روایت لاغری بازیگر «شرم» زورآزمایی تک آهنگ ها و قرنطینه خانگی در جنوبگان !


 
 
 


 
 
 
 
میلاد میرزایی بازیگر جوان سریال «شرم» در گفت‌وگو با خراسان:
برای نقش «حسام» 14 کیلو وزن کم کردم
 مائده کاشیان  
میلاد میرزایی اولین بار با شخصیت «رشید» در سریال «بانوی عمارت» به کارگردانی عزیز‌ا... حمیدنژاد در تلویزیون شناخته شد. این بازیگر که در زمینه گویندگی هم فعالیت می‌کند، اکنون در تجربه تازه حضور خود در قاب تلویزیون، این شب‌ها سریال «شرم» به کارگردانی احمد کاوری را از شبکه سه روی آنتن دارد و از شنبه‌شب نیز با مجموعه «بیگانه‌ای با من است» اثر علیرضا امینی به شبکه آمده است. به بهانه پخش این دو سریال با این گوینده و بازیگر گفت‌وگویی داشتیم که در ادامه می‌خوانید.
بعد از «بانوی عمارت» چه اتفاقاتی افتاد و چه پیشنهادهایی داشتید؟
چند سریال جدید و یک فیلم سینمایی کار کردم. پیشنهادهای زیادی داشتم، اما سعی کردم گزیده کار کنم و از سریال‌هایی که پیشنهاد شد، «بیگانه‌ای با من است» و «شرم» را پذیرفتم. یک فیلم سینمایی تهیه کردم، تئاتر بازی کردم و مشغول کار بودم.
بعد از این سریال پیشنهاد بازی در سریال تاریخی هم داشتید؟
بله، بعد از «بانوی عمارت» شاید سه یا چهار اثر تاریخی پیشنهاد شد، اما دوست نداشتم مدام در کارهای تاریخی دیده شوم و نپذیرفتم. حتی با این که کارهای تاریخی خیلی خوبی بودند، اما خودم به شخصه بیشتر دوست داشتم کار رئال یا سوررئال بازی کنم.
یعنی حتی نقش متفاوت بود، اما به دلیل فضای تکراری سریال نپذیرفتید.
بازیگر یک صبر و حوصله‌ای دارد، دوست ندارد در محیط و جو تکراری با لباس‌های تکراری قرار بگیرد. بازیگر عاشق تنوع است و دوست دارد نقشش با نقش قبلی که بازی کرده متفاوت باشد و وارد جهان و دنیای دیگری از نقش شود، این‌ها باعث شد که نتوانم آن پیشنهادها را بپذیرم.
با توجه به حساسیتی که در انتخاب نقش داشتید، چه شد که بازی در سریال «شرم» را پذیرفتید؟
اولین چیزی که باعث شد بازی در این سریال را بپذیرم، کارگردانش آقای کاوری بود که لطف کردند به من اعتماد کردند و چنین نقشی به من دادند. دلیل دوم این بود که نقش و شخصیت «حسام» خیلی از من دور بود. این شخصیت انتقام جوست، بعضی جاها خیلی عصبانی می‌شود، یک جاهایی خیلی آرام است. سعی کردم این راکورد بازی را در سریال داشته باشم، انگار که این شخصیت آتشی زیر خاکستر دارد. تلاش کردم خیلی بیرون‌زدگی نداشته باشد و خیلی واقعی آن را بازی کنم تا باورپذیر باشد. خدا را شکر واکنش‌های خوبی داشتم، مردم نقش «حسام» را پذیرفتند. من برای بازی در این نقش 14 کیلو   وزن کم کردم، این شخصیت را هشت سال قبل با 14 کیلو  وزن بیشتر و هشت سال بعد با 14 کیلو    وزن کمتر می‌بینیم.
