طولانی ترین خیابان برزخ را با رفقایش گز کند و...
دست آخر سرخی غروب را در مینوی جاوید به تماشا بنشیند.
نسل طلایی سینما،تئاتر و تلویزیون با برگریزان چهارمین غول تسخیرناپذیر رو به انقراض نهاد تا زین پس علی نصیریان آخرین بازمانده این نسل در غار تنهایی خویش گردباد سهمگین تقدیر را نفرین کند و بهانه دوستانش را بگیرد و مویه کنان نشانی آن‌ها را از باد و باران
بگیرد.
پدر سالار همین امروز و فردا در آغوش سردِ خاک قهوه ای به خوابی ابدی فرو خواهد رفت تا در یادها شکفته شود و بی اعتنا به آشوب جهان سنگ‌های صبور خود را در آن جهان رمزآلود پیدا کند و برایشان از خشکیدن چشمه‌های معرفت در غم آشیانِ دنیا بگوید.
سفر بخیر آقای کشاورز.وقتی دریا نیز می‌میرد و امواج سرگردان در نبودتان سر به ساحل می‌کوبند حتما در خانه جدید باران غم‌هایتان را خواهد شست و کبوتران پرنزده به دیدنتان خواهند آمد.
مواظب خودتان باشید آقای خاطرات بلورین...سفر بخیر.