اين سياست يتيم است

بياييد فرض كنيم كه در كشوري پسر يك صاحب قدرت را عضو تيم ملي يك ورزش محبوب كنند، در حالي كه اصولا اهل آن ورزش نيست. يا با آن ورزش فقط تا حدي آشناست ولي بازيكن شايسته‌اي نيست. خب اين اتفاق موجب مضحكه خواهد شد. فرض كنيم كه چنين شد، چه اتفاقي خواهد افتاد؟ حداكثر اينكه در مسابقات مربوط شكست مي‌خورند، اتفاق چندان مهمي نيست. مي‌دانيم كه تقريبا در بيشتر حوزه‌ها نوعي دستورالعمل‌هاي نوشته يا نانوشته‌اي وجود دارد كه ورود افراد به آن حرفه و ارتقاي آنان تابع مقررات و ضوابطي است، به ويژه اگر آن حرفه با جان و سلامت و زندگي افراد مرتبط باشد. براي مثال پزشكي، تابع مقررات نظام پزشكي است. مهندسي نيز همين طور، وكالت و قضاوت نيز چنين است. البته تمامي حرفه‌ها كمابيش مقرراتي براي حضور در صنف دارند، ولي بسياري از اصناف و حرفه‌ها هستند كه دروازه ورود به آنها باز است تا بلكه افراد بتوانند كسب تجربه كنند، جز سياست كه ظاهرا از ابتدا مي‌توان براي قرار گرفتن در نقطه اوج آن وارد شد. اين مساله كمابيش محصول بي‌تعريفي امر سياست در ايران است. بنا بر اين و به‌طور قطع مي‌توان گفت كه براي ورود به هر پستي افكار عمومي ملاحظاتي را در نظر دارد. يا تجربه يا تحصيلات را ملاك صلاحيت يا يكي از ملاك‌هاي لازم براي صلاحيت در نظر مي‌گيرند. در اين ميان مهم‌ترين حرفه در كشور نه تنها فاقد چنين ملاك‌هاي روشني است، بلكه ورود به آن از هر كار ديگري ساده‌تر است. سياست، حرفه بي‌در و پيكر ايران است. نه تخصص مي‌خواهد و نه تجربه و نه حتي مهم‌تر از اين دو نه اهداف و اعمال پذيرفته شده را نيازي دارند كه انجام دهند.  در اين يادداشت مي‌كوشم كه دو وجه مهم سياست را در سطح فردي و اجتماعي توضيح دهم و سپس وضعيت جامعه خود را با آن مقايسه كنم.  سياستمدار در سطح فردي واجد چه ويژگي‌هايي بايد باشد؟ در اين زمينه ماكس وبر جامعه‌شناس معتبر آلماني ديدگاهي دارد كه اشاره كوتاه به آنها كافي است. سياستمدار بيش از هر چيز بايد هدفي غيرشخصي داشته باشد كه شوق پايان‌ناپذيري براي تحقق آن داشته باشد. اين هدف مي‌تواند هر چيزي باشد كه ما با آن موافق يا مخالف باشيم. عدالت، آزادي، پيشرفت و توسعه، قدرت منطقه‌اي و... يا هر هدف و ايده ديگري مي‌تواند منشا اين شوق باشد. شوقي كه در رفتار و گفتار و كردار وي بروز داشته باشد. ولي اين شوق كافي نيست، چون ممكن است در هنگام ضرورت و به ويژه، تعارض با امور ديگر از جمله منافع شخصي، آن را قرباني كند، لذا بايد تعهد و مسووليت‌پذيري نيز داشته باشد و به نوعي فرديت و منافع شخصي خود را بر آن هدف و شوق ترجيح ندهد و در هنگام ضرورت تصميمات سخت بگيرد. سومين ويژگي پرهيز از احساسات عوام‌فريبانه و تقدم دادن بي‌چون و چرا به عقلانيت در تصميمات است، در اين راه بايد از خودستايي و بي‌مسووليتي به ‌شدت پرهيز كند.  وجه ديگر سياست كه مهم است، ماهيت اجتماعي امر سياسي است. كنش در امر سياسي معطوف به قدرت است. 