طی چه مدت وزن کم کردید؟
طی دو ماه رژیمی بسیار سخت گرفتم، ورزش سختی به نام کراس فیت انجام دادم و مربی خصوصی داشتم تا بتوانم این تفاوت را پس از گذشت چند سال داشته باشم. در سریال هم اشاره می‌شود که «حسام» خارج از ایران مشکلات زیادی داشته، به یقین نمی‌توانسته است آن جا چاق شود و مثلا گونه‌هایش گل بیندازد وقتی برمی‌گشت! باید این تاثیرات دیده می‌شد ،سعی کردم با مشورت کارگردان این کار را بکنم.
یعنی این تغییر پیشنهاد آقای کاوری بود؟
صد درصد. ما در تعامل بودیم و آقای کاوری پیشنهاد داد تغییری ایجاد کنیم و با هم به این نتیجه رسیدیم. حرف رژیم را اول آقای کاوری زد و من هم با آغوش باز پذیرفتم و انجامش دادم. آقای کاوری بسیار آدم شریف و کاربلدی است که می‌توانی به او اعتماد کنی و هر آن چه را که می‌خواهد و تو به عنوان بازیگر می‌دانی بهتر خواهد شد، بپذیری. خیلی خوشحالم که با ایشان همکاری داشتم.
چهره‌های باسابقه‌ای مانند فاطمه گودرزی و فریبا متخصص در این سریال حضور دارند، تجربه همبازی شدن با آن‌ها چطور بود؟
بسیار تاثیرگذار است. این بازیگران چند دهه تجربه در بازیگری دارند و با کارگردان‌های زیادی کار کرده‌اند. خوشبختانه خدا به من کمک کرد با بازیگرانی همبازی بودم که قبل از بازیگری انسان‌های بسیار شریفی هستند، خانم گودرزی بسیار به من کمک و من را راهنمایی کرد، خانم متخصص خیلی هوایم را داشت و رابطه صمیمانه‌ای بین ما برقرار بود تا بتوانیم نقش را بهتر و واقعی‌تر بازی کنیم، انگار که من واقعا پسر ایشان بودم.
ابتدای سریال فضای تلخی داشت و مردم هم به آن واکنش نشان دادند، فکر می‌کنید این روزها زمان مناسبی برای پخش سریال بود یا معتقدید بهتر بود زمان دیگری پخش می‌شد؟
من این را قبول ندارم. شاید به عنوان مخاطب دوست داشته باشم الان سریال فان ببینم و دستم باز است می‌توانم ببینم، اما سریال خیلی به جهان واقعی نزدیک است. اتفاقاتی که می‌بینیم، خبرهایی که می‌رسد بیشتر تلخ هستند، ما چطور می‌توانیم سریالی کار کنیم که در این وضعیت همه چیزش رو به راه است و همه چیز سرجای خودش است؟ خب طبیعتا نمی‌شود. فکر می‌کنم مردم باید کمی زاویه دیدشان را عوض کنند، اتفاقاتی که پیرامون ما و جامعه رخ می‌دهد روی افکارمان تاثیر گذاشته است، نه این سریال که بخواهد حال ما را بدتر کند. خیلی از فیلم‌های هالیوودی و ایرانی سرشار از تلخی‌های حقیقی است و این چیزی نیست که از زندگی ما جدا باشد.
فکر نمی‌کنید این موضوع به دیده شدن سریال لطمه زده است؟
هیچ وقت تلخی باعث نمی‌شود مخاطب از سریال و به ویژه فیلم فراری شود، چون همیشه فرض را بر این گذاشتیم که پایان شب سیه سپید است و سریال دارد طوری پیش می‌رود که روزنه‌های امید دارد یکی یکی باز می‌شود. نمی‌خواهم داستان را  لو بدهم، اما قطعا این طور که مخاطبان فکر می‌کنند نیست، یعنی شاید حدس‌های اشتباه زدند و این قدر تلخ پیش نخواهد رفت.
نقش‌تان در سریال «بیگانه‌ای با من است» چقدر نسبت به «حسام» متفاوت است؟
البته خودم خوشحال نیستم که این دو سریال همزمان پخش می‌شود، ولی خیلی متفاوت‌تر است.
پس این همزمانی در نظر شما اتفاق مثبتی نیست.
