روزنامه شرق
1399/06/04
حل مسائل ملی نگاه ملی میخواهد
حل مسائل ملی نگاه ملی میخواهد مهدی زارع* روز 28 مرداد جاری خبری منتشر شد که در آن درباره وقف پنجهزارو ۶۰۰ هکتار از اراضی جنگلهای هیرکانی جنوب ساری (آقمشهد) جلسهای در دولت با حضور معاوناول رئیسجمهور تشکیل شده است. بر اساس این گزارش، حدود یک ماه پیش خبری منتشر شد که پنجهزارو ۶۰۰ هکتار از جنگلهای هیرکانی که سال گذشته بهعنوان میراث جهانی از سوی یونسکو به ثبت رسید، در اختیار یک فرد درآمده و تحت عنوان موقوفه در اختیار متولی است و مالک این عرصه چندینبار قصد قطع درختان را کرده و از سازمان جنگلها مجوز خواسته است. جنگل آقمشهد بخشی از جنگلهای هیرکانی است که بازمانده دوران سوم زمینشناسی و عصر یخبندان است. این منطقه غنی از گونههای بومی و باستانی، پوشش گیاهی و تنوع زیستی با نادرترین گونههای جنگلی جهان، شامل ۸۰ گونه درختی، ۵۰ گونه درختچهای، گونههای بومی درختی و گونههای جانوری همچون پلنگ، خرس، کل، بز و مرال است. جنگلهای هیرکانی در البرز، ریههای ایرانزمین و اولویت زیستی و ملی همه مردم ایران هستند که بهعنوان ملک شخصی مدعی دارد. به هر استان ایران که سفر میکنیم، با مسائلی مواجه میشویم که ذهن مردم آن استان را بیشتر به خود مشغول کرده است. در استان تهران رشد جمعیت در تهران و اطراف این شهر از قاعدهای پیروی نمیکند؛ در سال 1355 جمعیت استان تهران بالغ بر پنجمیلیونو 300 هزار نفر بوده است و بر اساس آخرین سرشماری 1395، استان تهران 13 میلیون جمعیت و شهر تهران نیز هشت میلیون جمعیت داشته است. نسبت جمعیت شهرهای حاشیه تهران به پایتخت، خطرناک است و هماکنون حدود 60 روستا در اطراف تهران داریم که به شهر تبدیل شدهاند. پاکدشت، قرچک، ورامین و پیشوا و شهرهای رباطکریم، پرند و احمدآباد مستوفی، بالای یک میلیون جمعیت دارند که این شهرها بهزودی میتوانند این ادعا را داشته باشند که باید به استان تبدیل شوند. در حریم تهران بهسرعت شهرهایی ایجاد میشود. در سال 1358 روستایی مانند علیشاعوض در غرب تهران، زیر هزار نفر جمعیت داشت؛ حالا این روستای سابق به شهری به نام شهر قدس تبدیل شده که بالغ بر 800 هزار نفر جمعیت دارد. همه یا اکثر این جمعیت، مهاجرانی هستند که در دهههای اخیر برای کار و زندگی بهتر به تهران و اطراف آن آمدهاند. ولی این شهرهای حاشیهای، زیرساخت مناسب شهر را ندارند و در حقیقت شهر نیستند و برخی از آنها با یکی، دو پاسگاه انتظامی اداره میشوند و خدمات خود را از تهران دریافت میکنند. برای حملونقل میان این شهرهای حاشیهای و تهران، معمولا مسئولان دولتهایی که میآیند و میروند، وعدههایی -بیشتر عوامپسندانه- میدهند و فکر نمیکنند که این شهرها اصلا چرا ساخته شدهاند و توجه نمیکنند که مترو چرا و با چه اولویتی و با کدام بودجه باید ساخته شود؟ بنابراین بدهیهایی برای دولتها ایجاد میشود که قادر به پرداخت آن نیستند. در نتیجه ایجاد این شهرهای اقماری در جهت افزایش انتظارات –معمولا پایانناپذیر– و خرجکردن منابع ملی –ازجمله آب– و توسعه روی مناطق خطرناک گسله –مانند منطقه گسله شمال تهران و گسلهای جنوب تهران- انجام میشود. اینها نمادهایی از توسعه ناپایدارند که نیازهایی فوری را ایجاد و سپس بدون لحاظکردن اولویتهای ملی، در راستای تأمین آن اقدام شده است. آیا مسئله جنگلهای جنوب ساری فقط مسئله مردم مازندران است؟ آیا مشکل حاشیهنشینی در استان تهران، مسئلهای محلی در استان تهران است؟ یا «آیا خشکشدن زایندهرود مسئله اصفهانیهاست؟»، «آیا دریاچه هامون و مسئله خشکشدن آن را فقط مردم سیستانوبلوچستان باید پیگیری کنند؟»، «آیا ریزگردها در اهواز و خوزستان و غرب ایران، فقط مسئله مردم این نواحی است؟». بیتوجهی مردم و مسئولان سایر نواحی ایران قابل توجیه است؟ آیا همین بیتوجهی یکی از موجبات (بیدلیل و بدون منطق واقعی و علمی) برای شکلگیری و توسعه نظریه توطئه مبنی بر دستداشتن مردم سایر نواحی یا مردم تهران در این مشکلات در بخشهای مختلف کشور نشده است؟ به باور نگارنده، جنگلهای هیرکانی همانقدر وطن ماست که جنگلهای بلوط در لرستان و چهارمحالوبختیاری در زاگرس. وطن من از مرز بازرگان در استان آذربایجان غربی تا گواتر در استان سیستانوبلوچستان و از خرمشهر تا سرخس است. برای جنگلهای آقمشهد، دماوند و بلوطهای زاگرس باید با یک نگاه و هدف تلاش کرد؛ روش علمی به کار گیریم تا این منابع طبیعی ملی به وضعی بد(تر) دچار نشوند و حتیالامکان به زندگی برگردند. اغراق و بزرگنمایی و قومیکردن موضوع نیز هیچ چیز را حل نمیکند؛ نگاه ملی لازم است و اکنون دارد بهطور نسبتا مفیدی اعمال میشود. این نگاه ملی باید واقعبین و علمی باشد. مریض اورژانسی را هم وقتی به بیمارستان میبرند، کادر درمانی نمینشینند بالای سر مریض گریه و زاری کنند! دست به اقدام علمی و سیستماتیک درمانی میزنند. توقع خانواده و همراهان مریض هم این نیست که همه جمع بشوند بالای سر مریض و گریه کنند و تأیید کنند که مریض رفتنی است و زنده نخواهد ماند! دنبال درمان هستند و باید باشند. دکتر و کادر درمانی را هم الزاما از خانواده، همشهری و قوموخویش انتخاب نمیکنند! «بهترین» و «کاردانترین» را میخواهند و بالای سر مریض میآورند. دکتر هم دست به اقدام سیستماتیک میزند، به حال مریض گریه نمیکند! درستش هم همین است. باید فهمید اول مریض دردش چیست و بلافاصله و بلادرنگ برای درمانش اقدام کرد. نگاههای بخشی، قومی، غیرملی و غیرعلمی را کنار بگذاریم. به کسانی هم که دارند کار میکنند، مدام ایراد نگیریم. تزریق هیجان و مخلوطکردن اخبار و شنیدههای درست و غلط و نسبتدادن دادههای درست و غلط (مخلوط!) به وضع موجود و پاسخخواستن –و گیردادن مداوم- به کسانی که در حال کارند، کمکی به حل موضوع نمیکند که هیچ، در کار و روال درست هم اخلال ایجاد میشود. دلسوزتر و نگرانتر از اعضای خانواده بیماری که در اتاق جراحی و زیر تیغ جراحی است، سراغ نداریم، ولی آیا بستگان و اعضای خانواده هم در تیم جراحی مشارکت میکنند و در نحوه جراحی به جراح مشورت میدهند!؟ اینطوری بیمار منظور نظر را هم تلف خواهند کرد! اجازه بدهیم کادر درمانی متخصص کارش را درست انجام دهد، همزمان مسئله را هم کلان و ملی نگاه کنیم.
سایر اخبار این روزنامه
هم راز عشق و همنفس جام
فساد بالگردی
بازگشت به وادی ریاست؟
وقتی نوبت به سهمی از قدرت میرسد
مراسم عزاداری ایام محرم درحضور مقام معظم رهبری
رکورد نگرانکننده کرونا
گافهاي بايدن، امید ترامپ برای پیروزی
قد مدیران فوتبال چطور کوتاه شد؟
واکنش به یک گفتوگو
چه خبر از کاهش اختیارات رئیس
اگر ترامپ دوباره انتخاب شود
حل مسائل ملی نگاه ملی میخواهد
راه دولت مستعجل نبودن