خشم و کینه جریان‌های سیاسی!

نلسون ماندلا به عنوان رهبر و سیاستمداری قابل احترام تاریخ معاصر را برای امروز و آینده قابل مطالعه‌تر کرد. ماندلا معنی و مفهوم قدرت و سیاست را باز‌تولید و بازتعریف کرد؛ او حکیم‌گونه گفتار و عملکرد داشت و نیک دانست خشم و نفرت، مانند خود زایش دارد بنابراین به عنوان نماد صلح و محبت، احترام جامعه جهانی را برانگیخت و انسان‌محوری را سرفصل ادبیات ذهنی سیاسی خود کرد و تاریخ همیشه از او به نیکی یاد خواهد کرد. بپذیریم که جریان‌های سیاسی موجود ایران با هر پارادایم ذهنی، نسبت به هم دچار خشم و عصبانیت پیدا و پنهان شده‌اند؛ بر همین اساس، تسویه‌حساب‌های سیاسی و حذف رقیب، اقتصاد، سیاست، فرهنگ و ... را به بی‌تعادلی کشیده است و مهم‌تر اینکه اکثریت ملت از چنین رویه‌ای رنجیده‌خاطر شده‌اند چرا که به این نتیجه رسیده‌اند که تقابل‌ها و کشمکش‌های این‌چنینی دعوایی برای کسب، حفظ و توسعه قدرت خودشان است. سال‌هاست که از صلح و یکپارچگی درونی برخوردار نبوده‌ایم که اگر برخوردار بودیم واقعیت‌ اقتصادی، سیاسی، فرهنگی جامعه امروز ایران در فضای مطلوبیت بود. شور و احساسات پس از پیروزی انقلاب به گونه‌ای بود که آینده‌خوانی جریان غالب نداشت و به دلیل به تثبیت رساندن فضای پُرابهام، تصمیم‌سازی‌ها و تصمیم‌گیری‌ها می‌توانست آن نباشد! متاسفانه گذشته بلای جانِ سیاست‌ورزی امروز شده و دامنه آن خشم و عصبانیت‌ها به امروز کشیده شده است و در چنین فضایی ملت فقط متضرر خواهد شد؛ به عنوان مثال، حتی اگر رویه‌‌ای فرهنگی یا اقتصادی درست تعریف شود اما چون از سوی جریان رقیب اتفاق می‌افتد با انواع و اقسام تقابل‌ها به محاق برده می‌شود و چنین تعارض‌ها و کشمکش‌هایی ریشه در گذشته دارد؛ گذشته‌ای که نسل نوجوان و جوان جامعه امروز در آن دخل و تصرفی نداشتند اما متاسفانه چوبِ تقابل جریان‌های‌ سیاسی در گذشته را می‌خورند، هر بذری که کاشته می‌شود محصولی به دنبال خواهد داشت، بنابراین اگر امروز هم جو بکاریم جو برداشت خواهیم کرد، گندم هم بکاریم گندم برداشت خواهیم کرد؛ چرا که هر چیزی مانند خود زایش دارد و گاه این رهاشدگی امروز به این دلیل خطرآفرین است که رهاشدگی‌های آتی را به دنبال خواهد داشت. در شرایطی هستیم که به یک دهه صلح درونی احتیاج داریم و فضایی احتیاج داریم که گذشته را در امروز دخالت ندهیم! باید کسی مانند نلسون ماندلا رویه‌های پیشین را تغییر دهد و به تعبیری از دلِ تهدید فرصت بسازد، از دلِ خشم و کینه، مهربانی و آبادانی بیرون بکشند، خشم و عصبانیت‌های موجود امروز اگر درمان نشود دیری نخواهد پایید که تولید خطر خواهد کرد. سیاستمداران، نخبگان و روشنفکرانِ واقعیت‌گرا به این سوال پاسخ بگویند که ادامه وضع موجود به کدام نقطه یا نقاط خواهد رسید؟ حتی گام دوم انقلابی‌ها که باید بیشتر به ادبیات غالبِ زیر پوست جامعه نزدیک باشند! نکته مهم اینکه ادبیات گام دوم انقلاب باید برآمده از سلیقه اکثریت ملت باشند چرا که این تناسب باعث خواهد شد روند حرکت طبیعی جامعه قابل درک شود، واقعیت‌ها و مشکلات اقتصادی موجود با ادبیات بولتنی و دیکته‌شده قابل حل نیست! اگر ادبیات گام دوم انقلاب نتواند هم‌افزایی و آرزوی جمعی برای ملت تولید کند دوباره در بر همان پاشنه گذشته خواهد چرخید و بی‌تعادلی‌ها ادامه خواهد داشت! سوال پایانی اینکه مجلس یازدهم محصول چه بخشی از جامعه است؟ آیا این بخش همه جامعه امروز ایران است؟ اگر نیست پس چطور و چگونه می‌شود هم‌افزایی و مقبولیت کارآمد در فضای اکثریت ایجاد کرد؟!