اين راهش نيست

متاسفانه جناح تندرو كه در برخي نهادهاي كشور هم حضور داشته و سابقه مبارزه ضد اصلاحاتي 20 ساله هم دارند، از يك خصلت عمومي برخوردارند و آن اينكه دنبال بهانه‌گيري بوده و مي‌خواهند اتفاقي بيفتد تا آن را به يك بحران تبديل كنند. بحران‌هاي هر 9 روز يك‌بار در دولت اصلاحات را يادمان نرفته است. يادمان نرفته كه چگونه همه جا را مي‌گشتند تا ببينند كجا حرفي مطرح شده و كجا حكمي صادر شده تا با طرح چندين باره آن جامعه را ملتهب سازند. اما آنچه در اين دوره رخ مي‌دهد و تا حدودي اوضاع را متفاوت‌تر از دوره اصلاحات كرده و شرايط را بهتر از آن دولت مي‌سازد، كم بودن سوژه‌هايي است كه تندروها بتوانند بر آن دست بگذارند و مانور سياسي و تبليغاتي روي آن داشته باشند. البته در همين موارد اندك نيز، پافشاري‌هايي انجام مي‌شود. پرونده فيش‌هاي حقوقي را در نظر بگيريد. مخالفان دولت وقتي در جمع خود به بررسي مي‌پردازند و مي‌بينند كه موضوع جديدتري پيدا نمي‌كنند باز هم همان را مطرح مي‌سازند. اينكه مي‌بينيم اين موضوع هم ماه‌هاست كه كش پيدا كرده به دليل اهميت آن نيست، به اين خاطر است كه لقمه دندان‌گير جديدي نصيب‌شان نشده است. البته شايد ماجراي برادر رييس‌جمهور هم در اين ميان سوژه تبليغاتي ديگري باشد اما معتقدم كه همانند كسي كه غذايي دارد و نمي‌خواهد در يك وعده آن را مصرف كند، مخالفان دولت هم برنامه طولاني كردن اصل موضوع را در پيش گرفته تا ماه‌ها با تنها يك شايعه، بازي كنند و هر روز آن را با حواشي مزين ساخته و بگويند كه موانعي براي رسيدگي به اين موضوع وجود دارد. در اين مورد آن‌طور هم كه شنيديم، دولت و رييس‌جمهور نسبت به رسيدگي عادلانه موضع منفي ندارند، پس اگر مداركي براي بررسي وجود دارد، چرا جنجال مي‌كنند؟ همه جاي دنيا ممكن است اين اتفاق براي صاحبان قدرت و ثروت روي دهد. كمااينكه چنين اتفاقي را در پرونده مهدي هاشمي هم ديديم. شاهد بوديم كه چگونه مخالفان عنوان مي‌كردند كه هاشمي با قدرت سياسي كه دارد اجازه اجراي عدالت را نخواهد داد؛ كه البته در اين مسير تنها درايت سياسي مرحوم آيت‌الله هاشمي بود كه بر همه اين شايعات سرپوش مي‌گذاشت. با همه اين اتفاقات اما باز هم معتقدم كه دولت كمتر گزك دست مخالفان مي‌دهد كه البته بخشي هم ناشي از فضاي بسته‌اي است كه براي اصلاح‌طلبان و هواداران آنها وجود دارد. در اين ميان دليلي كه مي‌توان براي عمده اين رفتارهاي مخالفان دولت برشمرد، نزديك بودن زمان انتخابات است. در فرصت اندك چهارماهه هنوز هم معلوم نيست كه جريان اصولگرا مي‌خواهد چه كار كند. بر فرض كه همين امروز هم كسي را براي رقابت‌هاي انتخاباتي معرفي كنند آيا 4 ماه زمان براي معرفي او كافيست؟ به هر حال چهره‌اي كه مطرح مي‌شود نياز به معرفي به جامعه دارد و آنها خود به‌خوبي مي‌دانند كه مناظرات انتخاباتي و حتي تريبون صدا و سيما براي آنها معجزه نمي‌كند و بايد خيلي زودتر چهره‌اي را كه براي ملت آشنا باشد معرفي كنند. اما مشكلي كه وجود دارد اين است كه اصولگراها چهره جا افتاده در ميان جامعه ندارند و شناس‌ترين آنها كساني هستند كه در انتخابات گذشته به صحنه آمدند و با اقبال عمومي روبه‌رو نشده‌اند. آنها واقعا چهره شناخته شده ندارند كه از انتخابات به تعبير سياسيون، در بيايد. به همين دليل تنها شانسي كه باقي مانده اين است كه يا به انتخاب روحاني تن بدهند يا يك روحاني ضعيف شده را به انتخابات بياورند. اما در اين ميان نبايد فراموش كنيم كه گاهي وقت‌ها مخالفت‌ها به عادت صورت مي‌گيرد نه از روي برنامه‌ريزي. متاسفانه جناح اصولگرا برنامه‌اي براي آينده ندارد و اگر بر فرض هم داشته باشد، كار اجرايي نكرده است و از همه مهم‌تر اينكه آنان اسير اختلافات داخلي هستند و سازوكار قدرت در بين آنان ناكارآمد است. اما بهتر است بدانند كه اگرچه با تندروي مي‌شود سنگي انداخت اما راه را نمي‌توان باز كرد. چهره‌هاي تندرو بهتر است به‌جاي تخريب، لياقت خود را به اثبات برسانند و اگر قرار است از راه انتخابات به مقصد برسند، بدانند كه تخريب راهش نيست.