شاید بسیاری از بازیگران دوست داشته باشند که ناگهان در تلویزیون دیده شوند. من چون کیفیت خیلی برایم مهم است، درست نیست که مردم همزمان یک شخصیت را در دو اثر ببینند، چون شاید خیلی برایشان باور پذیر نباشد.
بین این دو سریال کدام نقش‌تان را بیشتر دوست دارید؟
به یقین هر نقشی را  که پذیرفتم دوست داشتم و هیچ تفاوتی بین آن ها قائل نمی‌شوم، چه نقشی که یک سکانس باشد، چه نقشی که نقش اول سریال باشد، هیچ فرقی برای من ندارد و دنبال کیفیت هستم.
همبازی شدن با زنده‌یاد پرویز پورحسینی در «بیگانه‌ای با من است» چطور بود؟
بسیار شگفت‌انگیز. ایشان به معنای واقعی انسانی جنتلمن و باسواد بود. واقعا یکی از افتخارات من این است که با آقای پورحسینی همبازی بودم و نقش پسر ایشان را بازی کردم. خیلی با من مهربان بودند و به من کمک کردند.
هم اکنون مشغول بازی در سریال جدیدی هستید؟
بله، در حال بازی در سریال «دعوت نحس» به کارگردانی آقای افخمی هستم و نقش کاملا متفاوتی بازی می‌کنم.
در ادامه مسیر، اولویت شما سینماست یا تلویزیون؟
هر جا که حالم خوب باشد، آن‌جا هستم. این طور نیست که بگویم من سینما یا تلویزیون را انتخاب کردم. من از ابتدا با تلویزیون کار کردم، آن‌جا بزرگ شدم و برای من پله شده است، اما نمی‌توانم بگویم یکی را انتخاب می‌کنم.
و  بین دوبله و بازیگری چطور؟
من از 14-15 سالگی گوینده رادیو بودم، تجربه خوبی در این زمینه دارم و همیشه عاشق این کار بودم، اما هدف اصلی من بازیگری بوده است و بازیگری را همیشه دوست داشتم.
 
 
زورآزمایی تک‌آهنگ‌ها؛ سرلک و عقیلی یا زندوکیلی؟ 
 تجزیه و تحلیل تازه‌ترین قطعه‌های 4 خواننده سنتی و پاپ که این هفته منتشر شده است 
 
اکرم انتصاری - هفته جدید برای دوستداران موسیقی، با چهار قطعه جدید و متفاوت شروع شد. سالار عقیلی، علی زندوکیلی، سینا سرلک و شهاب مظفری، چهار خواننده‌‌ای هستند که این هفته آهنگ‌های جدیدی را با ژانرهای مختلف منتشر کردند. به بهانه انتشار این چهار اثر جدید، در این نوشتار ضمن معرفی هر قطعه، ویژگی‌های هر کدام از آن‌ها را بررسی می‌کنیم. هدف ما در این مطلب، مقایسه این قطعات نیست، ما سعی کرده‌ایم در کنار معرفی این آهنگ‌ها، با توجه به پشتوانه هنری هر خواننده، اثر تازه‌اش را بررسی کنیم؛ این‌که آیا آن‌ها می‌توانند در جلب مخاطب، آن هم به صورت آنلاین که این روزها بازار داغی دارد، خوب عمل کنند؟
«نگار بی‌وفا»   اثری دلی و محزون
سالار عقیلی قطعه «نگار بی‌وفا» را در چهلمین روز درگذشت پدرش و به یاد او منتشر کرد. سنتور، سه‌تار، عود، کمانچه و قانون از جمله سازهایی ا‌ست که مسعود تدینی در آهنگ‌سازی و تنظیم این قطعه به کار گرفته است. ترانه محزون این اثر، از نوید اسماعیل‌زاده است. همان‌طور که می‌توان از مناسبت انتشار این آهنگ حدس زد، در این اثر با آهنگ‌سازی و تنظیمی غم‌آلود مواجه خواهید شد؛ اثری که می‌توان آن را در ردیف آثار «دلی» سالار عقیلی قرار داد و به همین دلیل، نمی‌توان زیاد به آن خرده گرفت.
