در جست ‌و جوي آن نُتِ تنها

از آن اتفاقات نادر در كار روزنامه‌نگاري است كه با كسي گفت‌وگو كني و پيش از انتشار از دنيا برود. در نيمه اول ارديبهشت با زنده‌ياد عبدالوهاب شهيدي گفت‌وگويي داشتم؛ از آنجا كه پاندمي كوويد 19 همچنان گريبان‌گير عالم و آدم است با همراهي خانواده به‌ ويژه فرزند ايشان آقاي شاهرخ شهيدي، تصميم گرفتم اين گفت‌وگو را از راه دور و بي‌حضور شكل دهم تا سلامتي ايشان مورد تهديد قرار نگيرد؛ اگرچه سختي كار بيشتر مي‌شد و توفيق حضور را از ما مي‌گرفت اما به لطف و همگامي خانم ناهيد جباري و جناب آقاي راستين معتبرزاده موفق شديم زمينه انتشار گفت‌وگو را فراهم كنيم. چنين شد كه پاي صحبت‌هاي دلنشين مردي نشستيم كه با آهنگ‌ها و صدايش خاطره‌ها داريم. دلخوش بوديم بعد اينكه همه‌گيري كرونا به آخر برسد به ديدارشان برويم؛ اما ديري نپاييد كه خبر بستري شدن ايشان به دليل عارضه قلبي در بيمارستان منتشر شد و كمتر از يك روز بعد يعني ديروز 20 ارديبهشت در كمال ناباوري  از دنيا رفت .
عبدالوهاب شهيدي- چنانكه همه دوستداران موسيقي مي‌دانند- بازمانده عصر طلايي موسيقي بود. درباره او سخن‌ها گفته شده؛ همين كه هوشنگ ابتهاج درباره‌اش گفته «آقاي شهيدي هميشه براي من تصويري از آرزويي بود كه من درباره هنرمند داشتم... آقاي شهيدي به من اميد دادند كه مي‌شود واقعا هنر خالص و ناب داشت و انسان بود و فروتن و مهربان و كار هنري شايسته هم كرد... مي‌توانستم به عنوان يك هنرمند به او تكيه كنم؛ به اخلاق هنري و به اخلاق انساني‌اش» يا محمدرضا شجريان او را «اعتبار موسيقي ايران» دانسته، گواهي است بر اهميت او در قلمرو فرهنگ و هنر اين سرزمين.
شهيدي در سال ۱۳۰۱ در ميمه اصفهان ‌زاده شد. او آهنگساز، خواننده و نوازنده‌اي منحصربه‌فرد بود و در كارنامه هنري‌اش سابقه همكاري با استادان بزرگي ديده مي‎شود. آنچه در ادامه مي‌خوانيد، گفت‌وگويي است كه در همين ارديبهشت ‌ماه جاري با عبدالوهاب شهيدي ثبت و ضبط شد؛ بي‌‎آنكه بداند و بدانيم كه ملك‌الموت به دستگاه تنفسش مجال نفس كشيدن تا پايان ثلث دوم ماه را هم نخواهد داد و او انتشار حرف‌ها و تجربه‌هايي را كه پيرانه‌ سر با «اعتماد» در ميان گذاشت، نخواهد ديد. آخرين گفت‌وگوي عبدالوهاب شهيدي را بخوانيد. 
   شما مشوق اصلي خود را پدرتان مي‌دانيد. نقش ايشان در مسير زندگي هنري‌تان چه بوده است؟
در دوره‌اي كه محصل بودم؛ سرودهايي كه در مدارس معمول بود را ياد ‌گرفته و آنها را مي‌خواندم. فعاليت ديگرم اين بود كه اذان مي‌گفتم. پدرم هميشه مي‌گفت، صداي تو خيلي خوب است و به مدارج بالايي خواهي رسيد اما مراقب باش خودت را گم نكني. من هم مي‌گفتم چشم هر چه شما بگوييد، اطاعت امر مي‌كنم. پدرم بعضي مواقع برخي غزل‌هاي خودش را آرام مي‌خواند و من هم بعد از او مي‌خواندم. او مي‌گفت قدرت يادگيري تو فوق‌العاده است، سعي كن هميشه شعر را بشناسي و شعرِ خوب بخواني. مثلا شعري را مي‌خواند و درباره‌اش توضيح مي‌داد و مقصود شاعر را برايم مي‌گفت.


