آن روی پژمان، گلایه های غریب پور و زندگی خانوادگی با مارها !


 
 
 


آن روی  جدی یک بازیگر شیرین
پژمان جمشیدی در کدام آثار غیرکمدی بازی کرده و آیا در این فیلم‌ها حضور موفقی داشته است؟
 

  مائده کاشیان   -پژمان جمشیدی به دلیل حضور موفقی که در فیلم و سریال‌های کمدی داشته، معمولا با پیشنهادهای کمدی مواجه بوده و کارنامه‌اش نشان می‌دهد به شمار زیادی از این پیشنهادها پاسخ مثبت داده است، بنابراین نزد مخاطبان هم به عنوان بازیگر آثار کمدی شناخته می‌شود. البته در بین ده‌ها فیلم و سریال کمدی که این بازیگر در آن‌ها ایفای نقش کرده، آثار غیرکمدی انگشت‌شماری هم دیده می‌شود. «سوء‌تفاهم»، «هزارتو»، «ایده اصلی»، «جهان با من برقص» و «دوزیست»، آثار غیرکمدی کارنامه این بازیگر هستند. به بهانه انتشار فیلم «سوء‌تفاهم» در نمایش خانگی، نگاهی به حضور پژمان جمشیدی در این پنج فیلم داشته‌ایم. از آن جا که جمشیدی حضور بسیار کوتاهی در سریال غیرکمدی «نفس» داشته، در این گزارش به این مجموعه نپرداخته‌ایم.
 
ایده اصلی
فیلم «ایده اصلی» به کارگردانی آزیتا موگویی، مرداد سال 98 اکران شد. این فیلم داستان رقابت چند شخصیت با یکدیگر برای پیروزی در مناقصه یک پروژه بزرگ در جزیره هندورابی را روایت می‌کند. پژمان جمشیدی در این فیلم نقش شخصیتی به نام «سعید» را بازی کرده که او هم طبق نقشه خودش برای پیروزی در این مناقصه مهم، دیگران را دور می‌زند. هرچند که فیلم اصلا کمدی نیست، اما پژمان جمشیدی نقش شخصیت بامزه و شوخ‌طبع ماجرا را برعهده دارد و وجه طنز او بسیار پررنگ است، بنابراین حضور او در این فیلم باعث نشده با یک پژمان جمشیدی متفاوت روبه‌رو باشیم.
جهان با من برقص
نمی‌توان گفت فیلم «جهان با من برقص» اثر سروش صحت، یک فیلم کاملا کمدی است، اما از طرفی هم نمی‌توان آن را یک اثر اجتماعی دانست که رنگ و بویی از کمدی ندارد. شخصیت محوری فیلم مردی به نام «جهان» است که دوستانش تصمیم می‌گیرند تولد او را که به بیماری سرطان مبتلا شده، جشن بگیرند. پژمان در این فیلم نقش یکی از دوستان «جهان» را بازی می‌کند. او پزشک است و شخصیتی شوخ‌طبع، بی‌خیال و خوش گذران دارد. شاید نقش یک پزشک برای جمشیدی چندان مناسب نباشد، اما فارغ از این موضوع جمشیدی با جدیتی که ذاتا در چهره خود دارد به خوبی از پس نقش «رضا» برآمده و انتخاب خوبی برای این نقش بوده است.
دوزیست
فیلم «دوزیست» تازه‌ترین ساخته برزو نیک‌نژاد است که در سی‌وهشتمین جشنواره فجر اکران شد و هنوز به صورت عمومی اکران نشده. این فیلم داستان چند دوست را روایت می‌کند که ورود دختری به خانه شان، سرآغاز اتفاقاتی برای هرکدام از آن‌ها می‌شود. پژمان جمشیدی در این فیلم نقش شخصیتی به نام «مجتبی» را بازی کرده که وضعیت مالی خوبی ندارد و در خانه‌ای قدیمی در جنوب شهر زندگی می‌کند. شوخ‌طبعی نقش او به اندازه شخصیت اش در «جهان با من برقص» و «ایده اصلی» نیست، اما در این فیلم نیز رگه‌هایی از طنز دارد. پژمان جمشیدی به خوبی توانسته آن روی موذی‌ و آب‌زیرکاه این شخصیت را نشان بدهد و بازی قابل قبولی در «دوزیست» دارد.
سوء‌تفاهم
فیلم «سوء‌تفاهم» به کارگردانی احمدرضا معتمدی، اولین فیلم غیرکمدی پژمان جمشیدی است که سال 96 در آن بازی کرده است. او در این فیلم نقش یک دستیار کارگردان را بازی می‌کند که اختیار زیادی ندارد و گوش‌به‌فرمان زنی است که کارگردانی فیلم را برعهده دارد و او را «رئیس» صدا می‌کند. فیلم یک اثر کاملا جدی است که فضای معمایی دارد، اما در بعضی از سکانس‌ها برای لحظه کوتاهی شوخی‌هایی دارد که اصلا با فضای کلی فیلم هماهنگ نیست و ارتباطی به آن ندارد. نقش پژمان جمشیدی هم در این فیلم جدی است، اما او چه از لحاظ گریم و چه از نظر بیان و لحن صحبت کردن خود، تفاوت زیادی با آثار کمدی‌اش ندارد. او در سی‌وششمین جشنواره فجر، برای بازی در این فیلم نامزد بهترین بازیگر نقش مکمل مرد شد.
هزارتو
فیلم «هزارتو» به کارگردانی امیرحسین ترابی یک اثر تلخ و جدی است و نقش پژمان جمشیدی هم اصلا کمدی نیست. جمشیدی در این فیلم نقش جوانی را بازی می‌کند که از همسر خواهرش کینه دارد و رابطه خوبی با او ندارد، بنابراین سعی می‌کند فریبش دهد و از او سوءاستفاده مالی کند. بازی پژمان جمشیدی در این فیلم کاملا معمولی است و نکته ویژه‌ای ندارد، البته نقش او هم چندان نقش خاص و پیچیده‌ای نیست که خیلی جای کار داشته باشد. این فیلم در اکران عمومی به فروش خوبی دست نیافت و از لحاظ تجاری هم موفقیت ویژه‌ای کسب نکرد. هرچند که این بازیگر از بازی در آثار غیرکمدی هم استقبال می‌کند، اما هنوز فیلم غیرکمدی مهمی در کارنامه او دیده نمی‌شود.
 