«نقاب»    خوب و قابل قبول
علی زندوکیلی این هفته را با انتشار «نقاب» آغاز کرد. قطعه «نقاب» آهنگ میانی قسمت 24 سریال شبکه نمایش خانگی «آقازاده» بود. علی زندوکیلی، در سال‌های اخیر، در مسیری برخلاف اغلب خواننده‌های روی صحنه عمل کرده است. او کم گفت‌و‌گو می‌کند، تا توانسته از حاشیه‌ها دوری کرده و هم‌اکنون، با آثاری که ارائه داده است، می‌توان او را در رده خواننده‌های خیلی خوب کشور قرار داد. هرچند «نقاب»، با ترانه حسین غیاثی، آهنگ‌سازی علیرضا افکاری و صدای زندوکیلی، یک اثر قابل دفاع است اما با توجه به کارنامه این خواننده در موسیقی تلفیقی، انتظار ارائه آثاری از او می‌رود که مصداق «طرحی نو در اندازیم» باشد.
«سراب»  ساده و معمولی و خلوت
سینا سرلک، خواننده 38 ساله، مسیر عجیبی را در خوانندگی پشت سر گذاشته است؛ نمودار خوانندگی او شبیه یک موج سینوسی عمل کرده و او گاه در اوج و گاه در نقطه مقابل قرار گرفته است. او از طرفی سابقه خوانندگی در ارکستر ملی ایران به رهبری فرهاد فخرالدینی را دارد و از دیگرسو، تجربه فیت دادن (دوصدایی خواندن) با یک خواننده پرحاشیه رپ را که چندماه پیش از کشور خارج شد، در کارنامه دارد. آهنگ «سراب» سینا سرلک، با آهنگ‌سازی و تنظیم خلوت علی خدابنده‌لو و ترانه محمد خدا بنده‌لو، شاید زبان حال سال‌های اخیر فعالیت این خواننده باشد. آثار او در سال‌های اخیر بیشتر نشان‌دهنده سردرگمی‌اش در موسیقی است، صدای کسی که هم پاپ را دوست دارد و هم نمی‌تواند از کلاسیک دل بکند.
«پاشو بیا»  اشتباه پشت اشتباه
شهاب مظفری یکی از خواننده‌های موسیقی پاپ است که با آهنگ پرحاشیه «دلبریتو کمترش کن» بیشتر شناخته شد. جنس و رنگ صدای متفاوت او می‌توانست نویدبخش یک خواننده خوش‌صدا در موسیقی پاپ باشد، اگر او راه متفاوت‌تری را نسبت به دیگر خواننده‌های آن دوره پیش می‌گرفت. انتخاب شعر و ترانه‌های ضعیف  که در آهنگ جدیدش، «پاشو بیا» نیز مشهود است، یکی از اشتباه‌های بزرگ مظفری در خوانندگی پاپ است. به طور مثال، قسمتی از ترانه چنین است: «وای از دستت/ دلو دادم رفتش/ مونده فقط دردش/ نبود رسمش/ این همه دوری بسه/ پاشو بیا جمع کن دلمو ببر/ تو بیا حال خرابمو بخر.» او ترانه ضعیف این آهنگ را با همکاری فردی به نام مهیار سروده و با تلاش برای تغییر مسیر از پاپ به رپ یا تلفیقی از این دو،  این آهنگ را هم ضمیمه دیگر انتخاب‌های اشتباه خود در خوانندگی کرده است.
