جای خالی منوچهر نوذری گریز «وریا» از جراحی و آب میوه های حاج نصرت


 
 
منوچهر نوذری؛ یک مجری  با 3 چراغ روشن


جای طنازی مودبانه و زبان بدن این هنرمند چیره دست،همچنان در میان مجریان امروزی خالی است
 
نوائیان - برای نسل من، منوچهر نوذری یادآور خاطره‌هایی است که هنوز هم شیرینی‌اش را در رؤیاهایمان حس می‌کنیم؛ هنرمندی که امروز سالروز درگذشت اوست و 15 سال از هجرت بی‌بازگشت اش در 16 آذر 84 می‌گذرد. وقتی صندوقچه خاطرات ذهنم را می‌گردم، نام منوچهر نوذری را در کنار برنامه‌هایی می‌بینم که گاه یک هفته، در انتظار دیدن یا شنیدن شان روزشماری می‌کردم؛ برنامه «هزار برگ هزار رنگ» که پُر بود از نمایش‌های کوتاه تاریخی که خنده را مهمان لب‌های کودکان و نوجوانان ایرانی می‌کرد و از روایت‌های خشک تاریخ، قصه‌هایی می‌ساخت به شیرینی عسل یا برنامه پرمخاطب «مسابقه هفته» که پنج‌شنبه شب‌ها، از شبکه اول، مهمان خانه‌ها می‌شد و آن‌قدر محبوب بود که به خاطرش خیابان‌ها را خلوت می‌کردند، تا سر موقع به منزل برسند یا «راهِ شب پنج شنبه شب»، خاطره‌انگیزترین برنامه رادیویی در ذهن جوانان کنکوری نسل من؛ برنامه‌ای که تنها دو مجری داشت، منوچهر نوذری و علیرضا جاویدنیا، اما این دو در آن دو سه ساعت، کاری می‌کردند کارستان. خوب یادم می‌آید که در بین نمایش‌هایی که با صدای مرحوم نوذری می‌شنیدم، داستان‌های ترسناک مربوط به ارواح و اجنه، از بقیه شنیدنی‌تر بود! صبح‌های جمعه را که دیگر نگو! اصلاً روز جمعه ما، بدون «آقای ملوّن» نوذری با آن لهجه خاص و خسّت خنده‌آورش نمی‌گذشت؛ تقریباً هر لهجه‌ای را، از شمال گرفته تا جنوب، می‌شد با صدای منوچهرخان شنید. به جرئت می‌گویم که مخاطبان، بیشتر این برنامه‌ها را به خاطر منوچهر نوذری و اجراهای بی‌نقص او نگاه می‌کردند. آن مرحوم، تقریباً پای ثابت تمام جُنگ‌های طنزی بود که از سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش می‌شد؛ نمایش‌های ظریف، با طنز فوق‌العاده، مؤثر و روده‌بُر کننده، به خصوص زمانی که با مرحوم «مهین دیهیم» همبازی می‌شد، هنوز در خاطر من و هزاران نفر مثل من، ماندگار است. در این‌جا باید یاد سریال‌هایی مثل «کوچه اقاقیا» را هم زنده کرد که هنوز  برای آنان که دقایقی را صرف دیدنش می‌کنند، دلچسب است و مفرّح. همین‌طور از دوبله‌های جذاب او باید سخنی به میان آورد که شخصیت‌های معروفی مانند «استیو مک‌کوئین» و «جک لِمون» را در ذهن قدیمی‌ها تداعی می‌کند. راز ماندگاری یک هنرمند حالا، با گذشت آن دهه‌های خاطره‌انگیز، تنها یاد منوچهر نوذری در خاطرم باقی مانده‌است؛ یادی که به این سادگی‌ها از ذهن بیرون نمی‌رود اما چرا؟ راز این ماندگاری را باید در شخصیت او و طنازی مؤدبانه‌اش جست. نوذری اطلاعات عمومی وسیعی داشت، مخاطب اش را همان اول کار سبک سنگین می‌کرد و به قول معروف، در سرِ شوخی را باز کردن، بی‌گدار به آب نمی‌زد. در همان برنامه مسابقه هفته، با یک نگاه می‌فهمید چه کسی ظرفیت شوخی را دارد و وقتی به این عرصه وارد می‌شد، کوتاه و مؤدبانه از آن می‌گذشت؛ در یک کلام، او برای مخاطب اش، ولو مخاطب معدودی که شاید حتی از او بیزار بودند، احترام قائل می‌شد. موضوعی که طی دهه‌های اخیر، بین برخی مجری‌های ظاهراً سرشناس، کمتر مورد توجه است. نوذری استاد زبان بدن بود، خیلی وقت‌ها حرفی نمی‌زد، اما مخاطب کاملاً درک می‌کرد که مقصود او چیست؟ ساده حرف می‌زد و با این‌که شعرهای زیادی را از حفظ داشت، دنبال طعنه و کنایه و سخت کردن کلامش نبود، به همین دلیل، مخاطبانش، از کوچک و بزرگ، راحت با او ارتباط برقرار می‌کردند و پیوندشان با مرحوم نوذری، آن‌قدر پایدار می‌ماند که حتی پس از درگذشت او نیز برقرار بود. اگر قرار باشد به سنت برنامه «مسابقه هفته»، برای اجرا و مردمی بودن زنده‌یاد منوچهر نوذری چراغی روشن کنیم، سهم او قطعاً سه چراغ  روشن خواهد بود.         سوژه خودداری وریا از جراحی به خاطر استقلال!   غیبت وریا غفوری کاپیتان استقلال در تمرین روز‌گذشته باعث بروز شایعاتی مبنی بر مصدومیت شدید او از دست دادن بازی با نفت آبادان و نیم‌فصل نخست لیگ شد. اما هم پزشک تیم استقلال و هم پرویز مظلومی سرپرست تیم آن را تکذیب کردند. به گفته سیاهپوش، غفوری به دلیل وجود یک کیست در ناحیه مینیسک با درد مواجه است که با انجام اقدامات درمانی به زودی به میادین باز خواهد گشت. مظلومی هم درخصوص آخرین وضعیت ‌وریا غفوری و مصدومیت این بازیکن گفت: «این بازیکن از ناحیه زانو احساس درد‌‌ می‌کرد و در تمرین حضور نداشت. البته غفوری برای بازی با نفت آبادان حضور ندارد.» وی در پاسخ به این سوال که آیا مصدومیت طولانی‌مدت غفوری صحت دارد یا خیر، عنوان کرد: «این مسئله درست نیست. همان‌طور که گفتم این بازیکن را برای بازی با نفت در اختیار نداریم و پزشکان در تلاش هستند، هر‌چه سریع‌تر مشکل وی را حل کنند. این‌که گفته‌‌ می‌شود وی تا نیم فصل غایب است صحت ندارد.» پیگیری خراسان نشان‌‌ می‌دهد وریا در ناحیه مینیسک کیست دارد که پزشکان 2 راه پیش‌روی او گذاشته‌اند؛ ابتدا تزریق آمپول که درصد موفقیتش کمتر از جراحی است و در ادامه عمل جراحی. اما ظاهرا کاپیتان استقلال با توجه به شرایط تیم درمان اول را انتخاب کرده و به زودی تزریق روی ناحیه مصدوم انجام خواهد شد تا بلکه با همان عارضه برطرف شود.         گفت‎وگو با حاج‎نصرت، خانم نیکوکار 71 ساله یزدی که برای کادر درمان و بیماران شهرش آب میوه تهیه می‎کند کار خیر هرجا بود، خودت را برسان الهه توانا |  روزنامه نگار   توی عکس، زنی را می‎بینم هم‎سن‎وسال مادربزرگم؛ چادرش را پشت گردن گره زده و مشغول شست‎وشوی سیب است. توضیح عکس که همراه آن در خبرگزاری‎ها و فضای مجازی دست‎به‎دست
می چرخد، می‎گوید: «حاج‎نصرت با همراهی گروهی از جوانان برای کادر درمان و بیماران، آب‎سیب تهیه می‎کند». از آن کارهایی که ما معمولا نمی‎گذاریم مادربزرگ‎ها انجام بدهند. روزهای پیش از کرونا که خانه‎شان سوت‎وکور نبود، وقتی دورهم جمع می‎شدیم، کارهای سخت‎وسنگین وظیفه جوان‎ترها بود. فکر می‎کنم این عکس به‎همین دلیل توجهم را جلب کرده‎است. با دیدنش احساس می‎کنم باید بلند شوم و سبد سیب را از دستِ مادربزرگِ توی عکس بگیرم که کمرش درد نگیرد اما زنِ توی عکس، «حاج‎نصرت خیراندیش»، با من موافق نیست. پیر و جوان برایش معنی ندارد و معتقد است سختی وقتی آسان می‎شود که هرکس –فارغ از سن‎وسال- هرکاری ازدستش برمی‎آید، انجام بدهد. آن‎چه در ادامه می‎آید گفت‎وگوی کوتاه من با این زن بزرگ‎منش است.