 
 
 
گلایه های بهروز غریب‌پور از بی مهری به مفاخر ملی در گفت و گو با خراسان
اپرای مولوی و فردوسی در بن‌بست تلویزیون!
 
اکرم انتصاری - اپرای عروسکی شیوه تلفیقی و جذابی از اجرای روی صحنه است که با تلاش بهروز غریب‌پور در ایران کلید خورد. او این روزها در حال پایان‌دادن به پروژه مستندسازی نمایش عروسکی است. غریب‌پور پیش از این، اپراهای عروسکی مانند رستم و سهراب، عاشورا، مولوی، لیلی و مجنون و سعدی را به روی صحنه برده است. در این اپراها، خواننده‌های مطرحی مانند همایون شجریان، محمد معتمدی و علیرضا قربانی به جای شخصیت‌های عروسکی روی صحنه خوانده‌اند. به بهانه شدت‌گرفتن کرونا و متوقف شدن اجرای اپراهای عروسکی، با بهروز غریب‌پور درباره فعالیت این روزهایش گفت‌و‌گو کردیم؛ او از بی‌توجهی مسئولان و نهادهای فرهنگی و به‌ویژه تلویزیون به مقوله اُپرای عروسکی گله‌مند بود و به رویه موجود، انتقاداتی را وارد می‌دانست.
تعطیلی اپرای عروسکی «همای و همایون»
شاید اگر کرونا نبود، اپرای عروسکی «همای و همایون» این روزها روی صحنه بود؛ اما بهروز غریب‌پور می‌گوید این پروژه پیش از شدت‌گرفتن کرونا تعطیل شد و الان در شرایط تعلیق است. فقط متن نوشته شده و هیچ کار دیگری انجام نگرفته است. او با آرزوی کم‌رنگ‌شدن هرچه سریع‌تر اثر کرونا، می‌گوید:«امیدوارم که این شرایط ادامه پیدا نکند، چون در این وضعیت که جمع‌کردن گروه و تماشاگر امکان‌پذیر نیست و کار به صورت کارگاهی انجام می‌شود، طبعاً تولید هرکار حدود یک سال زمان می‌برد. من به بنیاد فرهنگی هنری رودکی پیشنهاد کردم که همت کنند و ما با توجه به پیش‌بینی‌های مبنی بر کم‌شدن شدت کرونا در سال آینده، حداقل یک کار جدید ارائه دهیم، منتها تا به امروز اقدامی انجام نشده است.»
دردسرهای پخش آنلاین اپرا
بهروز غریب‌پور می‌گوید گروه او، جزو اولین گروه‌هایی بوده‌‌است که با شیوع کرونا به پخش آنلاین آثارشان روی آورده‌اند. وی در این‌باره می‌گوید:«من همیشه یک برداشت تصویری از آثارم دارم که در بازار در اختیار تماشاگران و علاقه‌مندان قرار می‌گیرد. اکنون هم به صورت آنلاین در تیوال حضور داریم و برای آینده هم همین برنامه را دارم. با این حال، هم ارشاد و هم تلویزیون پخش آنلاین را موکول به اخذ مجوزهایی کرده‌اند که به نظرم، برخی از آن‌ها تا پایان کرونا هم صادر نخواهد شد! این در حالی است که در سراسر دنیا، حرکتی گسترده برای بازدید آنلاین از موزه‌ها و پخش برنامه‌های هنری، مانند اُپرا و ارکستر سمفونیک شروع شده است و عملاً، اجراها از آرشیوها خارج می‌شود و به نمایش عمومی، آن هم به صورت رایگان، در می‌آید. می‌خواهم بگویم سهولتی که به نظر می‌رسید فضای اینترنتی در اختیار ما می‌گذارد، صحت نداشت و ما دوباره گرفتار صدور پروانه و مجوز جدید و بازدید مجدد شدیم. یک تعریف اشتباه هم ارائه دادند که اگر تئاتر قبلا مجوز گرفته باشد، چون الان برای شمار بیشتری از بیننده‌ها پخش می‌شود، باید دوباره مورد ممیزی قرار گیرد.»
مسابقات، گرفتاری جدید تلویزیون!
موضوع‌های غنی، عروسک‌های ریسمانی، حضور خواننده‌های شناخته شده و کارگردانی خوب، چهار فاکتور جذاب اپراهای عروسکی است. بهروز غریب‌پور در پاسخ به این پرسش که با توجه به این فاکتورها، آیا تا به حال تعاملی با تلویزیون برای پخش اپراهای عروسکی داشته‌است، می‌گوید:«ناگفته پیداست که تلویزیون می‌تواند گستره بی‌نظیری از تماشاگران را دربر‌بگیرد، ولی وقتی مسئولان فرهنگی‌اش به سراغ شما نمی‌آیند، همتی نمی‌کنند و حتی یک بار، یک تهیه‌کننده یا مسئول، برنامه‌ای در این زمینه ارائه نمی‌کند، نمی‌توانیم با اجبار و اصرار بگوییم تو را به خدا اجازه دهید ما این آثار را پخش کنیم! الان همه توجه تلویزیون به برگزاری مسابقات و تقلید از برنامه‌های غربی در استعدادیابی و کارآفرینی و مانند این‌هاست. غفلتی ا‌ست که فکر نمی‌کنم برای آن پاسخی داشته باشند. یعنی کسی که فردوسی، حافظ، خیام، مولوی و... را جدی نمی‌گیرد، خب معلوم است در آینده قرار است چه بلایی سرش بیاید. این همه شاعر که زندگی و آثارشان را کار کردم، رستم و سهراب، لیلی و مجنون، خیام، سعدی، اپرای عشق بر اساس شیخ صنعان عطار، همین‌ها را در نظر بگیرید؛ اگر تلویزیون نگاه فرهنگی مناسبی به آینده داشته‌باشد، باید این‌ها را روی سرش بگذارد؛ اما این کار را نمی‌کند. تلویزیون الان گرفتار چیزهای دیگری است که حداقل مسئله من نیست. من فکر نمی‌کنم مسئولی باشد که نداند اپرای ملی عروسکی توسط چه کسی و چه زمانی شکل گرفته است و چه بُرد و تاثیراتی دارد؛ ولی به هر حال اعتنایی نمی‌کنند و ان‌شاءا... که موفق باشند.»
 