 
 
پرونده
تجربه نهایت قرنطینه‌خانگی  در جنوبگان
ماجرای تنهایی 5 ماهه «ریچارد برد» کاوشگر قطب در دوردست‌ترین نقطه جهان و روش‌های  سرگرم شدنش در آن‌جا می‌تواند نکات آموزنده‌ای برای این روزهای ما داشته باشد
نرگس عزیزی | روزنامه‌نگار
روزهای کوتاه و سرد پاییزی در کنار محدودیت‌های کرونایی روی حال و هوای بسیاری از ما تاثیراتی گذاشته است به خصوص که بیشترمان امکان بیرون رفتن از خانه را هم نداریم و ناچاریم زمان زیادی را در فضای محدود خانه سپری کنیم. جدای از مسائل اقتصادی، انزوا و قرنطینه آثار روانی بسیاری را به دنبال داشته است چراکه به عنوان یک موجود اجتماعی، بسیاری از مناسبات با نزدیکان خود را از دست داده‌ایم اما آیا واقعاً انسان قادر به تحمل چنین شرایط اضطراری نیست؟ شاید تمام این دلهره‌ها و تمام این روز‌های دلگیر ما معادل وضعیتی باشد که «ریچارد برد»، افسر نیروی دریایی آمریکا و کاوشگر قطب شمال در سال ۱۹۳۴ تحمل کرد. این ماجراجو مدت پنج ماه زمستانی را به تنهایی در یک کلبه کوچک، در قطب جنوب سپری کرد. همان‌طور که متوجه شدید، ما در تجربه این موضوع(قرنطینه خانگی) تنها نیستیم! در واقع اگر بخواهیم دقیق‌تر بگوییم یکی از گروه‌های پیشگام این وضعیت(زندگی در فضایی محدود در روزهای کوتاه و سرد) جست و جوگران و اکتشاف‌گران قطب هستند. در پرونده امروز زندگی‌سلام، به سراغ ماجرای جذاب و هیجان‌انگیز سفر ریچارد برد در سال 1934 رفته ایم و در کنار آن جمع‌بندی کوتاهی خواهیم داشت از روش‌هایی که به کمک آن می توان روحیه خود را حفظ کرد و در نهایت قرنطینه‌خانگی را پشت سر گذاشت.     ریچارد برد که بود؟ این کاوشگر قطب در سال 1888 به دنیا آمد. اولین سفر اکتشافی او در سال 1926 به قطب شمال بود که همراه با یک نفر دیگر و با پرواز بر فراز مناطقی از قطب شمال انجام شد. این پرواز حاشیه‌های زیادی داشت و برخی درباره جزئیات سفر، ادعاهای برد را رد کرده‌اند. دو سال بعد از این پرواز پرحاشیه، برد سفرهای اکتشافی خود در قطب جنوب را آغاز کرد. در مرحله اول به مدت دو سال برد در قطب جنوب در سفرهای اکتشافی مشارکت داشت. سفرهایی که البته افتخارات زیادی برای او به همراه داشت و باعث ارتقای او در نیروی‌دریایی آمریکا شد. مرحله دوم سفرهای اکتشافی او اواخر سال 1933 آغاز شد. مهم‌ترین و معروف‌ترین سفر برد در همین دوره انجام شد؛ سفری که باعث شد او تا پای مرگ پیش برود.     سفری از هر نظر استثنایی در سال 1934، برد حدود پنج ماه از سردترین روزهای سال را تنها در یک ایستگاه هواشناسی در قطب جنوب گذراند. فاصله این ایستگاه تا پایگاه اصلی 196 کیلومتر بود و رفت و آمد به آن در همه فصول سال امکان‌پذیر نبود. در نتیجه در ماه مارس(آغاز پاییز در نیمه جنوبی زمین) برد با کمک سورتمه و تراکتور وسایل خود را به ایستگاه هواشناسی رساند. از 12 آوریل برد در این ایستگاه دیگر تنهای تنها بود. آن هم در شرایطی که به دلیل وضعیت آب‌و‌هوا می‌دانست تا چند ماه هیچ کسی را نخواهد دید. اما برد در این سفر چه چیزهایی را با خود برده بود؟   تجهیزات لازم برای 5 ماه تنهایی جایی که قرار بود «برد» چند ماهی زندگی کند، یک ایستگاه هواشناسی بود. در نتیجه امکانات اولیه در آن جا از قبل وجود داشت اما برد که می‌دانست برای چند ماه قرار است به تنهایی زندگی کند، وسایلی را با خود به همراه برد. او تعداد قابل توجهی کتاب و در کنار آن یک دستگاه پخش موسیقی کوکی هم به همراه داشت که با آن می‌توانست موسیقی کلاسیک گوش کند. برای غذا در سفرهای اکتشافی به قطب جنوب تکیه اصلی بر غذاهای خشک و کنسروی بود. البته وقتی حرف از غذاهای خشک ‌زده می‌شود، ذهن خود را محدود به مواردی چون نان یا بیسکویت نکنید چراکه بخش قابل توجهی از رژیم غذایی جست و جوگران در این سفرها را گوشت دودی و خشک تشکیل می‌داده است. این ایستگاه ژنراتور کوچکی برای تولید برق داشت. استفاده اصلی برق برای تجهیزات رادیویی بود. گرمایش ایستگاه بر عهده اجاقی بود که هم برای تولید گرما و هم آماده کردن غذا از آن استفاده می شد.  