 پدر شما، ميرزا حسن شهيدي، شعرشناس هم بودند؟
پدرم صدرالاسلام، خودش شاعر بود. به «طوبي» تخلص مي‌كرد و به 3 زبان عربي، تركي و فارسي شعر گفته است. هميشه در اجراي اشعار خودش، بنده را كمك و همراهي مي‌كرد. ايشان يك شعر نوروزيه دارد با عنوان «فصل بهار آمد». آهنگي را هم خود ايشان روي آن ساخته كه بسيار زيبا و دلنشين است. يك نمونه از شعرهاي پدرم را از روي ديوان اشعارشان كه با دستخط خود ايشان به يادگار مانده است براي شما مي‌خوانم: 
«خواهم كه افغاني كنم از دست دل از دست دل/
 رو در بياباني كنم از دست دل از دست دل
من بشكنم پيمانه را بر هم زنم كاشانه را/
 ويران كنم اين خانه را از دست دل از دست دل
من بي‌سر و سامان شدم، سرمست و سرگردان شدم/ از لوح دل افسان شدم از دست دل از دست دل»
   انتخاب شعر و كلام در آثارتان چقدر براي شما مهم بوده است؟ از خواندن اشعار كدام شاعران لذت بيشتري برده‌ايد؟
كيفيت كار شاعران از نحوه كارشان مشخص است. به‌ طور مثال شاعري شعر مي‌گويد و با شعرش قلب انسان را تكان مي‌دهد اما شاعر ديگر با شعرش انسان را مي‌خنداند. كلام موضوع استثنايي است. به ‌طور مثال استاد مهرتاش اول خودش شعرِ كار را مي‌خواند. با اينكه صدايي نداشت ولي كلام را مي‌خواند تا براي خواننده روشن شود كه منظور شاعر چه بوده است. در كل كلام نقش بسيار بزرگي در موسيقي و آواز دارد. اين كلام است كه همه ‌چيز را در بر مي‌گيرد. 
شاعراني كه با آنها كار كرده‌ام يا شعرهاي آنها را خوانده‌ام، همه خوب هستند. آقايان: رهي معيري، هوشنگ ابتهاج، شهريار، عماد خراساني و... شاعران زيادي هستند كه شعرهاي‌شان به دل آدم مي‌چسبد و با شعر حرف دل‌شان را مي‌زنند. در ارتباط با شاعران گذشته هم كه نيازي به معرفي نيست. مثلا سعدي يا حافظ تكرار نشدني هستند. بنده از شاعران گذشته از اشعار سعدي و حافظ بهره مي‌گرفتم. سعدي اصل معني و مفهوم را در دهان آدمي مي‌گذارد، گويي كه اين مرد در آن لحظه حاضر بوده است.
   از جمله ويژگي‌هاي شما در خوانندگي، درست خواندن و ادا كردن درستِ شعر و كلام است. همچنين درك درستي كه از مفهوم شعر و كلام داريد و مهم‌تر اين است كه خودتان در اجراي بسياري از آثار، نوازندگي هم كرده‌ايد. كمتر كسي اين 3 ويژگي را همزمان به اجرا درآورده است؛ خودتان اين موضوع را برگرفته از چه مي‌دانيد؟
عشق؛ عشق به كار. اجازه بدهيد كه خاطره‌اي را براي شما تعريف كنم. در سال‌هاي جواني در ديدارهايم با يكي از دوستان به نام آقاي «احمد مهران»؛ ساز مي‌زدم و آواز مي‌خواندم. به اين‌گونه كه ابتدا مي‌خواندم و بعد از پايان كلام؛ مي‌نواختم. چند وقتي به اين صورت گذشت و روزي ايشان به بنده گفت: «رفيق! اگر توانستي همزمان؛ هم بخواني و هم بزني؛ به‌ طوري كه در اجرا يكي شوند، آن وقت كارت درست است. اين شكل خواندن و نواختن جدا جدا را كه همه مي‌توانند انجام بدهند.»