از اين حيث اغلب يك كنش جمعي و مشاركت‌جويانه است و نه يك رفتار فردي. در حالي كه دانشمندان و هنرمندان با كنش‌هاي فردي مواجه هستند، سياستمداران در ميدان كنش جمعي قرار دارند، چون هم نتيجه سياست و هم مقدمات آن بايد معطوف به امر جمعي و خير عمومي باشد. براي هنرمند، زيبايي‌شناسي و براي دانشمند، حقيقت را مي‌توان يكي از معيارهاي ارزيابي كنش آنان در نظر گرفت، در حالي كه در سياست بايد مشاركت جمعي و كيفيت بسيج نيرو براي تحقق امر خير و هدف عمومي را در نظر گرفت. از اين‌رو نوعي تداوم زماني در كنش سياسي وجود دارد كه در ساير كنش‌ها الزامي نيست. سياستمدار با ويژگي‌هاي مذكور در فوق، وظيفه دارد كه بهترين راه‌ها را براي تحقق اهداف خود از خلال بسيج ملي و جلب مشاركت عمومي و نخبگاني، به صورت مستمر ارايه و پيگيري كند. اين كار مستلزم حضور مداوم در تشكيلات حزبي و سازماني است و اينچنين نيست كه 4 سال به دور از سياست يا به كارهاي ديگري مشغول بود و در هنگام انتخابات وارد ميدان سياست شد. از اين منظر وزير بودن يا پست بالاي دولتي داشتن به خودي خود به معناي سياستمدار بودن نيست. وضعيت ايران از حيث كيفيت وجود آن ويژگي‌ها و اين رفتارها در نامزدهاي سياسي، به ويژه در آستانه انتخابات، تا حدي مطايبه‌آميز به نظر مي‌رسد. نكته مهم اينكه سياستمداري در واقع يك حرفه است كه متفاوت از ساير حوزه‌هاست، متفاوت از اقتصاد، متفاوت از فلسفه و انديشه‌ورزي، متفاوت از جامعه‌شناسي و روانشناسي، متفاوت از نظامي، متفاوت از مورخ و هر دانشمند ديگر. البته او مي‌تواند در يكي از اين حوزه‌ها آشنا يا حتي سرآمد باشد، ولي براي اطلاق عنوان سياستمدار به او، بايد ويژگي‌هاي فردي و اجتماعي لازم را براي كنش سياستمدارانه نيز دارا باشد. وضعيت ايران به گونه‌اي است كه گويي يك دوره مسابقه فوتبال برگزار شود، بدون آنكه ليگي منظم و باشگاه‌هايي اسم و رسم‌دار وجود داشته باشند، چند نفر كه سابقا توپي زده‌اند، پيش از مسابقات ميدان‌دار مي‌شوند و عده‌اي بازيكن و تماشاچي محدود را با خود همراه مي‌كنند و بدون برنامه و بر اساس شيفتگي‌هاي فردي اقدام به جلب راي مي‌كنند. چنين فوتبال و مسابقاتي مضحك خواهد بود، ولي چون جايزه كلاني براي آن در نظر گرفته شده است، در نهايت يكي از اين تيم‌هاي ابن‌الوقت و بي‌ريشه برنده اين جايزه كلان مي‌شود، هر چند اين به معناي وجود مسابقه‌اي خوب نيست و كمكي هم به آن ورزش نمي‌كند.  اين وضع سياست در ايران است، تا باشگاه‌هاي اسم و رسم‌دار ايجاد و به رسميت شناخته نشوند، تا ليگ سالانه سياست هر روز مسابقه قانونمند نداشته باشد، تا همه ظرفيت‌هاي سياسي مردم بدون استثنا حق ورود به اين ليگ را نداشته باشند و تا شرايط ديگر براي بازي سياست فراهم نشود، همين خواهد بود كه مي‌بينيم هست. نه شاهد شوق خواهيد بود و نه تعهد و نه عقلانيت و نه برنامه و نه بسيج نيرو و نه اهداف سياسي روشن. سياست سهل و ممتنع است و متاسفانه همچنان يتيم خواهد بود.