نظامی‌گری و سیاست!

سياست برگرفته از تاريخ، فلسفه، ادبيات و هنر است بايد پذيرفت سياست علم است. محسن رفيقدوست ادعا کرده نظامي‌ها سياست مي‌دانند و چپ و راست نيز نيستند! چنين ادعايي تناسبي با واقعيت‌هاي جامعه ايران و همين‌طور دهکده جهاني ندارد چراکه سياست معني و مفهوم گسترده دارد. در دنياي سياست بر اساس منافع دوست، دشمن و دشمن، دوست خواهد شد. سال‌هاست همه موثرين مملکت در امر سياست تاثيرگذار بوده‌اند و چنين واقعيتي قابلِ کتمان نيست. سوال مهم اين است چه برداشتي از واقعيت جامعه ايران و همين‌طور واقعيت‌هاي دهکده جهاني شده که حضور يک نظامي در راس قوه مجريه لازم شده است؟ آيا نظامي‌ها قائل به اين شده‌اند بايد متناسب با ادبياتِ غالبِ زير پوست جامعه تصميم‌سازي و تصميم‌گيري کرد؟ اگر ذهنيت بر اين منطق استوار است که حضور نظامي‌ها در راس قوه مجريه براي يکدست‌سازي و به ثمر نشاندن اهداف است بايد اذعان کرد در دنيايي که همگي در اتصال با جوامع توسعه‌يافته آگاه شده‌اند و يکي از آدابِ توسعه‌يافتگي را در تعامل و صلح به حساب مي‌آورند حضورهاي اين‌چنيني را گره‌گشاي مشکلات و خواست و مطالبات اکثريت جامعه نمي‌دانند‌. البته شايد فکر اوليه داستان چنين حضوري اين باشد که به واسطه ادبياتِ قدرت و به دليل تکانه ذهني جامعه امروز در عرصه‌هاي فرهنگي، اقتصادي، سياسي و... اصلاحات اساسي بايد توسط نظامي‌ها صورت بپذيرد و به تعبيري با يک تير دو نشان را مي‌زنند هم قدرت در اختيارشان است و هم اينکه براي استمرار آن دست به اصلاحات اساسي موردنياز جامعه خواهند زد. اگر براساس چنين ذهنيتي باشد قابل تامل خواهد بود اما چنين ذهنيتي نيز از حمايت درون‌سازماني برخوردار نيست، چراکه نظامي‌ها نيز داراي گرايش‌هاي مختلف سياسي هستند و تعارض‌هاي درون‌حزبي اجازه وحدت رويه نمي‌دهد. نکته مهم و پاياني اينکه نظامي‌ها در مواجهه با جامعه بايد حداقلي از تناسب‌ها را با اکثريت ملت داشته باشند و درک و واکنش متناسب نشان دادن با خواست و مطالباتِ جامعه امروز ايران براي جريان و گروه‌هايي امکان‌پذير است که از زاويه ديد جامعه به کشور و همين‌طور دنيا نگاه شود در غير اين صورت فاصله ملت- دولت بيشتر خواهد شد.