من بسيار به حرف‌هايش فكر كردم و به او حق دادم. به منزل كه آمدم. دوباره از نو شروع كردم. پنج، شش سالي تمرين كردم تا اينكه بالاخره به حدي رسيدم كه وقتي مثلا شعر به حالت ضربي مي‌گفت:«دوستان وقت سحر...» بنده هم با همان ضرباهنگ، همزمان هم شعر را مي‌خواندم و هم موسيقي را با ساز مي‌نواختم.
   در نتيجه پيشنهاد آقاي احمد مهران بر كار شما تاثير گذاشته است. بله؟
بله همين طور است. توصيه آقاي مهران در كارم بسيار تاثيرگذار بود. همچنين ايشان دست مرا گرفت و جلو برد. ايشان با آقاي داوود پيرنيا دوست بود و برنامه‌هايي كه خودش در خانه ضبط مي‌كرد را براي پخش در راديو در اختيار پيرنيا قرار مي‌داد. ساز و آواز بنده هم جزو همين كارها بود كه براي اولين ‌بار به اين شكل در راديو به گوش مردم رسيده است. آقاي پيرنيا در ابتدا 10 مورد از برنامه‌هاي مرا با عنوان خواننده ناشناس از راديو پخش كردند. چون ايشان معتقد بودند كه ابتدا بايد ببينيم، صداي شما در مردم چه تاثيري خواهد داشت. خوش‌شان آمده است يا نه. مي‌گفت:«تلفن‌هايي كه مي‌كنند اين نكته را مشخص خواهد كرد. همچنين اسم شما در جايي نبوده است؛ اما صداي شما به همه جا مي‌رود. موسيقي خوب را حتي يك روستايي هم متوجه مي‌شود و در كل، مردم كار خوب را قبول مي‌كنند.» يادم مي‌آيد كه صداي بنده در همه ‌جا انعكاس پيدا كرد. مردم با راديو تماس مي‌گرفتند و از نام خواننده مي‌پرسيدند. 
آقاي پيرنيا از كار بنده راضي بودند و مي‌گفتند كه آقاي شهيدي كارهايي را خوانده كه خواندن آنها كار هر خواننده‌اي نبوده است. مثلا آهنگ‌هايي كه عجيب و غريب بودند و نوازنده‌هاي قديمي ساخته بودند. يا آهنگ‌هايي كه شعر نو داشتند و وزن آنها متفاوت بود. مثل شعر فسانه سروده نيما يوشيج. شعري كه كلي حرف دارد. اين شعر در برنامه گلهاي تازه شماره 80 با آهنگسازي آقاي جواد معروفي و با همكاري خانم سيمابينا در آواز افشاري اجرا شده است. آواز اين كار را به همراه ساز عود؛ بنده نواخته و خوانده‌ام، تصنيف آن را هم خانم سيما بينا خوانده‌اند. 
   شما كارهاي بسياري در زمينه موسيقي انجام داده‌ايد؛ در طول اين سال‌ها چه چيزي در ارايه كارها براي شما مهم بوده است؟
بنده در حوزه موسيقي، در خواندن اشعار نو نيز كارهايي دارم كه منتشر شده‌اند. همچنين در اجراي آثارم سعي كرده‌ام از كسي تقليد نكنم. صداي بنده به همين صورتي است كه هست و از كسي تقليد نكرده‌ام. هر بار كه آوازي مثلا در دستگاه شور خوانده‌ام با تمامي آوازهاي شور قبلي تفاوت داشته است؛ در حالي كه همه آن اجراها در نهايت آواز شور بوده‌اند. به همين علت است كه مي‌گوييم خلق موسيقي الهامي است و نه تقليدي. يعني بنده آن را شنيده‌ام و از آن براي اجراي خودم الهام گرفته‌ام. در مورد شعر و شاعري هم به همين گونه است. مثلا وقتي كسي كه طبع شعر دارد، وقتي در دستگاه شور آوازي را بشنود به صورت بداهه شعري به ذهنش مي‌رسد. نمي‌توان گفت چه طور مي‌شود كه چنين اتفاقاتي مي‌افتد؛ به‌ طوري كه خود فرد نيز متوجه اين ماجرا نمي‌شود. در مورد خود بنده هم به همين گونه بوده است.
