برای ورزشکاران «ملی» چقدر باید هزینه کرد؟

سرمقاله وصال روحانی     بازگشت قریب‌الوقوع احسان حدادی به کشورمان در پی انجام عمل جراحی روی او یک بار دیگر این سؤال را به‌ وجود آورده است که به چه میزان باید برای بهبودی ورزشکاران خود خرج کنیم. ابتدا این توضیح ضروری را بدهیم که قهرمان مطلق پرتاب دیسک سال‌های اخیر کشورمان و آسیا برای ترمیم خار پاشنه پایش به اروپا (آلمان) سفر کرده بود و هزینه‌های کلان این سفر از حساب نهادهای ارشد ورزشی ایران تأمین و پرداخت شد. حدادی که تنها برنده ایرانی مدال المپیک در رشته دوومیدانی در تمامی تاریخ به‌ حساب می‌آید مدعی بود که درمانی به تأثیرگذاری آنچه در خارج انتظار وی را می‌کشد در ایران برای او میسر نیست و این سفر الزامی است و پس‌ از مدتی چانه‌زنی، سران ورزش کوتاه آمدند و تأمین هزینه کردند. آن‌ جر‌ و بحث‌ها در زمانی حادث شد که فدراسیون دوومیدانی از ریاست مجید کیهانی فارغ شده و هنوز جانشین رسمی او (هاشم صیامی) سرکار نیامده بود و فدراسیون توسط سرپرست موقت اداره می‌شد. اینک که حدادی از عملیات درمانی خود در خارج از کشور فارغ شده، دو سؤال عمده بر لبان مخالفان سفر وی و مسافرت‌های دیگری از این دست جاری است: یکی اینکه چرا عمده خرج‌های خارجی دوومیدانی در سال‌های اخیر صرفاً برای حدادی و بهروزی او انجام شده و برای سایرین سبدی به‌ اندازه او در نظر گرفته نشده و دوم اینکه اصولاً برای حل مسائل پزشکی و نیازهای درمانی ورزشکاران مصدوم چقدر باید هزینه کرد و میزان خرج معقول در این زمینه چقدر است. حدادی و موافقانش قطعاً به خرج و هزینه مراقبتی‌ای اشاره خواهند کرد که در یک سال و‌ اندی اخیر برای درمان کمر و کتف نیمه ویران شده سهراب مرادی وزنه‌بردار ارزنده ایران هزینه شده و خواهند گفت اگر برای مرادی هزینه شده، چرا برای حدادی نشود؟ با این حال در ورای این نتیجه‌گیری ساده این بحث اساسی‌تر خودنمایی می‌کند که آیا مخارج صورت گرفته برای حدادی باید چندین و چند برابر تمامی چهره‌های شاخص دیگر دوومیدانی ما باشد؟ بهای مدال نقره‌ای که او برای ما در المپیک 2012 لندن صید کرد و امیدوار است آن را در «توکیو 2021» تکرار کند، به چه میزان می‌رسد و آیا ما باید میلیارد میلیارد تومان هزینه همین تک مدال کنیم؟ آیا حسن تفتیان مرد اول «دو»‌های سرعت ایران حق ندارد بپرسد چرا فدراسیون حتی هزینه کسب سهمیه المپیک او را نپرداخت و او مجبور شد از جیبش خرج کند تا به اروپا برود و آنجا در یکی از تورنمنت‌های انتخابی المپیک سهمیه بگیرد. این سؤال هم مطرح است که در 10 سال اخیر چرا هر مربی خارجی که حدادی روی نامش انگشت گذاشت و بر استخدام آنها به‌عنوان مربی خارجی‌اش اصرار کرد، با دست و دلبازی‌های کیهانی و اسلاف وی استخدام شدند و او حتی برای کار با مک‌ ویلکینز قهرمان نامدار امریکایی و دارنده مدال‌های المپیک و جهان ماه‌ها در امریکا ساکن شد اما یک