زنانگی و جنگندگی

ویلایی‌ها فیلم تضادهاست. تضادهایی که بستر خلق معناهای بزرگ می‌شود و اساسا هر معنایی برساخته تضادها و پارادوکس‌هایی است که اجزای یک کل را می‌سازد. اولین نشانه شناسی این تضاد عنوان خود فیلم است که از ویلا به لفظ و کارکرد متعارفش، معنای ضدش را مراد می‌کند و نوعی طعنه ارزشی در آن به چشم می‌خورد به این معنا که زندگی در این ویلا زیستن در کنار جنگ و مرگ است نه زندگی و خوشگذرانی! در واقع کارگردان در همان ابتدا بخشی از پیام فیلم را در عنوان آن صورت بندی می‌کند. اما تضاد اصلی درام که ساختار و ساختمان قصه بر آن بنا شده تضاد بین زنانگی و جنگ است به این معنا که روحیه و جنسیت زنانه کمتر با محیط ‌جنگ، همنشینی و سازگاری دارد و غالبا جنگ و محیط جنگی را مردانه تفسیر می‌کنند اما در اینجا نه فقط همجواری زنان و جنگ که تعامل و هماوردی زنانگی و جنگ را شاهدیم. اینکه از زاویه نگاه زنانه به جنگ و مناسبات آن بنگریم. واقعیت این است که فیلم‌های دیگری هم بوده اند که به نقش و سهم زنان در جنگ و پشت جببه پرداخته اند تا تاثیرات جنگ را بر زن به عنوان قهرمان قصه خود روایت کرده اند اما در ویلایی‌ها با بازنمایی جنگ از منظر تجربه زنانه مواجه هستیم. زنانی که همسرانشان در چند قدمی‌ آنها در خط مقدم جبهه در برابر دشمنان ایستاده اند و آنها در این سو در انتظار بازگشت آنها. انتظاری که با احساس دلشوره و نگرانی عمیق از یک سو و ایمان و باوری محکم از سوی دیگر احاطه شده. دلشوره شاید مهمترین تجربه احساسی زنان سرزمین ماست که در بین زنان ویلایی‌ها بیش از همه جلوه می‌کند و نبردی سخت را بین انتظار و امید به یک مبارزه زنانه در زمان جنگ بدل می‌سازد. آنچه که مخاطب بیش از هر حس دیگری در همذات پنداری با زنان قصه، احساس می‌کند همین دلشوره است. دلشوره ای که شاید سخترین تجربه روانی _ عاطفی در زندگی باشد و صبر و مقاومت هر انسانی را به چالش می‌طلبد. ویلایی‌ها چالش نفس‌گیری دلشوره‌های زنان بین مرگ و زندگی بود و این تضاد با درهم تنیدگی با باورهای آنها ابعاد و عمق عمیقتری هم پیدا می‌کرد به این معنا که آنها از یک سو پر از انگیزه و حس زندگی بودند و آن را با انتظار برای بازگشت همسرانشان تجربه می‌کردند و از سوی دیگر به اعتقاد و ایمان همسرانشان برای کسب فضیلت شهادت باور داشتند. شاید هیچ فیلم دفاع مقدسی این موقعیت دشوار و چند سویه را به این صراحت به تصویر نکشیده باشد. تصویری که سرشار از ارجاعات و تاویل‌های فلسفی، هستی شناسی و روانشناسی زنانه است و چه بسا باید آن را فراتر از جنگ و موقعیت جنگی مورد بازتفسیر قرار داد. به نظر می‌رسد محصول این تجربه دشوار در این ویلای جنگی برای زنان رسیدن به سطحی از مرگ آگاهی است که این تجربه به واسطه پشتوانه اعتقادی و ایمانی به غنی تر شدن حس و انگیزه زندگی در آنها منجر می‌شد نه افسردگی و نا امیدی از ادامه زندگی. اگرچه مقاومت و صبوری آنها دراین تضاد مرگ و زندگی به چالش گرفته می‌شد و تجربه درونی و روانی سختی را پشت سر می‌گذرانند اما در نهایت این مرگ آگاهی در درون این زنان نشت می‌کرد و به بازآفرینی شخصیتی دیگر در آنها منجر میشد. شخصیتی که حماسه یک دفاع باشکوه را در وجود آنها بازتولید می‌کرد و خود آنها را به قهرمان بدل می‌کرد. اگر همسران آنها قهرمان جنگ بودند اینها قهرمان زندگی شدند و ارزش و اعتبار جاودانه یافتند. ویلایی‌ها را می‌توان روانشناسی زنانه جنگ یا روانشناسی زن در جنگ دانست که علی رغم برخی کاستی‌ها در فیلمنامه یا ریتم و تعلیق آفرینی فیلم، قابل ستایش و تامل است. این فیلم فرصتی شد تا بازیگرانی مثل طناز طباطبایی و پریناز ایزدیار سویه دیگری از توانایی بازیگری خود را به نمایش بگذارند و حتی ثریا قاسمی‌نیز با کنترل بر غلیان حسی اش بازی قابل قبولی از خود به نمایش بگذارد. خوشبختانه جنس این بازی‌ها و فاصله گذاری‌هایی که کارگردان در مواجه با صحنه‌های عاطفی _ احساسی رعایت کرده موجب شده تا فیلم دچار سانتی مانتالیسم نشده و درست به واسطه همین پرهیز تکنیکی، تاثیر احساسی عمیقتری بر مخاطب بگذارد.