روزنامه شرق
1395/11/09
چشمان نخفته در گور 1 چشمان نخفته در گور
بیتردید انتخابات سال 96 در سیطره مرگ هاشمی است و آنچه مرگ این روحانی هشتادودو ساله را بیشازپیش نمادین میکند، این ادعای سردار سعید قاسمی است که تابوت در روز تشییع، خالی از پیکر هاشمی بوده است. اگر هم این مدعا درست باشد، نهتنها نمیتوان آن را دستاویزی برای تخفیفِ حضور مردم در مراسم قرار داد، بلکه از دل آن مفهوم دیگری زاده میشود دال بر اینکه، این مشایعت به خانه اُخروی بیش از آنکه پاسداشت سنتی مرگ در مذهب تشیع باشد، یک کنش سیاسی است. این تعبیر ابدا به نفع مخالفان هاشمی بهخصوص سردار قاسمی نیست، این داعیه معنایی ندارد جز اینکه بدنِ بیجان هاشمی، در بود و نبودش میتواند جانهای زنده را متحد کند. آنهم بدنها و جانهای ناهمگن و دور از هم و متفرق با اختلافات و دیدگاههای سیاسی متفاوت و حتا متضاد. اگر هاشمی چنین روزی را تصور میکرد، حق داشت بعد از عمری مصلحتاندیشی درست یا نادرست واگویه کند، مرگی چنین میانه میدانم آرزوست. البته ناگفته نماند بسیاری از مشایعتکنندگان، هاشمی را بهخوبی میشناختند و جزوِ مردمی بودند که برخي از آنان از سیاستهای اقتصادی او زخم خورده بودند. همین نکته است که مخالفان سیاسی هاشمی را میآزارد و به تشییع پیکرش معنایی عمیق و تأملبرانگیز میدهد. شاید بتوان گفت مرگ ناگهانی و بدرقه دور از انتظار هاشمی، به نوعی آینده سیاسی ایران را رقم زده است. اینک در هر معادله سیاسی، نادیدهگرفتن یا در شمار نیاوردنِ جمعیت میلیونی در پشت تابوت هاشمی، خطای فاحش سیاسی است. سیاست، کینه و عناد برنمیتابد و درست یا نادرست بر عقلانیت ابزاری استوار است. از این منظر، میتوان به مخالفان هاشمی گفت که نبايد چنین بیپروا به او بتازند و با القاب ناپسند خطابش كنند. اینگونه برخورد با هاشمی رودرروی مردم ایستادن است. هاشمی با مرگش همهچیز را وارونه کرده است و پای مخالفانش را به میدانی باز کرده که خود در آن غایب است. بیایید ما هم مانند فوکو عبارت مهمِ کلازویتسن را معکوس بخوانیم: «سیاست ادامه جنگ با ابزارهایی دیگر است. به عبارت دیگر سیاست عدم تعادل نیروهای متجلیشده در جنگ را تصدیق و بازتولید میکند. معکوسسازی کلازویتسن معنای دیگری هم دارد؛ یعنی درون این صلح مدنی، این مبارزههای سیاسی، این تعدیل روابط نیرو و به طور کلی این وارونگیها و دگرگونیها و توازن در یک نظام سیاسی را به طور یکجا باید به منزله ادامه نبرد تفسیر کرد. ما همواره در حال نوشتن تاریخ یک نبردیم، حتی زمانی که تاریخ صلح و نمادهای آن را مینویسیم1». سیاست از جمع نیروهای ناهمگون شکل میگیرد. برخورد و مواجهه این نیروها با هم، پایههای جامعه مدنی و موتور قدرت سیاسی را میسازد. اصلاحطلبان هم بخش اقلیتشدهای از این جریان ناهمگوناند. اصلاحطلبانی که به دلیل برخی از ناهمگونیهاشان با قدرت با مردم همگون شدهاند. تصور اینکه آنان غافلهسالار این مردماند، اغراقآمیز و بهدور از واقعیت است، اصلاحطلبان نباید دچار این خودفریبی شوند که همان مردماند و صدایشان صدای همه مردم. آنان هم بخشی از مردماند که به دلایلی در مقاطعی تاریخی به یکدیگر میپیوندند و مهم این است که پیوندشان منفعتطلبانه نیست. خلق مردم، یعنی خلق سیاست و خلق سیاست، یعنی خلق قدرت. «یکی از نخستین آثار قدرت این است که امکان میدهد بدنها، ژستها، گفتمانها و میلها به صورت امری فردی شناسایی و ساخته شوند، به عبارت دیگر فرد همتای قدرت نیست، فرد یکی از نخستین آثار قدرت است و درعینحال تا جایی که یک اثر قدرت است، یک تقویتکننده نیز است2». شاید گردهمایی گروهها و طیفهای ناهمگون در تشییع پیکر هاشمی را بتوان رفراندوم انتخابات سال 96 خواند. انتخاباتی با این مطالبه محوری که مردم خواستار اصلاح هستند. بیتردید حضور میلیونی مردم در مراسم بدرقه تنها به دلیل محبوبیت هاشمی نبوده و دلايل ديگري ازجمله تغییرات چشمگیر این سیاستمدار کارکشته در سیاستورزی داشته است. هاشمی نماد تغییر رَویه شده بود، البته نه از جنس رئیس دولت اصلاحات و دیگران. تغییری از جنس خودش. همین نکته است که مخالفانش را آشفته و خشمگین میسازد، کندهشدن از جمع همراهان و جداکردن ماترک سیاسیاش از آنان. آناني که همواره كجدار و مریز با او در تقابل بودهاند. جدالي گاه در لفافه، گاه آشکار. تقابلي بین استاد و شاگردان که دیگر شاگردی در سیاست را برنمیتابند و خود میخواهند فاعل سیاست باشند. اما آنچه بیش از هر چیز خصومت رقبا را برمیانگیخت، استقلال رأی هاشمی در سیاست بود. او به منافع جمعی رفقای رقیب تن نداد. هاشمی در سالهای پایان عمر پذیرفت که در سیاست سوژه بیطرف وجود ندارد. همه ما ناگزیر رقیب کسی هستیم. با این باور و عمل به آن، او همه رقیبان و مخالفانش را جا گذاشت، تا جاییکه حتا در انتخاباتی که حضور ندارد اثرگذار باشد و آینده سیاسی ایران را رقم بزند. هاشمی در بستر مرگ خفته، اما چشمانش رو به سیاست باز است. *. برگرفته از نام کتابی به همین عنوان نوشته میگل آنخل آستوریاس، ترجمه سروش حبیبی 1 و 2. «باید از جامعه دفاع کرد»، میشل فوکو، ترجمه رضا نجفزاده، نشر نی
سایر اخبار این روزنامه
هاشمي و منتقدان چگونه بههم رسيدند
توصيه به ترامپ از تريبون نمازجمعه
دیر شد؛ اما شد
زنگ خطر براي حاشيهنشيني دوبله
هاشمی حتی برای دشمنانش هم خیرخواهی میکرد
یک بام و دو هوای «ترزا می»درباره ایران
غلامعلی رجایی: اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید
«پرتقال بارانِ» دريا
بازتاب جهاني تحريم اسكار از سوي ترانه علیدوستي
چشمان نخفته در گور 1 چشمان نخفته در گور
نکاتی درباره مدیریت بحران در پلاسکو