تنها در اتاقی  10 متری مکانی که برد این پنج ماه را در آن گذراند، یک ایستگاه هواشناسی به نام Bolling Advanced Base  بود. این ایستگاه شامل یک اتاق و دو تونل بود. این پایگاه در زیرِ زمین ساخته شده بود و هیچ پنجره‌ای نداشت. اندازه تقریبی اتاق حدود 2.5 متر در 4 متر بود و دور تا دور اتاق فضاهایی برای نگهداری از وسایلی چون رادیو، تجهیزات هواشناسی، لباس‌ها و کتاب‌ها قرار داشت. داخل این فضا اجاق هم قرار گرفته بود؛ اجاقی که البته دردسرهای بسیار زیادی ایجاد کرد که در ادامه به آن ها اشاره خواهد شد. در ضمن، این مقر دو تونل داشت. طول یکی از آن‌ها 6.5 متر بود و دیگری 10.5 متر. از فضای داخل یکی از این تونل‌ها برای نگهداری گازوئیل و مواد سوختی استفاده می شد و از تونل دیگر برای نگهداری مواد غذایی و تجهیزات پزشکی. اما بگذارید برویم سراغ اجاق پردردسر این مقر که باعث شد «برد» تا پای مرگ پیش برود.   قرنطینه به من یاد داد با ارزش ترین دارایی انسان خانواده است برد تمام مدت ماموریت خود را داخل اتاق سپری نکرد. به هر صورت او برای برنامه‌ای اکتشافی دست به این سفر زده بود بنابراین برخی روزها که وضعیت هوا اجازه می‌داد، او از طریق دریچه روی سقف بیرون می‌رفت اما جدای از آن او برنامه‌های دیگری هم برای خود ترتیب داده بود. کتاب خواندن و گوش دادن به موسیقی از جمله فعالیت‌هایی است که با توجه به وسایلی که با خود به مقر برد، مشخص بود که قرار است در برنامه روزانه او قرار بگیرد اما با توجه به اطلاعاتی که از این سفر به جا مانده است، می‌دانیم او در این دوران، زمان قابل‌توجهی را هم صرف فکر کردن کرده است. 18 سال بعد از این سفر اکتشافی، او برای یکی از دوستان قدیمی‌اش به مناسبت کریسمس هدیه‌ای همراه یک یادداشت فرستاد. در آن یادداشت برد نوشت: «نورمن عزیز؛ وقتی برای شش ماه در آخر دنیا و در شب‌های زمستانی و سایه تاریکی قطب در تنهایی روی یخ، قوز کرده نشسته بودم، ترجیح دادم از این فرصت برای ارزیابی ارزش‌هایم در زندگی استفاده کنم. نتیجه‌گیری نهایی من این بود که برای یک انسان ارزشمندترین چیزها خانواده و دوستانش هستند. حالا 18 سال پس از سفر به دوردست‌ها، من باز هم آن نتیجه‌گیری را تایید می‌کنم و می‌بینم ارزش دوستان قدیمی من، چه من آن ها را ببینم و چه نبینم، سال به سال افزایش یافته است... .» راستی آیا تا به حال به این موضوع که چه مواردی ارزش‌های اصلی زندگی شما هستند، فکر کرده‌اید؟  