 

زندگی خانوادگی با مارها
یک خانواده کرمانشاهی که با مارهای سمی زندگی خوب‌و‌خوشی دارند  در گفت وگو با «زندگی سلام» ازحضور همیشگی مارها در خانه  و بازی با آن‌ها می‌گویند
هرازگاهی خبری می‌خوانیم و می‌شنویم درباره زندگی مسالمت‌آمیز انسان‌ها با حیوانات خطرناک. به تازگی ویدئویی منتشر شده است از محیط بانی که سه پلنگ برای خوابیدن کنار او با هم رقابت می‌کنند. چهارسال پیش یک خانواده مقدونیه‌ای، عکس‌هایشان از رفاقت با گرگ‌ها را منتشر کردند. همه‌مان کلی نمونه‌های خارجی و داخلی دیگر سراغ داریم و «چطور ممکنه؟»، اولین سوالی است که همیشه در برخورد با چنین مواردی برای‌مان پیش می‌آید. در این پرونده، سراغ خانواده‌ای رفته‌ایم که با مارهای سمی، زندگی خوب و خوشی دارند. خانواده‌ای چهار نفره که چنان با مارها اُنس گرفته‌اند که گویی سال‌هاست مار در خانه آن‌ها اجاره نشین است. آن‌ها مارهایی را در خانه نگهداری می‌کنند که بعضی‌هایشان 5 سال است که در کنار خانواده مروتی، روزگار می‌گذرانند. خبر، البته تازه نیست و چندسال پیش درباره‌اش چیزهایی شنیدیم ولی این اولین بار است که گفت‌وگوی مکتوب مفصلی درباره این خانواده ماردوست منتشر می‌شود. شاید جواب سوال «چطور ممکنه؟» را هم در پرونده امروز زندگی‌سلام و در گفت وگو با اعضای خانواده مروتی پیدا کردیم.
زندگی با مارها، بازی با مرگ است
پدر خانواده از علاقه عجیب و غریب‌ خودش و بقیه اعضای خانواده به خزنده‌های سمی و ماجراهایی که برایشان افتاده، می‌گوید

