علیرضا صدقی فرصت‌ها و تهدیدهای پیروزی

اصلاح‌طلبان موفق شده‌اند که از سال 1392 به این‌سو اعتماد بخش قابل توجهی از مردم را به دست آورده و زمینه‌های پیروزی در انتخابات‌های پیاپی را ایجاد کنند. ائتلاف آن‌ها با اعتدال‌گرایان در سال 1392 سرآغازی بر بازگشت تمام و کمال آن‌ها به نهاد قدرت بود.
البته موفقیت اصلاح‌طلب‌ها در این نهادها همگی از معبر انتخابات و آرای عمومی می‌گذرد. آن‌ها موفق شدند دو سال پس از پیروزی در انتخابات یازدهمین دوره ریاست جمهوری، بخش قابل توجهی از نمایندگان نه‌چندان نام‌آشنای خود را راهی دهمین مجلس شورای اسلامی کنند و اکنون با گذشت دو سال از عمر مجلس، بار دیگر موفق شدند تا برنده انتخابات 29 اردیبهشت باشند. انتخاباتی که این‌بار علاوه بر مقام کرسی ریاست جمهوری، بسیاری از کرسی‌های شوراهای اسلامی شهر و روستا در کلان‌شهرها را از آنِ اصلاح‌طلبان کرد.
فارغ از تمام دعواهای سیاسی و جناحی درون ساختار حاکمیت این موفقیت و پیروزی‌های پیاپی نشان‌دهنده سرمایه اجتماعی غیر قابل انکاری است که اصلاح‌طلبان به دست آورده‌اند. سرمایه‌ای که در کمتر دوره‌ای از عمر جمهوری اسلامی نصیب جریان خاصی شده است. گرچه مقدمات این سرمایه اجتماعی از انتخابات دوم خرداد 1376 مهیا شده و جریان اصلاح‌طلبی را به عنوان یکی از اثرگذارترین جریان‌های کنش‌گر سیاسی به جامعه ایران معرفی کرد. علیرغم نقطه عزیمت مفهوم «اصلاح‌طلبی» و توجه به این نکته که مفهوم «اصلاح‌طلبی» از انتخابات دوم خرداد شکل گرفت، اما در آن زمان برخی از ساختارهای انتخابی فعلی یا وجود نداشت (شوراهای اسلامی شهر و روستا) و یا در اختیار جریان رقیب بود (مجلس پنجم شورای اسلامی). اکنون اما با گذشت دو دهه از پیدایش و تولد جریان اصلاح‌طلبی به نظر می‌رسد فعالان این نیروی سیاسی به بلوغ رسیده و انتظار می‌رود تا بتوانند علاوه بر حفظ نهادهایی که در اختیار دارند، بتوانند زمینه‌های لازم برای موفقیت در ادوار آتی و حفظ انسجام و ساختار تشکیلاتی خود را ایجاد کنند.
حالا که اصلاح‌طلبان تجربه شکست در انتخابات هفتمین، هشتمین و نهمین دوره مجلس شورای اسلامی و ریاست جمهوری نهم و دهم را در کارنامه دارند، می‌توانند از تجربیات آن شکست‌ها استفاده کرده و بر توان اجتماعی خود تکیه کنند. آن‌ها نتوانستند در انتخابات‌های گذشته از ظرفیت مردمی موجود استفاده کنند و گاه با خطاهایی استراتژیک، از صحنه قدرت به طور کامل حذف شدند.


گرچه پیروزی در صحنه انتخابات بر رقیب دیرپای اصلاح‌طلبان، آن‌ هم در همه نهادهای انتخابی و دموکراتیک، موفقیت بی‌بدیل محسوب می‌شود، اما مخاطراتی هم پیش روی اصلاح‌طلبان قرار می‌دهد. آن‌ها این بار باید بر مطالبات خاستگاه اجتماعی خود تکیه کرده و تمام توان‌شان را برای تامین حداکثری این مطالبات صرف کنند. اصلاح‌طلبان باید بدانند که مطالبات مردمی به لحاظ شکلی و محتوایی تغییراتی بنیادین پیدا کرده و سطح آگاهی عمومی با رشد چشم‌گیری روبرو شده است. یکی از اصلی‌ترین مطالبات مردمی را می‌توان در تامین نیازهای عقلائی و منطقی طبقه متوسط نوپیدای جمهوری اسلامی ایران دانست. طبقه‌ای که نه تحت‌تاثیر شعارهای تبلیغاتی جریان رقیب قرار گرفت و نه مواجهه‌ای منفعلانه با انتخابات‌ در سال‌های اخیر داشت. آن‌ها حتی به تنهایی در مقام ستادهای تبلیغاتی اصلاح‌طلبان عمل کرده و فضای عمومی جامعه را به نفع این جریان تغییر دادند. نکته بسیار مهم شاید این است که دیگر نباید این طبقه را در شهرها جستجو کرد و به گروه شهرنشین محدود ساخت. طبقه متوسط ایرانی امروز نه تنها در شهرهای بزرگ، بلکه در شهرستان‌ها و حتی روستاها حضوری جدی و اثرگذار دارد.
با توجه به گستردگی و گستره‌ اجتماعی متاثر از جریان اصلاح‌طلبی و از آن‌جا که این جریان امروز هم قوه مقننه، هم قوه مجریه و هم پارلمان‌های محلی (در کلان‌شهرها) را در اختیار دارد، شرایط پیچیده‌ای را در آینده تجربه خواهد کرد. گروه‌های اجتماعی هوادار اصلاح‌طلبی، ساختارمند و سازماندهی شده نیست. این گروه مطالباتی دارد که در صورت عدم توجه به آن‌ها، به سرعت و در کمترین زمان با ناامیدی از شعارهای اصلاح‌طلبانه از آن‌ها روی برگردانده و به جریان دیگری متوجه خواهد شد. بزرگان اصلاح‌طلبی باید عناصر مدیریتی خود را زنهار دهند که بیش از گذشته به مطالبات این طبقه اجتماعی، آن‌هم در ابعاد اجرایی و عملکردی توجه کنند.
هواداران جریان اصلاح‌طلبی در انتظار عملکردی جدی، اثرگذار و منطبق بر شعارهای انتخاباتی هستند. عملکردی که بتواند زمینه‌های توسعه پایدار سیاسی، فرهنگی و اجتماعی را در جامعه ایران فراهم کرده و برای این طبقه نوپای متوسط، فرصت‌های تازه‌ای را فراهم کند.