مسمومیت با منوکسیدکربن  در قطب جنوب این مقر اجاقی داشت که لوله تهویه کوچک آن تا بیرون کشیده شده بود. این سیستم وقتی درست کار می‌کرد، مشکلی نبود اما گاهی اوقات وزش باد باعث می‌شد لوله بخاری با برف پر شود. هر بار این مشکل پیش می‌آمد، برد با آب کردن برف داخل لوله، مشکل را رفع می‌کرد. اوایل او فکر می‌کرد تنها مشکل اجاق همین مسدود شدن لوله است و احتراق ناقص ناشی از آن باعث می‌شود تا گازهای سمی مستقیم از اجاق وارد خانه شود. اما بعد از مدتی مشخص شد حتی وقتی مسیر لوله باز است، باز هم این گازها داخل اتاق جمع  می شود. برای حل مسئله گازهای سمی، برد برای ساعت‌هایی اجاق را خاموش می‌کرد و لای در را باز می‌گذاشت. این کار تا حدی جواب می‌داد تا این‌که هوا خیلی سرد شد. در تاریخ 20 می(حدود یک ماه بعد از آغاز این ماموریت) دمای هوا به منفی 24 درجه سانتی گراد رسید. در نتیجه برد ناچار شد تا در را ببندد و بخاری را روشن کند. اما با این کار تراکم گازهای سمی خیلی سریع افزایش می‌یافت. از اواخر ماه می تا آخر ماموریت(یعنی به مدت چهار ماه) برد هر روز با این گازهای سمی دست‌و‌پنجه نرم می‌کرد.   پرده آخر سفر و عملیات نجات مسمومیت با گازهای سمی از جمله گاز منوکسیدکربن در اتاقک آن‌قدر شدید نبود که برد را از پا در آورد اما آن‌قدر قدرت داشت که باعث شد نیمه دوم سفرش تبدیل به شکنجه‌ای روزانه شود. او بین استنشاق گازهای سمی در هوای گرم و هوای سردی که احتمال یخ زدن را به همراه داشت، باید یکی را انتخاب می‌کرد. در نتیجه مسمومیت، وضعیت گوارش او به شدت به هم ریخته بود و تا آخر سفر حدود 27 کیلو وزن کم کرد. در اوایل زمستان، ژنراتور برق مقر از کار افتاد و ارتباط رادیویی او با پایگاه اصلی قطع شد. البته او یک رادیوی کوچک که با باتری کار می‌کرد، در اختیار داشت که با تنظیم مجدد می‌توانست از آن برای ارسال پیام استفاده کند. اما حال بد برد باعث تاخیر در انجام این کار می شد. در نهایت او توانست با تنظیم این رادیو درخواست کمک ارسال کند. 11 آگوست، چند روز بعد از رد کردن نیمه زمستان در جنوبگان بالاخره همکاران او با تراکتور و سورتمه از راه رسیدند و برد را نجات دادند. برد خاطرات خود از این سفر را در کتابی با عنوان «تنهایی» نوشته است که آن زمان به یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های جهان تبدیل و این سفر نیز دستمایه ساخت بیش از 12فیلم مختلف شد.  