خانواده مروتی ساکن روستای «فیروزه» از توابع شهرستان «روانسرِ» کرمانشاه هستند. آقای «خداداد» پدر خانواده است، 41ساله، گاودار و شیفته مارها. ایشان و دو فرزندش از تجربه زندگی با مارها برای‌مان می‌گویند که در این پرونده خواهید خواند.
  10، 12 تا مار در خانه داریم
از آقای مروتی می‌پرسم چطور جرئت می‌کنند مار به خانه شان راه بدهند و می‌گوید: «من و زن و بچه‌هایم استعداد خدادادی داریم که هیچ موجودی، درنده و خزنده و گزنده، آسیبی بهمان نمی‌رساند! حتی گرگ به ما حمله نمی‌کند. من خیلی عشق و علاقه به حیوان دارم، اندازه بچه‌هایم. تا الان هم کاری نکرده‌ام که خدا خوشش نیاید و این دوستی با حیوانات، موهبتی است که خدا به من داده است. حالا ۱۰ ،۱۲ تا مار توی خانه داریم؛ نه که مال خودمان باشند، مهمان‌مان هستند. در منطقه ما، مار زیاد است. من شب‌ها می‌روم قرارگاه مارها. چندتاشان را می‌گیرم، می‌آورم خانه. چند روزی مهمان ما هستند و با هم بازی می‌کنیم. بعد هم برشان می‌گردانم به طبیعت. از بقیه حیوانات هم نمی‌ترسم ولی به خانه نمی‌آورم‌شان چون غذای مخصوص می‌خواهند و دین‌شان می‌ماند گردنم. مار اما غذای خاصی نمی‌خواهد. این‌جا موش زیاد است، برای‌شان موش می‌گیرم». می‌پرسم چطور فهمیدید با مار می‌شود رفاقت کرد، تعریف می‌کند: «بیست و دو، سه سال است که فهمیده‌ام هیچ جانوری به من حمله نمی‌کند. حتی سگ‌های وحشی وقتی به سمتم می‌آیند، رام می‌شوند و کاری به کارم ندارند. برای خودم هم عجیب است و همیشه از خودم می‌پرسم این چطور سهمی است که خدا به من داده. همه چیز از یک خواب، شروع شد. قبل از این ماجرا، خیلی از مار می‌ترسیدم».
  از مهارتم برای نجات مردم استفاده می‌کنم
به هرحال، مار سمی و خطرناک است. می‌گویم تا حالا اتفاقی برای‌تان نیفتاده؟ جواب می‌دهد: «الحمدلله تا الان مارها هیچ آسیبی بهمان نرسانده‌اند. البته خودمان می‌دانیم این کار، بازی با مرگ است. یک لحظه غفلت، یک عمر پشیمانی(مکث می‌کند). پشیمانی هم ندارد، نیش بزند دیگر همه چیز تمام است اما نمی‌زند. من، با مارها خوش رفتاری می‌کنم. تا الان خیلی‌ها پیشنهاد خرید و فروش و زهرگیری بهم داده‌اند ولی دوست ندارم از این کارها بکنم. به من بگو یک میلیارد می‌دهم، یک مار برایم بگیر. اصلا این کار را نمی کنم. عشق و علاقه‌ام به مارها قیمت ندارد. یک جفت   مارِ قبرستان داشتم، از دیدن‌شان وحشت می‌کردی. تو یک قبر قدیمی دیدم‌شان. آوردم خانه، یک جفت مهره  برایم گذاشتند. از مهره مار، برای طلسم‌های مختلف استفاده می‌کنند ولی من مهره‌ها را نگه نداشتم. بردم توی قبرستان دفن کردم که دست نااهل نیفتد». آقای مروتی می‌گوید از توانایی‌اش برای کمک به دیگران هم استفاده می‌کند: «تا حالا جان خیلی‌ها را نجات داده‌ام. همین پریشب دو تا مار جعفری، رفته بود تو جالباسی خانه‌ای. دو و نیم شب بود که بهم زنگ زدند، مارها را گرفتم و در طبیعت رها کردم. در منطقه خودمان، همه شماره من را دارند. زیاد پیش می‌آید که مار به خانه‌ها برود و همیشه به من زنگ می‌زنند تا جان‌شان را نجات دهم. من هم از این توانایی‌ام برای کمک به دیگران، دریغ نمی‌کنم».