   آيا قائل به تفاوت اساسي ميان موسيقي‌اي كه امروزه ارايه مي‌شود با موسيقي‌اي كه در دهه‌هاي 30 و 40 كار مي‌شده، هستيد؟ و در كل سير موسيقي ايراني را تكاملي مي‌دانيد يا رو به افول؟
موسيقي تفاوتي نكرده است. دستگاه شور، همان شور است؛ اصفهان، همان اصفهان است. اين طرح و اجراهاست كه فرق مي‌كنند. طرح تحريرها و اجرا در گذشته بهتر از حالا بوده است. در كار هنرمندان جديد، نوآوري وجود ندارد و كارهايي كه ارايه مي‌دهند همه كپي كارهاي هنرمندان قديمي‌اند. البته اين نيز مي‌تواند نوعي موسيقي باشد اما يك نوع موسيقي تكراري است. به ‌طور مثال آمده‌اند اصفهان را مثل اصفهانِ تاج خوانده‌اند. حتي بعضي وقت‌ها ديده شده است كه كار را به اصطلاح در همان جاي صداي خوانندگان قديمي كپي كرده و خوانده‌اند. در حالي كه جاي صداي دو نفر با هم تفاوت دارد. بايد به اين نكته توجه داشت كه بهترين نُت براي صداي يك خواننده كجاست. «سُل» است يا «رِ» يا «مي». هر خواننده با توجه به توانايي حنجره‌اش، جاي مخصوص به صداي خودش را دارد. بعضي وقت‌ها مي‌بينيم كه وقتي يك شخص شروع به خواندن مي‌كند در ادامه كار نمي‌تواند قسمت‌هاي بم‌تر را بخواند. در مواردي هم جاي صدا را آنقدر بالا گرفته‌اند كه حنجره خواننده به اصطلاح نمي‌كشد و توانايي اجراي نت‌هاي بالاتر را ندارد. در كل خواننده بايد جاي صدايش را بشناسد و بداند كه توانايي‌اش چيست. همچنين بايد گوشش حاضر باشد به اين معني كه اجراي تكراري نداشته باشد. مثلا آواز سه‌گاه را 10 جور مي‌توان خواند. تحرير‌ها را مي‌توان عوض كرد. البته كه اين كار توانايي و استعداد مي‌خواهد. يك خواننده بايد بداند كه تحرير يا حالتي را كه عوض مي‌كند در خود مقام باشد نه اينكه از مقام خارج شود. صحبت كردن پيرامون اين موضوع پيچيده است و بحث روي آن در يك گفت‌وگو نمي‌گنجد.
   فرض مي‌كنيم يك شعر و كلام خوب انتخاب مي‌شود حالا خواننده قصد دارد آن را بخواند، درك كلام بر خوب خواندنِ خواننده و كيفيت كار او چه تاثيري مي‌گذارد؟
بايد درك كرد كه مثلا چرا در شعر آمده است:«من دوستت دارم». تا زماني كه خواننده متوجه مفهوم شعر نشود، نمي‌تواند آن شعر را درست بخواند و بدون درك درست شعر، خواندنش بي‌فايده است. مثلا اين شعر را در نظر بگيريد:«دوستت دارم و دانم كه تويي دشمن جانم/ از چه با دشمن جانم شده‌ام دوست، ندانم». اين شعر با آدم حرف مي‌زند و خواننده‌اي مي‌تواند اجراي درستي از اين شعر داشته باشد كه مفهوم آن را متوجه شده باشد.
 در اين راستا حرف بسيار است و به اندازه يك كتاب شاهنامه مي‌شود راجع به آن سخن گفت. 