دهم این امکانات شامل بقیه ملی‌پوشان دوومیدانی نشده است. درست است که برای شماری دیگر از آنها هم تأمین هزینه و مربی خارجی استخدام شده اما مجموع رقم استخدام معمولاً کوتاه‌مدت آنها به هیچ‌ روی با «نیمی از هزینه‌های پرداخت شده برای حدادی هم برابری نمی‌کند. هیچ‌کس منکر مهم بودن علم و دانش خارجی‌ها و لزوم بهره‌گیری اکمل از مربیان برتر آنها نیست اما نمی‌توان این پرسش را مطرح نکرد که تا چه میزان باید برای یک تک ستاره‌ها خرج کرد و شدت و حدت این سؤال زمانی بیشتر می‌شود که در نظر بگیریم احسان پس از سال‌ها درخشش 2010 تا 2012 خود در دامان نزولی محسوس افتاد و آنقدر به‌ دنبال جوایز نقدی سری مسابقات گرندپری و «دایاموند لیگ» دوومیدانی رفت که به قول فرنگی‌ها از «کت‌ و کول» افتاد و هرگز به سال‌های طلایی گذشته‌اش رجعت نکرد و با اینکه در دو سال اخیر پیشرفت محسوس مجددی داشته اما رکورد حداکثر 66 متری سال‌های اخیر او در پرتاب دیسک کجا و پرتاب‌های مکرر 68 و 69‌ متری سال‌های 2011 تا 2013 او کجا؟ مخالفان خرج‌های اینچنینی می‌گویند فدراسیون دوومیدانی می‌توانست مخارجی از این دست را به‌ جای مختص کردن به یک نفر بین ملی‌پوشان مختلف تقسیم کند تا همه آنها پیشرفتی بیشتر داشته باشند یا با آنها سالن‌ها و پیست‌های دوومیدانی بیشتری را در سطح کشور بسازد تا تمام دار و ندارمان در زمینه سالن‌های سرپوشیده استاندارد دوومیدانی، ورزشگاه آفتاب انقلاب در تهران نباشد و تک‌ پیست‌های تارتان در کشورمان زنگ نزنند و پیست‌های دوومیدانی موجود در اکثر استادیوم‌های فوتبال اینطور به‌ اشیای عتیقه و بلامصرف تبدیل نشوند. حدادی در 34 سالگی طبعاً بیشتر رو به نزول نسبی دارد تا صعود چشمگیر و هر چند عمر ورزشی پرتابگران (چه دیسک و چه وزنه و چکش و نیزه) در سطح جهان طولانی است و بسیاری‌شان تا 40 سالگی در شرایط قابل قبول می‌مانند اما باید پذیرفت قسمت اعظم سال‌های خوش حدادی سپری شده و با اینکه سپری شده و با اینکه در اعتبار حرفه‌ای بودن او کوچکترین تردیدی وجود ندارد اما قطعاً می‌توان روش‌های مرضیه‌‌تر و سیستم‌های معقولانه‌تری را برای هزینه‌ کردن در ورزش‌های کم طرفدار و در این زمینه‌های خاص انتخاب و آنها را اجرایی کرد، بخصوص که بودجه سالانه دوومیدانی بسیار کمتر از بودجه سایر ورزش‌ها است و اصلاً به اندازه فوتبال پولساز و درآمدزا نیست که بتوان گفت از جیبش خرج می‌کند و در نتیجه حق دارد از هر طریقی که صلاح می‌داند ورزشکاران زبده‌اش را مورد حمایت مالی قرار دهد. با فدراسیون جدید دوومیدانی است که در این زمینه‌ها اتخاذ تصمیم و خط مشی‌های تازه‌ای را تعیین کند که در نهایت به  سود کل این ورزش باشد ونه فقط به سود تک افراد خاص، حتی اگر آن افراد همچون حدادی گرانمایه و عزیز باشند و مردم زحمات‌شان را ارج نهند و دردها و رنج‌های آنان را که محصول کسب افتخار برای کشور است، زجر‌های خویش بینگارند.