   مار، ضامن وامم شد
گرچه مارگیری خانواده مروتی برای اهالی روستا و آشناهای دور، مفید و جالب است ولی حدس می‌زنم دوست و آشناهای نزدیک، خیلی از مار دوستی این خانواده استقبال نکنند. آقای مروتی، حدسم را تأیید می‌کند: « اطرافیان می‌گویند از مارگیری دست بکش چون دیده‌اند که خیلی قدیمی‌ها از نیش مار مردند و جان خودشان را از دست دادند. خودمان یک سال پیش گاوی داشتیم که مار نیشش زد. پنج دقیقه طول نکشید گاو بیچاره از پا درآمد و جلوی چشم‌مان هلاک شد. خلاصه که مردم، می‌ترسند. هیچ کس بدون هماهنگی خانه ما نمی‌آید. زنگ می‌زنند، قسم می‌دهند و خواهش می‌کنند که مارها را جمع کن، می‌خواهیم بیاییم خانه‌تان. البته من هم گاهی شیطنت‌هایی می‌کنم که دیگران را می‌ترساند. پنج، شش سال پیش می‌خواستم وامی بگیرم. هر روز می‌رفتم، اذیت می‌کردند و نمی‌دادند. فکری به سرم زد. گفتم این طوری فایده ندارد، باید یک کار اساسی بکنم. چند تا مار جعفری، از آن‌هایی که صدا دارند، گذاشتم توی شال لباسم. رفتم بانک، دوباره درخواست کردم و باز گفتند نمی‌شود. مارها را رها کردم و به رئیس بانک گفتم اگر امروز این وام را به من ندهید، مارها همین جا می‌مانند. دیگر خودتان می‌دانید! مبلغ وام، پنج میلیون تومان بود. قسمم داد که مارها را ببر، پنج تومان را از جیب خودم بهت قرض می‌دهم. دیگر این که من اصلا کرایه ماشین نمی‌دهم. می‌گویند تو فقط مار بیرون نیاور، هرجا بخواهی می‌بریمت. تابلو شدم همه جا. ولی هیچ آسیبی به کسی نمی‌رسانم و گاهی فقط درحد شیطنت است».
  سم مار روی خونم تأثیری ندارد
کنجکاوم بدانم در این مدت همزیستی با مارها، بررسی و تحقیقی روی این خانواده انجام شده است یا نه. آقای مروتی تعریف می‌کند: «یک بار از اخبار استان آمدند خانه‌مان. کارشناس آوردند که ببینند مارها واقعا زهر دارند یا نه. بهشان ثابت شد که سمی‌اند. آزمایش هم داده‌ام. خون ازم گرفتند، ریختند توی یک کاسه. زهر مار را هم گرفتند و ریختند روی خونم. دیدی خون مثل جگر می‌شود؟ مال من، نشد. یعنی لخته نشد. دیگر باور کردند». می‌پرسم بچه‌ها هم آزمایش دادند که می گوید نه. فکر می‌کنم شاید بستگان درجه یک آقای مروتی هم چنین خصوصیتی داشته باشند، البته مطمئن نیستم اسم دقیقش «خصوصیت» باشد. توضیح می‌دهد: «به جز من در خانواده‌مان هیچ کس دیگری این توانایی را ندارد. پدرم را سه، چهار بار مار نیش زد و اصلا به خاطر مارگزیدگی فوت کرد. برادر ندارم. خواهرهایم هم از مار می‌ترسند». می‌پرسم نظر همسرتان چیست، می‌گوید: «علاقه‌ای به مار ندارد ولی نمی‌ترسد. در این سال‌ها عادت کرده است دیگر».
از پشه می‌ترسم اما از مار نه!
فرزند کوچک خانواده می‌گوید که من مارها را دوست دارم، می‌بوسم‌شان، می‌اندازم‌شان دور گردنم و ...