 حاج‎خانم شما چندساله‎اید؟
فکر کنم متولد 28 هستم.
ایده آب میوه گرفتن چطور و از کی شروع شد؟
تقریبا نزدیک 50 روز است که با بچه‎های پایگاه شروع به این کار کردیم. پایگاه یعنی حسینیه «فرج‎اللهی»، قبلا منزل «حاج فرج‎ا...» پدربزرگ شوهرم بوده‎است که وقفش کرده‎اند. «حاج علی‎اکبر دشتی» یکی دیگر از اقوام شوهرم که به تازگی براثر کرونا فوت کرده، آن را ساخته‎است. این‎جا همیشه مجلس عزا و هیئت برپا بوده‏است، حالا هم ما کاری را انجام می‎دهیم که این‎روزها لازم است.
روزی چندساعت کار می‎کنید؟
من از شش و ربع صبح می‎آیم. جوان‎ها چون می‎روند سر کار، دیرتر می‎رسند. تا حول‎وحوش ساعت 3 بعدازظهر که جوان‎ها بیایند برای آب‎گیری و ظرف کردن، سیب و هویج‎ها را می‎شویم، ضدعفونی می‎کنم، میوه‎های خراب را سوا و بعد هم ریزشان می‎کنم. تا حدود هفت بعدازظهر کارمان طول می‎کشد.
زمان زیادی است، خسته نمی‎شوید؟
فکر می‎کنم یکی پشتیبانم است. پسرم هم می‎آید کمک ولی او هم نیاید، احساس می‎کنم تنها نیستم. قبلا تا ساعت 10 صبح می‎خوابیدم و هرروز با حال بد و کمردرد بیدار می‎شدم. حالا هم کمردرد شدیدی دارم ولی این‎جا که می‎آیم خوشحال و خوب هستم.
روزی چقدر آب میوه می‎گیرید؟
روز تا روز داریم؛ 500تا، 400تا و گاهی 600تا بطری. پسرها بطری‎ها را می‎برند برای چندتا بیمارستان شهر. هم به دکترها و پرستارها می‎دهند و هم به بیمارها. توی محله خودمان هم به هرکس کرونا داشته‎باشد، از این آب میوه‎ها می‎دهند.
برای کار به این بزرگی چندنفر با شما همکاری می‎کنند؟
وقت تا وقت فرق دارد؛ گاهی شش هفت نفر می‎آیند، گاهی 15نفر. جوان‎ها درس و کار دارند، نمی‌توانند دایم بیایند. من ولی هر روز می‎آیم، به‎جز یک‎روز که برای مصاحبه  مرا به تهران بردند. میوه‎ها را هم خیرها و مردم محل تهیه می‎کنند. مردم می‎گویند تا کرونا هست، ما هم هستیم. من هم همین‌طور!
برای بعد از کرونا چه برنامه‎ای دارید؟
من 10تا نوه دارم، همیشه بهشان می‎گویم کار خیر هرجا که بود، خودت را برسان. 48سال است توی این حسینیه، هروقت مراسم روضه‎خوانی و عزاداری امام حسین (ع) بوده، من هم بوده‎ام و هرکاری ازدستم برآمده‎است، انجام داده‎ام. از این به‎بعد هم همین کار را می‎کنم.