روزنامه آفتاب یزد
1400/01/19
نقش دوست
جواد گنجه انزابی - عشق دردی است؛ دوست داشتن دردی دیگر. دل دادن بیعقلی میخواهد. این کوزهگر دهر چنین جام لطیفمیسازد و باز بر زمین میزندش
حکایت معدودی از ما آدمها حکایت آن عاشقی است که عابد و زاهد شد؛ دل در گرو دختر پادشاه داشت و چون شاه عابدان را دوست میداشت با عبادت راهزنی شاه کرد و شاه پسندش آمد. وقتی خبر به او بردند که: «بیا نماز کنار بگذار، به اقبالت رسیدهای» دست رد به سینهی پیام رسان زد که: «راستی هم به اقبالم رسیدهام».
سید مرتضی آوینی معشوقهاش را یافته بود. به قول خودش در دلنوشتهای: «من از یک راه طی شده با شما سخن میگویم [او از جریان روشنفکری دههی چهل و پنجاه میآمد. خودش میگوید]... من هم سالها با جلوهفروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیستهام. ریش پرفسوری و سبیل نیچهای گذاشتهام و کتاب «انسان موجود تکساحتی» هربرت مارکوزه را ـ بیآنکه آن زمان خوانده باشم ـ طوری دست گرفتهام که دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند: عجب! فلانی چه کتابهایی میخواند... معلوم است که.... خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشانده است که ناچار شدهام رودربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم و عمیقاً بپذیرم که تظاهر به دانایی هرگز جایگزین دانایی نمیشود و از این هم بالاتر دانایی نیز با تحصیل فلسفه حاصل نمیشود. باید در جستجوی حقیقت بود»...
راستش دل در گرو سید داشتن نه حال من بلکه حال همهی اطرافیان او بود. پس از سالها وقتی به آن روزها میاندیشم، در پیچ و واپیچ لحظهها، در پشت آن نگاهها چیزی بود، دلی جذاب و روحی که به نظر آنقدر زلال شده بود که میشد از نگاهش خواند؛ و در صداقت حرفهایش میشد فهمید کهبیهیچ شیله پیلهای چه سودایی با خدای خویش دارد... و معنای مرغ باغ ملکوت است و مدام در تب یک حادثه ابدی چونان پروانهای به گرد شمع حقیقت میسوزد. چرا که «حدیث نفس» نمیگفت و دیدیم خدایش تاب نیاورد و آخریها «فانَّه مِنّی» (او از من است) گفت و گذاشت عنان به میکدهاش بگیرد و دیدیم که چگونه رخت بست از این مجلس، آن هم چه زمانی:
«ای مردم،
وقتی حقیقت بر دلی چیره شد آن را از ماسوی الله تهی میکند. وقتی خدا با بشری الفت یافت، هر چه را در نهاد وی غیر اوست میکشد. وقتی یکی از مومنانش را دوست داشت دیگران را برمیانگیزد تا بدو کین ورزند. تا بندهی وی بدو نزدیکتر گردد و رضای او بجوید.
...ای ولی محبت تو را تمام؛ با تمام وجود خود، در بر گرفتم. آنچنان تجلی کردهای که به نظرم دیگر کسی در من نیست.» [مصائب حلاج]
و ماجرای مرتضی نشان دیگری بود که چه بسا به خیلی چیزها اشاره داشت. مبهوت کرد و درمانده ماندم. درد دلی داشتم اما اشارهها بغضی شد که راه حنجره را چند صباحی بست. آن روزها نمیدانستم حال و هوای سید و نشاطش از عشق به خدایش بود یا نه، از دوست داشتن خدایش بود. صبر کردم تا عاطفه تامل کند و لحظهای به عقلم وانهد. گرچه دیر....
عشق دردی است که از هجر معشوق میآماسد و نیشتر تنهایی که زخمه زند بغض میچرکد و میترکد. و درد که عود کرد و مرهمِ گذشتِ زمان که آمد همه چیز تمام میشود. و گاهگداری تنها خاطرهای میآید و میرود؛ و اگر تنها بمانی کمی میپریشاند. چرا که درد عشق درد «نیاز» است و خواستن درد عاشق؛ که در تکاپوی شدن به دنبال گرفتن دامان معشوق است و بس. در اینجا عاشق رقیب میبیند؛ حسودی میکند و آب و آتش هم نمیشناسد. دوری برایش گس و تلخ است. ولی زمان که تیک تاک کند یکسره حرارتش میکاهد و فراموش میشود هر آنچه به جنونش آورده است.... و... اما...
اما درد دوست داشتن درد «دانستن» است؛ درد شناختن است؛ و هجرانی مکرر و بیکاست؛ که در تکاپوی شدن مستی نمیکند؛ بیحواس نیست و بهدقت میبیند و گوش فرامیدهد. برای دوست مزه دوری تلخ است که مدام میفزاید و نسیان رخت میبندد و خاطره که نه، آموختهها همه نیشتری میشوند به عقل و لمس میکند آنچه را که دوست لمس کرده است.
در آخرین دیدار، در دفتر مجله ادبیات داستانی (سوره) از فکه آنچنان گفت که گویی بهشت گمشدهی روایت فتح پیدا شده. خواستیم ما هم این دفعه حتماً با او باشیم که به بعد موکول کرد: «دفعهی بعد شاید». به نظرم آمد که او پای در این دنیا دارد اما سر در بیکران قدس. او با دوستدارش دوست بود و چقدر دوستش دوستش میداشت؛ و از این بود که قد کشید و بلندمرتبه شد. بعدها شنیدم که گفته بود: «مکه برای شما؛ فکه برای من بالی نمیخواهد. با همین پوتینهای کهنهام میتوانم به آسمان بروم.»
پربازدیدترینهای روزنامه ها
سایر اخبار این روزنامه
لامبورگینی نمیخواهیم، مشکل مرغ و کارت ملی را حل کنید
جنتی: وضعیت اقتصادی کشور بسیار نگرانکننده است
اصولگرایان برای اصلاحطلبان نیز تصمیم گرفته اند!
بازنشستگان تامیناجتماعی، سرخوردگان تامین معیشت
اظهارات جنجالی علی مطهری در کلاب هاوس
پایان تحریمها ؛ یک ماه دیگر؟
اگر میخواهید با پول مردم فیلم بسازید حداقل حقیقت را بگویید
شخصیتهای بدون روتوش!
پابرجایی مانع دیرینه بر سر استقلال بانک مرکزی!
امید برای تسریع واکسیناسیون
کرونا و پوپولیسم؛ مورد آمریکا
تجمع دانش آموختگان حقوق در اعتراض
نقش دوست
رمزارزها؛ واقعیتی غیرقابل کتمان