هستی، 15ساله است. هنوز انتخاب رشته نکرده، دوست دارد تجربی بخواند و بعد هم پزشک یا پرستار شود. هستی، توی تیم پدرش است و ارتباطش با مارها نه از سر عادت که از روی علاقه است.
   پدرت برایم تعریف کرده که تو خیلی   با مارها رفیقی. درسته؟
من مارها را دوست دارم. می‌بوسم‌شان، می‌اندازم‌شان دور گردنم. بعضی وقت‌ها هم مارها را می‌برم بیرون که با دوست‌هایم بازی کنم ولی آن‌ها می‌ترسند و فرار می‌کنند.
   تا حالا شده دلت بخواهد ماری را به طبیعت برنگردانی و برای خودت نگه داری؟
آره. دیشب بابا یک مار آورد برایم، خیلی دوست داشتنی بود. دلم می‌خواست مال خودم باشد ولی فرار کرد.
   چطوری مطمئنی مارها بهت آسیبی نمی‌رسانند؟
مارها دوستم دارند. باهاشان حرف می‌زنم. برای‌شان اسم انتخاب می‌کنم، مثلا اسم یکی‌شان «نی نی» است.
   اولین بار کی با یک مار روبه‌رو شدی؟
دو سالم بود. اخبار استان هم نشانم داد. کارهای بابام را که تماشا می‌کنم، جرئت می‌گیرم.
   از هیچ حیوانی نمی‌ترسی؟
چرا از موش و پشه می‌ترسم. بابا برای مارها موش می‌گیرد. خالد نمی‌ترسد ولی می‌گوید کثیف است. مار، کاری بهم ندارد.
    عجیب نیست که از حیوانات بی خطرتر و کوچک‌تر از مار می‌ترسی؟
(با خنده) چرا! ولی خوب این طوری است دیگر.
    تفریحت چیست؟
خانه را تمیز می‌کنم و با مارها سرگرمم. تقریبا همه اوقات روزم، همین‌طور سپری می‌شود.
 
