گندم از گندم بروید!

نگاه محسن آجرلو     @mosenajorloo   دیروز سالگرد کوچ ابدی آقا تختی بود و روزهای قبل از آن هم اولین سالگرد شهادت سردار سلیمانی. هر دو در دی ماه از این دنیا رفتند و هر دو تبدیل شده‌اند به اسطوره‌های واقعی و ملموس معاصر ایران. تختی که سال‌هاست تبدیل به یک نماد و اسطوره شده و سردار هم درست مانند تختی، تمام المان‌های اساطیری را داشت و خیلی زود به رفیع‌ترین جایگاه‌ها در ذهن مردم رسید. این دو چهره ماندگار از دو دنیای مختلف آمدند.  یکی قهرمان ورزشی بود و از بهترین کشتی‌گیرهای تاریخ و دیگری فرمانده جنگ و جبهه. هر دو در زمینه تخصص خود جزو بهترین‌ها بودند و متخصص. با این حال چیزی که ماندگارشان کرد، نه زیرگیری‌ها و مدال برای تختی بود و نه فتوحات بزرگ جنگی برای سردار سلیمانی. نقطه تلاقی آقا تختی و سردار سلیمانی یک چیز بود؛ اخلاق. چیزی که باعث شد تختی پس از آن مرگ عجیب و غریب موج عجیبی در ایران به راه بیندازد و 7 انسان از فرط ناراحتی قید زندگی را بزنند و همان چیز هم میلیون‌ها نفر را به تشییع جنازه سردار کشاند و سه روز تمام تابوتش روی دست و سر مردم بود. در سال‌های گذشته به کرات از خودمان پرسیده‌ایم که چرا دیگر تختی نداریم؟ شاید خیلی زود به نداشتن کسی مانند سردار دل‌ها هم برسیم. خیلی‌های‌مان هم آگاهیم به گوهری که این دو نفر و امثال آنها داشتند. خیلی خوب می‌دانیم که مرام و مسلک و در معنای کلی کلمه «اخلاق» در هر صنف و جایگاهی حرف اول را می‌زند و اگر درست و بجا باشد، می‌تواند حتی نقص‌های موجود را هم بپوشاند. این روزها تنها چیزی که در میان ورزشکاران‌مان و حتی بخش‌های دیگر نداریم همان اخلاق است.  نسبت به نیم قرن پیش و روزگار تختی خیلی چیزهای دیگر داریم اما اخلاق نداریم. اخلاق نداریم چون ورزشکاران سرشان را که بالا بگیرند، در میان مدیران ورزشی و بخش‌های دیگر هم تنها چیزی که نمی‌بینند همین است.  ما سال‌هاست که جو می‌کاریم و هر سال وقت درو کاسه چه کنم دست می‌گیریم که چرا گندم نمی‌روید!