4 روش سرگرمی جست و جوگران قطب برای دوران قرنطینه شاید برای شما هم سوال باشد که اکتشاف‌گران قطب به ویژه در سفرهای نیمه اول قرن 20 که به واسطه محدودیت در رفت‌و‌آمد در آب و هوای بد، ناچار از ماندن چند ماهه در فضایی کوچک و دور از بقیه بودند، چطور در آن شرایط دوام می آوردند و روحیه خود را حفظ می‌کردند؟ نکاتی که در ادامه مطرح می‌شود، می‌تواند ایده‌هایی در این زمینه به شما بدهد؛ ایده‌هایی که از قضا برخی از آن‌ها برای این روزهای ما هم کاربرد دارد.   کتاب خواندن و آشپزی از قدیم همه پایگاه‌های اقامتی در قطب، کتابخانه داشته‌اند. در این کتابخانه‌ها کتاب‌های متنوعی پیدا می‌شود؛ از کتاب‌های داستان و نمایش تا دایرةالمعارف و شعر. یکی از عناوینی که در خاطرات جست و جوگران به آن اشاره شده، کتاب برادران کارامازوف، نوشته داستایوفسکی است. البته که گاهی هم کتاب‌هایی در چنین موقعیت‌هایی مورد توجه قرار می‌گرفتند که در واقع هیچ کاربردی برای آن شرایط نداشتند. به عنوان مثال برد در خاطرات همین سفر مشهور 1934 خود نوشته: «من یک کتاب آشپزی پیدا کردم! به قدری از دیدن این کتاب هیجان زده شدم که کمی بعد، از فریاد بلند خودم از خوشحالی واقعا شرمنده شدم.» این در حالی بود که برد تنها امکان استفاده از کنسرو را در آن روزها داشت. یکی از جست و جوگران قطب هم درباره کتاب‌های شعر گفته است: «آن ها بسیار مفید بودند چرا که چیزی را در اختیار ما قرار می‌دادند تا آن را حفظ کنیم و بعد در ساعاتی که هیچ کاری نداشتیم، تکرار کنیم.» موسیقی یکی دیگر از موضوعاتی بوده که جست و جوگران از آن بهره می‌بردند. البته که وسایل پخش موسیقی با زمان فعلی تفاوت زیادی داشته و در نتیجه در برخی موارد ترجیح این بوده که در عوض پخش موسیقی، ادوات موسیقی برده شود تا آن جا با نواختن موسیقی به حفظ روحیه خود کمک کنند. نوشتن روزنگار نوشتن خاطرات روزانه یکی از رایج‌ترین انتخاب‌ها بین مکتشفان قطب برای سرگرم کردن خود بوده است. یکی از دلایل مهم این کار، ثبت نکات قابل توجه سفر و یافته‌های علمی بوده است اما در عین حال نوشتن این خاطرات کمک می‌کرده تا آن ها بتوانند تفاوت بین روزها را ثبت کنند و به این ترتیب از نظر روانی دچار این احساس نشوند که روزها با همدیگر «هیچ» فرقی ندارند و در نهایت این که به قول یکی از جست و جوگران: «نوشتن روزنگار در این جا یکی از معدود راه‌هایی است که انسان می‌تواند با آن هیجانات خود را تخلیه کند.» ساخت خبرنامه این روش سنتی قدیمی میان مکتشفان بوده است. این‌که آن‌ها در طول سفر، خبرنامه‌ ویژه خود را بسازند. در این روزنامه‌ها گزارش آب و هوا، گزارش کشفیات جدید افراد شامل دیدن دسته جدیدی از پنگوئن‌ها و ... در کنار داستان‌های کوتاه، شعر، مصاحبه، جدول کلمات و بازی با کلمات نوشته می‌شده است. نقاشی‌های طنز در کنار نقاشی‌های ظریف و دقیق هم در این روزنامه‌ها دیده می‌شود. بازی‌های فکری و به ویژه شطرنج در خاطرات جست و جوگران مختلف بارها به بازی‌های دسته‌جمعی اشاره شده است. یکی از محبوب‌ترین این بازی‌ها شطرنج بوده است. بورک‌گریوینک، رهبر برخی از سفرهای اکتشافی در حد فاصل 1989 تا 1900 درباره فعالیت‌های مناسب شب‌ها گفته است: «تکراری بودن شب‌های سرد و تاریک مثل یک اهریمن خزنده به ذهن افراد حمله می‌کرد. ما به این نتیجه رسیده بودیم که شطرنج و کارت‌بازی فعالیت‌هایی بسیار ارزشمند برای گذران وقت است.»   منابع: fastcompany.com، loc.gov، admiralbyrd.com و کتاب With Byrd at the bottom of the world