در كتاب‌هاي قديمي موسيقي، مطالبي نوشته‌اند كه انسان ابتدا معني‌اش را نمي‌فهمد. مثلا در آهنگ «سبزه در سبزه» يا آواز «ماه كه طلوع مي‌كند» ابتدا بايد بدانيم كه همه اين موضوع‌ها، آهنگ مخصوص داشته‌اند. داستان «سبزه در سبزه» اين‌گونه بوده است كه باربد را چون به دربار راه نمي‌دادند؛ قبل از به دست آوردن سِمت خوانندگي خسروپرويز، روزي پنهاني وارد باغ دربار شده و در حالي كه بالاي درخت‌ها پنهان ‌شده بود، شروع به خواندن مي‌كند. خسرو مي‌گويد: «چه كسي است كه مي‌خواند؟» هيچ كس پاسخ نمي‌دهد. خسروپرويز مي‌گويد:«اگر خود را معرفي نكني من اين مي ‌را نمي‌خورم» و جامش را روي زمين مي‌گذارد. با اين كار خسرو، باربد از بالاي درخت به پايين آمده؛ تعظيم مي‌كند و مي‌گويد: «من باربد هستم اهل جنوب ايران، چندين بار خواستم خدمت شما بيايم ولي نوازندگان شما مرا بيرون كردند.» خسرو مي‌گويد: «فردا صبح به دربار بيا». در روز بعد خسرو دستش را گرفته و مي‌گويد: «اين مرد از اين ساعت به بعد در دربار خواهد بود». به اين معنا كه پرده‌دار و معرفي‌كننده است. در نهايت نيز باربد رييس موسيقي دربار خسروپرويز مي‌شود. 
داستان ديگري در مورد اسب خسروپرويز كه «شبديز» نام داشت، روايت شده است. مي‌دانيم كه شبديز اسب ارزشمندي بود. خسروپرويز مي‌گويد:«اگر كسي خبر مرگ شبديز را به من بدهد در همان لحظه سرش را از بدنش جدا مي‌كنم». وقتي طويله‌دار مرگ شبديز را متوجه مي‌شود، دست به دامن باربد شده و از او چاره‌جويي مي‌كند. باربد به او مي‌گويد: «نترس و سريع برو». باربد شعري را به همراه آهنگي مي‌سازد. وقتي در حضور شاه نوبت به خواندن باربد مي‌رسد او شروع به خواندن شعر و آهنگي كه ساخته است، مي‌كند. در ميان اجرا ناگهان خسروپرويز مي‌گويد:«ساكت شويد! شبديز مُرد؟!».
نگهبان شبديز جلو آمده و مي‌گويد: قربان اين جمله را خودتان گفتيد كه «شبديز مُرد». و به اين ترتيب خسرو او را مي‌بخشد. ملاحظه مي‌كنيد كه كلام چه تاثيري مي‌تواند داشته باشد. براي همين است كه مي‌گوييم شعر خوب در موسيقي بسيار دخيل است و بايد مطابق حال مجلس و موضوع باشد. در يك محفل نيز خواننده بايد ويژگي و حال مخاطب خود را برانداز كند و واكنش‌ها را بفهمد. البته كه درك و دريافت اين موضوع بسيار دشوار است.
   به نظر شما هنر موسيقي در اين روزگار چه ضعف‌ها و مشكلاتي دارد و براي حل اين مشكل چه كاري بايد كرد؟
آموزش. به كساني كه در اين كار استاد و خبره هستند بايد نامه نوشت و از آنها تقاضا كرد كه بياييد و به داد موسيقي برسيد. بدون آموزش نمي‌شود پيشرفت كرد. بايد توجه داشت كه اهل فن را براي آموزش دعوت كنند. البته فضاي آموزشي بايد به گونه‌اي باشد كه اگر كسي از اهل فن نكته‌اي را گوشزد كرد به كسي برنخورد. به اين دليل كه ما در كار موسيقي آموزش مي‌خواهيم. مثلا به هنرجو بگويند آقا اين كار تو اشتباه است. جاي تحرير تو اينجا نيست.
تحرير به اندازه‌اي كه گوش طاقت شنيدن آن را دارد، خوب است ولي وقتي قُلقُلك شد ديگر خوب نيست. مثل قناري تحرير زدن كه نشد موسيقي. اين مدل را قناري مي‌خواند. تحرير بايد مانند ناي از حلق شنيده شود. تحرير نرم است. گوشخراش نيست. هر چيزي كه گوش را آزار دهد، مناسب نيست. متاسفانه امروزه در اجراي آواز‌هاي حاليه(بداهه) چندين مورد را مي‌توان انگشت گذاشت كه صداي خواننده خارج شده است.
