جدال بر سر نام ها


مهدی قوامی پور

دکترای جامعه شناسی سیاسی

شورای شهر نام چند خیابان را به نامهای بازرگان، طالقانی و گوهری تغییر داده و فرمانداری تهران با این استدلال که این افراد را کسی نمیشناسد با آن مخالفت کرده است. در مقابل، اعضای شورای شهر تلاش میکنند تا با تکیه بر دلایل حقوقی، فرماندار را متقاعد کنند که نامگذاری معابر و خیابانها از جمله حقوق شورای شهر است که نیاز به تایید فرمانداری ندارداما این جدال بیش از آنکه یک چالش حقوقی باشد، نزاعی سیاسی و برخاسته از نوع نگاه و رویکرد متفاوت اعضای فعلی شورای شهر و جناح مخالف آن است.

نامگذاری معابر، خیابانها، میدانها و پارکها، امری خنثی نیست، چنانکه ماده یک ضوابط و معیارهای نامگذاری شهرها، خیابانها، اماکن و مؤسسات عمومی، بر نام شخصیتهای مهم تاریخ صدر اسلام و انقلاب اسلامی و شهدای آن و حوادث مهم تاریخ مبارزات اسلامی مردم ایران تاکید دارد بخشی از فرآیندی است که میتواند به فرآیند تاریخسازیهای ایدئولوژیک طبقه حاکم یا برعکس به حفظ و تقویت حافظه تاریخی شهروندان کمک کند به عنوان مثال، رضاشاه پس از به قدرت رسیدن تحت عنوان توسعه شهر تهران، بسیاری از بناهای تاریخی دوره قاجاریه را از بین برد و دست به ساخت شهر تهران مطابق ایدئولوژی باستانگرایی زد و نمادها و نشانههای خود را بر شهر حک کرد.

میتوان دریافت شهر متنی است ایدئولوژیک که نیروهای حاکم تلاش میکنند ساختارهای آن را در راستای بازتولید قدرت و ثروت خود طراحی نمایند و نیروهای مخالف نیز در همین بستر به مقاومت بر میخیزند. چنانکه فوکو میگفت هرجا که قدرت هست، مقاومت نیز هست.

بی آنکه بخواهیم در این جدال، از یکی از طرفین نزاع دفاع کنیم، باید بگوییم حافظه تاریخی همچون حافظه فردی برای حفظ و یادآوری نیازمند نشانههاست، همان گونه که یک صدا، یک بو، یک تصویر یا یک شی میتواند خاطرهای را در ما زنده کند، شهروندان نیز برای حفظ و یادآوری خاطرات جمعی خود به اِلمانها و نشانههای شهری نیازمندند.

از این رو، نیروهای مختلف شهری تلاش میکنند تا با نشانهگذاریهای مورد پسند و قبول خود، روایت خود را ارائه کنند. روایتی که گاه در تضاد با روایت رسمی و با توسل به قدرت تلاش میشود به حاشیه رانده شود.

در چنین شرایطی، شهر در کنار تاریخ رسمی خود، تاریخی غیررسمی را در زیر پوست خود میپروراند که اگر چه صدایش از تریبونهای رسمی شنیده نمیشود، اما چون دشمنی پنهان شده در سایه، روایت رسمی را تهدید میکند.آن چیزی که این روایت غیررسمی را تبدیل به یک خطر جدی میکند حقانیت آن نیست، بلکه همین مجال و فرصت غیررسمی بودن آن است که موجب میشود تا از هر نقد جدی بپرهیزد و با مظلومنمایی در باب خود دست به افسانهسرایی و اسطورهسازی بزند.

به عنوان مثال، کیست که نداند مهندس بازرگان در دورهای از زندگی خود نیز به عنوان دولت موقت در خدمت انقلاب و نظام بوده و در انتقال قدرت از پهلوی به ساختار فعلی نظام سیاسی نقش ویژهای داشته است.

اما در رویکردی گفتمانی به چالش بر سر چند نام باید گفت گفتمانهای غالب اگر چه به ظاهر در پی دفع و حذف گفتمانهای رقیب هستند، اما همین گفتمانهای رقیب به وحدت و انسجام گفتمانی گفتمان غالب کمک میکند. از این رو، آنان که در ظاهر با هم میجنگند، در باطن دست در دست هم دارند، بنابراین، برای عبور از این دوگانهها، نیروهای شهری نیازمند نگاهی دیگرگونه به شهر هستند. نگاهی که کمک میکند تا آنها روایت خود را از شهر ارائه دهند.