یک حکایت از چندین حکایت معدن

مالک شیخی: همه عناوین شغلی وقتی می‌خواهند از سختی شغل خود بگویند، شغل‌شان را با کار در معدن مقایسه می‌کنند. اینگونه که معمولا جمله‌شان را با این ترجیع‌بند تکراری شروع می‌کنند: «این شغل بعد از کار در معدن، دومین شغل پرخطر دنیاست!» اما منظور از سختی کار در معدن، کدام بخش است؟ هفته اول خردادماه که از سال ۱۳۶۷ به عنوان هفته معدن در کشور ما شناخته می‌شود، فرصتی است برای پرداختن به این سخت‌ترین شغل دنیا. به این طبقه نجیب! اینکه کدام بخش از معادن به عنوان سخت‌ترین بخش معرفی می‌شود، قطعا شامل صاحبان پایتخت‌نشین این معادن که در «اندرزگو و فرحزادی و وزرا و سمیه» ساکنند، نخواهد بود. بی‌شک مقصود از سخت بودن معادن شامل سهامداری که سالی یک ‌بار با ماشین شاسی‌بلند به معدنش سرکشی می‌کند نیز نمی‌شود. بلکه سختی کار در معدن را با معیار جان باختن کارگران مظلومی باید بررسی کرد که طی ۲ ماه گذشته از سال جدید، ۳ حادثه دردناک را پشت‌سر گذاشته‌اند:  ۲ کشته در معدن «زغال سنگ طزره دامغان»، ۲ کشته در «معدن نمک نیشابور» و ۲ کشته در حادثه‌ای که در «معدن باجگیران شهرستان کیار» رخ داد و داغی دیگر بر دل خانواده‌های این زحمت‌کشان بی‌ادعا گذاشت.  طبق اعلام مرکز آمار، معادن ما سالانه 40-30 کشته بر اثر حادثه دارند اما مرکز پژوهش‌های مجلس سال گذشته نتایج تحقیقات خود در معادن را با این جمله اعلام می‌کند: «آمار دقیقی از حوادث معادن موجود نیست!»  این بی‌خبری از معادن، تنها مختص آمار حوادث آن نیست. اگر کمی دقت کنیم پی خواهیم برد که گویی معادن حریم ممنوعه است و عامدانه قرار است همه چیز در هاله‌ای از بی‌خبری پیش برود به طوری که مسؤولان همیشه آماده ما نیز که در تمام مناسبت‌ها پیام تبریک و تسلیت صادر می‌کنند و تلویزیون نیز به نحو مقتضی به آن می‌پردازد، نه خبری از انبوه پیام‌های ایشان به مناسبت هفته معدن دیده می‌شود نه پیام تسلیت برای جان‌باختگان مظلوم این صنعت. گویی اصلا مناسبتی به این نام وجود ندارد.  هدف از نگارش این سطور بیان آمار معادن نیست لیکن ضمن ادای دین به تمام کارگران خاموش معادن، پرداختن به مقدمه‌ای پدیدارشناسانه از آنچه در حاشیه معادن ما می‌گذرد، خالی از لطف نخواهد بود. شاید بیان این مطلب کمی تلخ باشد اما تقریبا ۸۳ درصد معادن کشور ما، همجوار مناطق محروم روستایی هستند. حال آنکه ۲۰ درصد صادرات غیرنفتی ما متعلق به صنایع معدنی است. نسبت اعداد را با محرومیت مناطق اطراف آنها مقایسه کنید.  تلخ‌تر آنکه طبق پژوهش‌های گروه تحقیقاتی شهید خوشنویس، در ایران روستاهایی وجود دارند که در کنار معادن بزرگ اما در فقر مطلق زندگی می‌کنند (تاکید می‌کنم فقر مطلق!).  این پدیده اسفبار نیاز به ادله و پژوهش‌های پیچیده ندارد و کافی است هر کس ذره‌ای انصاف داشته باشد بعد از طی مناطق صعب‌العبور، سری به مناطق معدنی خراسان و کرمان بزند و به معنای واقعی کلمه، «معدن ثروت» را در جوار «معدن فقر» مشاهده کند.  از آنجا که مناطق پیرامونی پروژه‌های معدنی کشور نیز عموما بکر و از شهرهای بزرگ دور هستند، لذا ضمن آنکه متقاضیان شغل در این مناطق فراوانند، فرصت شغلی دیگری هم برای خود متصور نیستند. به همه این موارد، جبر معیشت، ضعف در اطلاع از قانون توسط کارگران، کاهش قدرت چانه‌زنی کارگران و قانون‌گریزی صاحبان معادن را اضافه کنید.  همین دلیل کافی است تا با هر شرایطی - ولو سخت و طاقت‌فرسا - در این معادن مشغول به کار شوند و صدای این طبقه در دل خاک خفه شود؛ طبقه مظلومی که خاک‌آلود می‌شوند تا خاک وطن آلوده نباشد و روی‌شان سیاه می‌شود تا ایران روسیاه نشود!