   استاد، شما با افراد بسياري همكاري كرده‌ايد؛ دوست داريم بدانيم كه همكاري شما با كدام يك از هنرمندان از نظر احساس نزديك‌تر بوده است؟
من به عنوان خواننده هميشه از همكاري با پرويز ياحقي رضايت داشتم چون در ساز و آواز؛ هم من مي‌دانستم كه ايشان چه مي‌خواهد و هم او مي‌دانست كه من چه مي‌خواهم. جليل شهناز نيز همين گونه بود. آقاي حسن ناهيد نيز در آن زمان با سن كمي كه داشت، نعل به نعل كاري را كه استادش كسايي مي‌كرد، انجام مي‌داد. ايشان در كارش بسيار تلاش كرده است. براي نواختن نيز سبك خوبي انتخاب كرده بود. خودش هم انسان خوبي است. با او هم بسيار كار كرده‌ام. هنرمندان ديگر هم خوب بودند اما من نمي‌توانستم از آنها ايده بگيرم. 
در ارتباط با آهنگسازان؛ آقاي روح‌الله خالقي كارهاي ارزنده‌اي ساخته‌اند. پرويز ياحقي هم آثار ماندگاري براي موسيقي ما ساخته است. از آهنگ‌هايي كه فرامرز پايور مي‌ساخت نيز لذت مي‌بردم و بر همان اساس براي آوازها شعر انتخاب مي‌كردم.
   از ديدگاه شما در 100 سال اخير تاثيرگذارترين هنرمند در هنر موسيقي ايران چه كسي بوده؟ به زبان ديگر شما چه كسي را تاثيرگذارترين فرد در هنر موسيقي ايران مي‌دانيد.
هر كدام از هنرمندان تاثير خود را گذاشته‌اند. مثلا پرويز ياحقي تاثيرگذار بوده است. پيانوي معروفي، تار شهناز و ديگران.
   آيا اثر و اجرايي از شما هست كه تاكنون منتشر نشده باشد؟(چه كتاب و مقاله و چه آلبوم و آهنگ) 
خيلي از اجراهاي بنده منتشر نشده‌اند. پيش از شروع كارم در راديو؛ در جامعه باربد استاد مهرتاش، برنامه‌هاي زيادي داشتيم كه ضبط و منتشر نشده‌اند. براي مثال برنامه‌اي به نام «تابلو موزيكال» اجرا مي‌كرديم كه همه برنامه آواز بود. در آن برنامه آواز ضربي خوانده مي‌شد. در تئاتر نيز رُل آواز همچنين تصنيف وجود داشت. اين آثار منتشر نشده‌اند. تابلو موزيكال‌ها موضوع‌هاي مختلفي داشتند. مثلا: خيام، حافظ، فردوسي، بختياري، كردي، شمالي يا در موردي روي آهنگ لالايي؛ كلام لري گذاشته شده بود و روي آن حرف زده مي‌شد و موزيك‌هاي محلي را معرفي مي‌كرديم. زماني كه اينها اجرا مي‌شدند، يا دستگاه ضبط صوت نبوده يا روي سن تئاتر به صورت صحنه‌اي اجرا مي‌شده‌اند. به همين خاطر ضبط و منتشر نشده است.
   شنيده‌ايم كه بنا داريد دلنوشته‌هاي خود را منتشر كنيد؛ در اين مورد براي ما توضيح بدهيد.
در ابتداي دفتر دلنوشته‌هايم ذكر كرده‌ام كه اينها شعر نيستند. درد دل من هستند. چون كسي نبوده تا با او صحبت كنم به قالب شعر درآمده‌اند. تنها بودم و تنهايي‌ام به زبان شعر تبديل شده است. همان موضوع‌هايي كه به من ضربه زده‌اند وگرنه شعر مقام بالايي دارد، معنايي دارد. شعر گاهي عرفاني است، گاهي فُكاهي است و گاهي حكايتي است. من ادعاي شاعري نمي‌كنم. آنچه به سر من آمده است را روي كاغذ آورده‌ام و به آنها ريتم داده‌ام، همين.
