خاطرات هميشه زنده

يك‌بار ديگر شعرخواني اردوغان براي ما ايراني‌ها موضوع اظهارنظر و گفت‌وگو شد. دفعه قبل چند ماه پيش بود كه پس از دوباره مسجد شدن اياصوفيه، اردوغان اين شعر را از سلطان محمد فاتح به مناسبت فتح قسطنطنيه خواند كه سروده بود: «پرده‌داري مي‌كند در قصر قيصر عنكبوت/ بوم، نوبت مي‌زند بر تارم افراسياب». در مورد آن شعرخواني در همين روزنامه يادداشتي نوشته بودم و سابقه و نمونه‌هايي از فارسي‌سرايي سلاطين عثماني آوردم، از جمله اينكه سلطان سليمان قانوني چنين دلنشين فارسي‌سرايي مي‌كرده: «ديده از آتش دل غرقه به آب است مرا/ كار اين چشمه ز سرچشمه خراب است مرا». حال اما اردوغان ارس ارس (آراز آراز) مي‌گويد و داغ تركمانچاي را براي ما ايرانيان تازه مي‌كند. قراردادي كه هنوز در قلب و روان بسياري از ايرانيان خون‌چكان است و براي‌مان ضرب‌المثلي شده كه احساس تحقيرشدگي را در ذهن‌مان ايجاد مي‌كند. اما چرا چنين است؟ در سال‌هاي گذشته و در يادداشت‌هاي متعددي در همين روزنامه از وجود «روح امپراتوري» در حافظه جمعي ما ايراني‌ها نوشته بودم و اينكه بسياري از ما، نقشه‌هاي گذشته كشورمان را پيش روي‌مان باز مي‌كنيم و برخي، خواسته يا ناخواسته با حسرت به آن مي‌نگريم. در اين نقشه‌ها اما دو مرز نشان داده نشده است كه البته با مطالعه تاريخ، هر كسي به روشني مي‌تواند آنها را ببيند. دو مرز خونين كه هميشه محل منازعه بوده و بيشترين جنگ‌هاي ايران براي حفظ اين دو مرز انجام شده است و گويي به نوعي همچنان اين دو مرز براي ما ايرانيان نشانه درد و رنج باقي مانده و با گذشت چندين قرن و حتي گذشتن از هزاره، همچنان دردناك است. يكي از اين دو مرز سوريه يا آن‌گونه كه در گذشته از آن نام برده مي‌شد، «شام» است كه حتي براي سعدي، بعد از شيراز، عزيزترين جاي دنيا بوده و بيشترين جنگ‌هاي ايرانيان در طول تاريخ، براي حفظ آنجا صورت گرفته است. جنگ‌هايي بين ايران و يونان و پس از آن ايران و روم. تا آنجايي كه وقتي مهم‌ترين شهرهاي ايران يعني مدائن و تيسفون در بين‌النهرين قرار داشته (و نه در جايي كه امروز ايران ناميده مي‌شود و حتي وقتي فردوسي در شاهنامه نشاني ايران را مي‌دهد، مي‌گويد ايران جايي است در آن سوي اروند) بعد از حمله اسكندر، جانشينانش آنجا را پايتخت قرار مي‌دهند و  بعد در دوران اشكانيان، پايتخت ايران در همانجا باقي مي‌ماند و سوريه مهم‌ترين مرز براي حفظ ايران مي‌شود و حتي مسلمانان، وقتي مي‌توانند ايران را فتح كنند كه ابتدا شام را فتح كرده باشند و اين لشكريان شام هستند كه با پيوستن به مسلمانان، امكان شكست ايرانيان را فراهم مي‌كنند والا پيش از آن، غلبه با سپاه ايرانيان بود. وقتي تاريخ را مرور مي‌كنيم، دومين مرز خونين براي ايرانيان را نيز در جايي مي‌بينيم كه امروز ارمنستان ناميده مي‌شود كه آن هم شاهد خونبارترين جنگ‌ها، چه با يونانيان و چه بعد از آن با روميان بوده است. هيچ خاطره‌اي يك‌شبه به وجود نمي‌آيد و هيچ رخدادي در يك ماه و يك سال و يك دهه تبديل به هويت هيچ ملتي نمي‌شود. خيلي سال پيش و در يادداشتي در زمان جنگ تحميلي عراق به ايران، نوشته بودم حمايت يك كشور عربي مانند سوريه از ايران را نمي‌توان فقط به رقابت دو حزب همنام بعث در دو كشور عراق و سوريه خلاصه كرد. هم‌پيماني شام با ايران يك تاريخ حداقل دو هزار ساله دارد و حمايت سوريه از ايران در جنگي كه همه كشورهاي عربي از عراق پشتيباني كردند، بيشتر از آنكه ناشي از رقابت‌هاي جديد باشد، منبعث از پيوندهاي تاريخي است و وقتي در پروژه كشورهاي عربي و تركيه براي شكستن اين پيوند تاريخي، جنگ داخلي در سوريه برپا شد، بيشتر از اينكه مناسبات سياسي يك كشور ايدئولوژيك مانند ايران با كشوري لاييك مانند سوريه سبب حضور ايران و شكست آن پروژه در سوريه شود، اين سابقه ناخودآگاه اهميت شام در تاريخ ايران است كه باعث حضور در سوريه شده است و حالا اين شعرخواني و ارس ارس گفتن اردوغان را نيز بايد در شكست همان پروژه تعريف كرد. ارس ارس گفتني كه نشانه جدا شدن منطقه شمال رود ارس از سرزمين مادري است و يادآور قرارداد تركمانچاي. اين ممكن است كه برخي به دلايلي خاطره تاريخي جامعه‌اي را منكر شوند ولي جوامع آن خاطرات را حتي با تغيير نام‌شان در ذهن زنده نگه مي‌دارند.