شوکران نزاع و سیاستگذاری میاندارانه

روزبه کردونی / رئیس مؤسسه عالی پژوهش تأمین اجتماعی
در ایامی که منازعات و درگیری‌های خصومت‌آمیز، توان و نیروی مورد نیاز برای چاره‌اندیشی در خصوص مسائل و چالش‌های پیچیده و دهشتناک کنونی (بویژه در سطح مسائل داخلی کشور) و اندیشه ورزی برای نحوه مواجهه با تحولات بین‌المللی را صرف پیکارها و تسویه حساب‌های داخلی کرده است، بیش از هر زمان دیگردر سطح حاکمیت، دولت و جامعه به میاندار و میانداری و سیاستگذاری میاندارانه نیاز داریم.
اختلافات، مشاجرات و درگیری‌ها در انواع روابط انسانی، در همه ابعاد و فرهنگ‌ها رخ می‌دهد. درگیری و نزاع پدیده‌ای اجتناب‌ناپذیر است که ما در هر مرحله از زندگی خود مشاهده می‌کنیم. درگیری به خودی خود بد نیست، زیرا بعضاً می‌تواند مهارت‌ها و احساسات جدید را کشف کند و طبعاً درگیری حل شده برای شرکت‌کنندگان آن یک ارزش افزوده خواهد بود و حتی فرصتی برای تغییر.
البته باید تفکیک قائل شد بین مشاجرات و درگیری‌هایی که بدون تحمیل هزینه زیاد (در ابعاد مختلف شخصی اجتماعی) وجود دارند و بعضاً حل می‌شوند و تأثیری بر زندگی افراد دیگر ندارند و منازعاتی که رفاه حال دیگران و در برخی مواقع کل جامعه و حتی آینده یک ساختار سیاسی اجتماعی را تهدید می‌کنند.


آنچه قابل ادعاست این است که در شرایط کنونی کشور سطح منازعات، تنش‌ها و درگیری‌های از نوع دوم در بین نیروهای سیاسی و ارکان حکومتی به میزانی گسترش یافته است که تهدیدی جدی هم برای مردم جامعه و هم برای خود ساختار حاکمیتی است. بدون تلاش زیاد هم می‌توان نمونه‌هایی از این نوع تنش‌ها و منازعات را درون دولت، بین دولت و سایر نهادها و قوا، حاکمیت و مردم و حتی بین مردم و مردم مشاهده کرد. در این شرایط ادعای این نوشته این است که در سطوح مختلف به میاندار، میانداری و در سطح تصمیم‌گیری به سیاستگذاری میاندارانه نیاز داریم.
 میانداری یا میانجیگری همواره از روش‌های حل و فصل اختلافات و منازعات بوده است. اشکال مشابه میانجیگری را می‌توان از قبل در فرهنگ مسیحی، یهودی، بودایی و اسلامی جست‌و‌جو کرد. میانداری چه در جوامع سنتی و چه در جوامع مدرن، همواره کاربردها و آثار ویژه‌ای داشته است. به نظر می‌رسد اما نقش میانداری و اثر مثبت آن در جوامع امروز را باید بیش از اینها دانست. اگر میانداری را رویکردی در جهت کاستن از تعارضات در جامعه بدانیم، می‌توانیم در چشم‌اندازهای گسترده‌تری از مسائل اجتماعی آن را به کار بندیم. بر این اساس می‌توان میانداری را ابزاری در جهت بهبود بخشی به فرآیندهای سیاستگذارانه نیز قلمداد کرد.
نکته قابل ذکر در این خصوص این است که میاندار و واسطه کسی نیست که برای شرکت‌کنندگان در درگیری تصمیم بگیرد، بلکه فردی است که به‌عنوان واسطه با هدف بهبود روابط و ارتباطات عمل می‌کند. آگاهی از اصول و فنون مذاکره، بایدها و ضرورت‌های سیاستگذاری عمومی، آگاهی و باور به حقوق و مسئولیت‌های شهروندی، اشراف بر نیازها، وضعیت‌ها و مطالبات گروه‌های مختلف جامعه، توانایی داوری مستقل و اخلاق‌مدار، آگاهی از روندها و ساختارهای عمومی و حکومتی، توانایی ایجاد ارتباط با بخش‌های مختلف اجتماع و اعتماد آفرین بودن نهاد منجی یا میاندار از نیازهای اساسی برای نقش‌آفرینی فرد یا نهاد میاندار است. میاندار باید مورد پسند و احترام باشد تا شرکت‌کنندگان در درگیری به چنین شخصی احساس محبت کنند.
باور دارم که «کلید ایجاد واقعیات جدید، برقراری ارتباط است.» از این رو، هرگونه سیاستگذاری، نیازمند ارتباطی دائمی بین سیاستگذاران و گروه‌های هدف است.این ارتباط نه تنها می‌تواند به شناخت نیازهای سیاستی یاری برساند که علاوه بر آن خود می‌تواند بخشی از فرآیندهای هدفمند سیاستگذارانه نیز باشد، به نحوی که با مهیا کردن زمینه‌های درک مشترک، بستری مناسب برای تحقق سیاست‌ها را فراهم آورد. در چنین چشم‌اندازی است که می‌توان از سیاستگذاری میاندارانه سخن گفت. چنین سیاستگذاری، یک اقدام یک‌سویه و تنها ناظر به یک آینده فرضی نیست، بلکه به ریشه‌های تضادها و بحران نظر کرده و در همه مراحل سیاستگذاری، به واقعیات و عینیات جامعه اهتمام دارد.
از منظری دیگر میانداری، توانمند‌ساز و ظرفیت‌بخش نیز هست. مهارت گفت‌و‌گو و توجه به منافع همه ذی‌نفعان که در فرآیند میانداری به وجود می‌آید، می‌تواند در دیگر بخش‌های حکومت‌ورزی نیز مفید واقع گردد. همچنین با روش میاندارانه، گروه‌های هدف سیاست‌های اتخاذ شده نیز به درک و فهمی واقعی از توانایی‌ها و چالش‌های احتمالی طرف دولتی می‌رسند. این فهم به آماده کردن ذهنی بخش‌های مختلف شهروندان در پذیرش و انطباق با این سیاست‌ها کمک شایانی می‌کند.
اهمیت آموختن مهارت‌های میاندارانه از سوی سیاستگذاران و سایر فعالان نیاز مبرم امروز ایران است. بخش‌های خاص سازمانی وابسته و غیر وابسته به حکومت‌ها می‌توانند به شکل خاص و متمرکز به ابعاد میاندارانه سیاست‌ها بپردازند. آنچه در این خصوص اهمیت ویژه دارد توانایی تصمیم‌گیری مستقل یا نیمه مستقل این افراد و توجه به منافع گروه‌های هدف سیاست‌هاست. طراحی دقیق فرآیندهای میانداری و توانایی ادغام آن با سیاستگذاری از دیگر مهارت‌های مورد نیاز یک میانداری موفق است. مهارت طراحی فرآیند میانداری از این‌رو ویژه و خاص است که می‌تواند با پیش‌بینی موارد چالش‌برانگیز، روبه‌رو شود تا مسیر گفت‌و‌گوها به گونه‌ای مدیریت شود که به کم چالش‌ترین راهکارها بینجامد.