   آيا آهنگ هم روي نوشته‌هاي خودتان گذاشتيد؟ 
بله، مثلا شعري است به نام «عود من» كه روي آن آهنگ گذاشتم. همچنين «كعبه»، «مادر» و «توي اين شهر غريب». اينها را به‌ طور صفحه‌ و كاست منتشر نكرده‌ام. به ‌طور محفلي كار كرده‌ام.
   شايد خيلي از علاقه‌مندان شما مشتاق باشند كه بدانند شما به آواز چه كسي گوش مي‌دهيد؟
اديب خوانساري صدايش هم‌وزن صداي بنده است. محمود خوانساري، بنان، شجريان اينها خوب هستند. صداي همه اين‌ هنرمندان را دوست دارم. هنرمندان زيادي با من دوست بودند. خيلي‌ها به منزل ما آمدند و عكس يادگاري گرفتيم. حيف! متاسفانه از دست داديم‌شان.
   از بين خانم‌ها چطور؟ آواز چه كساني را گوش مي‌كنيد؟
خب پيش از اين و در گذشته خانم‌ها آوازه‌خوان نبودند، تصنيف‌خوان بودند. ترانه‌خوان بودند. آوازه‌خوان نداشتند. كسي كه رديف آوازي بخواند نبود. همه تصنيف ‌خوان بودند.
   كلام آخر را شما براي ما بگوييد.
من اميدوارم آنهايي كه الان درس آواز مي‌دهند همچنين هنرجوياني كه كلاس آواز مي‌روند، مواظب باشند چيزهاي غيرعادي در كارشان نباشد. بعضي‌ها از تركي استانبولي اقتباس مي‌كنند. بعضي‌ها هنوز از موسيقي عربي اقتباس مي‌كنند. در صورتي كه كار بايد ايراني كاملِ كامل باشد. مثلا در اثري ديده مي‌شود كه آهنگ گيلاني است. شعر آن هم گيلاني است ولي آوازش عربي است! خب بايد كساني كه به آواز ايراني علاقه دارند اين را بدانند كه اين كار درست نيست.
    خيلي از اجراهاي بنده منتشر نشده‌اند. پيش از شروع كارم در راديو در جامعه باربد استاد مهرتاش، برنامه‌هاي زيادي داشتيم كه ضبط و منتشر نشده‌اند. براي مثال برنامه‌اي به نام «تابلو موزيكال» اجرا مي‌كرديم كه همه برنامه آواز بود. در آن برنامه آوازِ ضربي خوانده مي‌شد. در تئاتر نيز رُل آواز و همچنين تصنيف وجود داشت. اين آثار منتشر نشده‌اند.
    جاي صداي دو نفر باهم تفاوت دارد. بايد به اين نكته توجه داشت كه بهترين نُت براي صداي يك خواننده كجاست. «سُل» است يا «رِ» يا «مي». هر خواننده با توجه به توانايي حنجره‌اش، جاي مخصوص به صداي خودش را دارد. بعضي وقت‌ها مي‌بينيم كه وقتي يك شخص شروع به خواندن مي‌كند در ادامه كار نمي‌تواند قسمت‌هاي بم‌تر را بخواند. در مواردي هم جاي صدا را آنقدر بالا گرفته‌اند كه حنجره خواننده به اصطلاح نمي‌كشد و توانايي اجراي نت‌هاي بالاتر را ندارد. در كل خواننده بايد جاي صدايش را بشناسد و بداند كه توانايي‌اش چيست.
    اديب خوانساري صدايش هم‌وزن صداي بنده است. محمود خوانساري، بنان، شجريان. اينها خوب هستند. صداي همه اين‌ هنرمندان را دوست دارم.
    در اجراي آثارم سعي كرده‌ام از كسي تقليد نكنم. صداي بنده به همين صورتي است كه هست و از كسي تقليد نكرده‌ام. هر بار كه آوازي مثلا در دستگاه شور خوانده‌ام با تمامي آوازهاي شور قبلي تفاوت داشته است؛ در حالي كه همه آن اجراها در نهايت آواز شور بوده‌اند. به همين علت است كه مي‌گوييم خلق موسيقي الهامي است و نه تقليدي. يعني بنده آن را شنيده‌ام و از آن براي اجراي خودم الهام گرفته‌ام.