مدیران تصادفی بلای جان حوزه اجتماعی

يکي از مشکلات حوزه اجتماعي در ايران در عرصه مديريتي اين است که هرکس فکر مي‌کند مي‌تواند مدير حوزه اجتماعي باشد. به همين دليل معمولا در راس سازمان‌هاي حوزه اجتماعي مديراني قرار مي‌گيرند که نه فکر و نه تصورش را مي‌کردند، حتي در خوابشان هم نمي‌ديدند که يک روزي رئيس اين نوع سازمان‌ها باشند. اگر تاملي در سال‌هاي گذشته تا به امروز بکنيم و مديران و مسئولان ديگر سازمان‌هاي اجتماعي را رصد کنيم، بدون شک به اين خواهيم رسيد که خيلي از اينها هيچ سابقه‌اي در حوزه مسئوليتشان نداشته‌اند. خيلي‌ها در حوزه اجتماعي يهويي مدير يک سازمان شده‌اند، فارغ از اينکه توانمندي دارند يا ندارند. لذا حوزه اجتماعي هميشه از اين شرايط رنج مي‌برده و رنج هم مي‌برد. يکي از ويژگي‌هاي مديران تصادفي اين است که هيچ تخصصي در آن حوزه ندارند. وقتي اينجوري مدير مي‌شوند. سازمان‌ها را نه در راستاي وظايف و اهدافشان بلکه بر مبناي منويات و خواسته‌هاي مديرانشان اداره مي‌کنند. طبيعتا اين نوع مديران چون خودشان هيچ تخصصي ندارند، اطرافشان کساني قرار مي‌گيرند که خودشان هم اين‌کاره نيستند و معمولا در تحليل‌هاي مديريتي گفته مي‌شود هرکس نفر آخر از اتاق مديران تصادفي بيرون بيايد، برنده است يعني حرف او بر کرسي مي‌نشيند. ما دقيقا در حوزه اجتماعي داريم تاوان اين نوع مديران را مي‌دهيم که البته مربوط به اين دولت و آن دولت هم نيست. يکي مي‌گويد من 10 ساعت در روز و ديگري مي‌گويد که 15 ساعت در روز کار مي‌کند و داستان‌هايي از اين دست که طبيعي است مديريت موفق الزاما به طولاني بودن ساعت کار نيست. اتفاقا اين نقطه ضعف يک مدير است که اينگونه بخواهد کار کند. البته بايد درست کار کرد و مديريت زمان را در دست داشت اما وقتي تخصصي در حوزه مربوطه ندارند، انجام کارها چه در حوزه اجتماعي يا حوزه‌هاي ديگر- که چون شناختي ندارم به آنها اشاره‌اي نمي‌کنم-، به درازا مي‌کشد. يکي از مشکلات ديگر که مديران تصادفي ايجاد مي‌کنند، اين است که اعتماد بدنه کارشناسي را از دست مي‌دهند. بادمجان دور قاب‌چين‌ها هستند و برايشان فرقي نمي‌کند که مدير آن سازمان باشيد. نکته بعدي هزينه‌هايي است که مديران تصادفي به جامعه و سازمان تحميل مي‌کنند. اين هزينه‌ها گاهي مواقع کوتاه‌مدت است مثل حذف نيروهاي کارآمد و گاهي مواقع هزينه‌هاي اضافي که مترتب مي‌شود و گاهي مواقع کاهش اعتماد به آن سازمان و گاهي مواقع بي‌انگيزگي کارکنان در آن سازمان و گاهي مواقع احساس عدم تعلق کارکنان به آن سازمان است و متاسفانه در سازمان‌هاي اجتماعي پر از اين ويژگي‌هاي منفي است؛ ويژگي‌هاي منفي که نتيجه‌اش همان وضعيت اجتماعي است که ما داريم. مديران تصادفي معمولا خودبزرگ‌بين و عاشق خودشان هستند و فکر مي‌کنند که دارند درست مديريت مي‌کنند و متاسفانه در سازمان‌ها هم بي‌تفاوتي و بي‌انگيزگي يکي از دلايلي است که کسي کاري با اين مديران تصادفي ندارد. حوزه اجتماعي از مديران تصادفي بسيار آسيب ديد و اگر امروز اين شرايط را در کشور داريم، يکي از مهم‌ترين دلايلش حضور همين مديران تصادفي است. چون مديران تصادفي يعني خط کشيدن روي تخصص افراد در سازمان‌ها که فکر مي‌کنم فاجعه است.