اولین بار در 8 سالگی به مار دست زدم
فرزند بزرگ خانواده می‌گوید که آرزو به دل مانده یک بار پدرش به جای مار برایش اسباب‌بازی بخرد

خالد، 19ساله است و پشت کنکوری. انسانی می‌خواند و دوست دارد دبیر شود. خالد مثل مادرش علاقه‌ای به مارها ندارد ولی چون از بچگی با آن‌ها بزرگ شده است، دلیلی برای ترسیدن و احتیاط کردن نمی بیند.
   اولین بار چطور با مار مواجه شدی؟
یک روز با پدرم رفته بودیم کوه. سنگ بزرگی روی کوه منطقه‌مان هست که بهش می‌گویند «سنگ ماران» چون کلی مار زیرش زندگی می‌کند. بابا گفت مار سیاه زیرسنگ را بردار. آن موقع هشت سالم بود و اولین باری بود که به مار دست می‌زدم. راستش علاقه‌ای به خزنده‌ها ندارم ولی چون از سن کم با آن‌ها زندگی کرده‌ام، ترسی ندارم و بهشان عادت کرده‌ام.
  دوستانت درباره عادت خانوادگی شما به معاشرت با مارها چه نظری دارند؟
از دور من را می بینند، فرار می‌کنند(با خنده). بهم می‌گویند این کار را نکن، خطرناک است ولی من یک گوشم در است و یکی، دروازه چون می‌دانم که خطری برایم ندارند.
   تو هم مثل پدرت، به مارگیری مشهوری؟
بله، تا حالا جان چندین نفر را نجات داده‌ام. در محل‌مان من را می‌شناسند و اگر خطری باشد، خبرم می‌کنند. بعضی وقت‌ها هم شیطنت می‌کنم. مثلا معلمم را تهدید کردم که اگر نمره ندهد، مار می‌برم سر کلاس. البته هیچ وقت چنین کاری نمی‌کنم. طرف می‌ترسد قلبش می‌گیرد، دردسر درست می‌شود.
   بیچاره دانش‌آموزهای آینده‌ات!
آره، (با خنده) هر روز چند تا مار می‌گذارم لای کتاب‌ها و با خودم می‌برم مدرسه برای دانش‌آموزهای حرف گوش نکن.
  تفریح تو و بچه‌های هم سن و سالت در روستا چیست؟
بچه‌های این‌جا یا تراکتور دارند یا می‌روند پیش گاو و گوسفندها. این تفریح‌شان است. سرگرمی من هم مار است. توی خانه آزادند و باهاشان بازی می‌کنم.
 پدرت هم گفت با مارها بازی می‌کنید ولی من نمی‌فهمم چطوری. مار، حیوان بامزه یا مثلا پشمالو و بازیگوشی که نیست. چطور می‌شود باهاش بازی کرد؟
 والا آرزو به دلم ماند یک بار پدرم برایم اسباب بازی بخرد. توی خانه ما همیشه مار بوده و خب چیز دیگری برای سرگرمی نداشتیم.
  از این سال های همسایگی با مارها، خاطره ای داری؟
سیزده به در پارسال، صبح رفتیم طبیعت و چند تا مار گرفتیم. مثل همیشه آوردیم‌شان خانه و یک کم بازی کردیم. بعد، مهمان آمد و فراموش کردیم مارها را بگذاریم توی جعبه. شب، دور هم داشتیم شام می‌خوردیم. یکی از مهمان‌ها که خیلی چاق بود، سختش بود دو زانو بنشیند و پاهایش را گذاشته بود زیر سفره.ناگهان همسرش، چشمش افتاد به زیر سفره و فریاد زد: «وای مار». آن بیچاره هم به خاطر وزن زیادش نمی‌توانست از جایش بلند شود. شانس آوردیم که نیشش نزد.
نکته
 این پرونده، یک گزارش مستند است. قلم ما، در حکم دوربین فیلم‌برداری، یک زندگی عجیب را برای‌تان روایت می‌کند، بی‌سانسور و حذف و اضافه. پس همان‌طور که قرارداد فیلم‌های مستند را پذیرفته‌اید، این پرونده را هم با نگاه بی‌طرف بخوانید. ما در این گزارش، چیزی را رد، تأیید و توصیه نمی‌کنیم. لطفا شما هم مصاحبه شونده‌ها را الگو، نبینید و فقط به قصه جالب‌شان گوش کنید. اگر فرزند کم سن و سال‌تان این پرونده را خواند، برایش توضیح بدهید که حیوانات سمی و خطرناک، هنوز سمی و خطرناک‌اند!