«بقاي اكنون» به معناي حذف شبه دموكراسي است

آرمان ملی- احسان انصاری: با توجه به کاندیدای موجود در صحنه انتخابات چه چشم‌اندازی پیش‌روی کشور وجود خواهد داشت؟ جریان اصلاحات در این شرایط پیچیده تاریخی چه نقشی برای خود قائل است و در کجای بازی قرار خواهد داشت؟ آیا اصلاح‌طلبان حاضر خواهند بود به‌رغم میل باطنی با کارتی که قدرت در اختیار آنها قرار داده بازی کنند و از تنها گزینه اصلاح‌طلب حمایت کنند یا خیر؟ اصلاح‌طلبان در چه شرایطی می‌توانند معادلات بازی انتخاباتی را به هم بزنند و از کسی حمایت کنند تا کسی دیگر به ریاست‌جمهوری نرسد؟ آیا شرایط به‌هم‌زدن معادلات انتخاباتی فراهم است؟ آیا چنین توانایی‌ای در جریان اصلاحات وجود خواهد داشت؟ «آرمان ملی» برای پاسخ به این سوالات با دکتر محمد‌رضا تاجیک، یکی از تئوریسین‌های جریان اصلاحات گفت‌وگو کرده است. دکتر تاجیک در این زمینه معتقد است: «‌شاید همین یک فرصت تاریخی باشد که قدرت یک‌دست شود و کسی مدعی نشود عده‌ای نمی‌گذارند. ما نباید دوباره دچار اشتباهی شویم که هشت سال پیش شدیم و هزینه بزرگی برای جریان اصلاحات به همراه داشت. مسأله مهمتر اینکه آیا اگر اصلاح‌طلبان قصد داشته باشند سرمایه اجتماعی خود را به حرکت در‌بیاورند چنین امکانی برای آنها فراهم است یا خیر. من بعید می‌دانم چنین امکانی وجود داشته باشد. واقعیت این است که جریان اصلاح‌طلبی به دلیل اشتباهات تاریخی خود به حاشیه رفته است. به همین دلیل نمی‌توان زیبای خفته و اکثریت جامعه را به حرکت درآورد. این در حالی است که اگر قرار است به حرکت دربیاید باید پیرامون یک جریان، گفتمان و یک شخص متفاوت به حرکت در‌بیاید. مردم در گذشته در یک رویکرد نقیضی بازی را به هم زده‌اند و از کسی حمایت کرده‌اند تا کسی دیگر پیروز نشود. به همین دلیل نیز بعید می‌دانم دوباره این اتفاق تکرار شود». در ادامه ماحصل این گفت‌وگو را می‌خوانید.  تأیید‌صلاحیت‌های صورت گرفته برای ریاست‌جمهوری چه چشم‌اندازی را پیش‌روی انتخابات آینده و کشور قرار می‌دهد؟ در چنین شرایطی باید منتظر چه مناسبات سیاسی بود؟
در یک سطح شاید با دو رویکرد بتوان این مسأله را تحلیل کرد. رویکرد نخست بیانگر این است که در پس و پشت این اقدام بزرگ عقلانیتی نهفته نیست و تنها به تعبیر لکان یک واکنش هیستریک و نقیضی نسبت به شرایط است. با این وجود رویکرد دوم نشان می‌دهد که اتفاقأ در پس و پشت این تصمیم بزرگ عقلانیت نهفته است. عقلانیت معطوف به بقا و تداوم و استمرار. عقلانیت معطوف به حفظ و تقویت قدرت در این فضا نهفته است. اگر رویکرد نخست را مفروض بگیریم با یک فضای قفل شده مواجه می‌شویم. بنده قصد ندارم روی این رویکرد تأکید کنم هر چند معتقدم کسانی که در پشت این تصمیم‌گیری قرار دارند ضرورتأ عقلایی نمی‌اندیشند. من معتقدم آن چیزی که باعث شده چنین تصمیم گرفته شود یک نوع عقلانیت تاکتیکی است و نه یک عقلانیت احساسی. سوال اینجاست آیا در تحلیل کسانی که این اقدام بزرگ را انجام داده‌اند بازخوردهای منفی این اقدام و هزینه‌هایی که در سطوح مختلف روانی، احساسی و اعتقادی جامعه به خصوص در آستانه انتخابات همراه با مشارکت پایین‌تر، انفعال و خمودگی بیشتر و احساس بی‌قدرتی و نارضایتی بیشتر برآورد نشده است؟ من بعید می‌دانم این برآوردها صورت نگرفته باشد.
 چه چیزی باعث می‌شود در این شرایط خاص تاریخی با پرداخت این هزینه‌های گزاف  چنین تصمیمی گرفته شود؟
در افق نگاه کسانی که در شرایط خاص تاریخی امروز چنین تصمیمی گرفته‌اند یک امر دهشتناک نهفته بوده است. برای ممانعت از بروز و ظهور این امر دهشتناک باید هزینه‌هایی پذیرفته می‌شد. این امر دهشتناک می‌تواند این باشد که اگر مردم انتخابی جز انتخاب قدرت مسلط داشته باشند قدرت با چالش‌های بن‌افکنانه و شالوده‌شکنانه مواجه خواهد شد. به همین دلیل باید شرایط چنین امری از بین می‌رفت. تصمیم‌گیران این اقدام بزرگ این احتمال را متصور بودند که مردم به صورت دفعی و نقیضی وارد میدان شوند و به جای اینکه در بازی قدرت مسلط بازی کنند با کارت دیگری بازی کنند و در نهایت کارت‌های فرعی  به کارت‌های اصلی تبدیل شود و نتیجه را به شکلی دیگر رقم بزنند. در نتیجه به نظر می‌رسد در پس و پشت این تصمیم یک نوع هراس از انتخاب واقعی وجود داشته است. به همین دلیل باید انتخابات از «انتخاب» تهی شود و یک انتخابات بدون‌انتخاب وجود داشته باشد. این به معنای نوعی انحلال شبه‌دموکراتیک مردم است. شرایط باید به شکلی شبه‌دموکراتیک وجود داشته باشد و گزینه‌های مختلفی وجود داشته باشند. با این وجود نباید اکثریت به حرکت در‌بیاید. در چنین شرایطی نباید کسانی در فضا حضور داشته باشند که فضا را دوقطبی کنند و زیبای خفته جامعه را بیدار کنند. هراس از این امر دهشتناک نیز ناظر بر بقا و تداوم است. در یک سطح تحلیل دیگر می‌توان عنوان کرد چنین تصمیمی از مقتضیات دوران گذار است. در شرایط کنونی ما در آستانه یک دوران جدید قرار داریم و در حال پرتاب شدن به دوران دیگری هستیم. دوران کنونی ما دوران آستانگی است. برای آن دوران نیز تدبیر دیگری اندیشیده شده است. در چنین شرایطی نوعی هم‌راستایی و هم‌عرضی بین ارکان قدرت برای اصحاب قدرت دارای اهمیت است. این حرکت در انتخابات گذشته موفق شده قوه مقننه را در اختیار بگیرد و به مشارکت پایین مردم نیز توجه نکرده است. این فرمول و سناریو همچنان باید ادامه پیدا کند. در ورق دیگر این دفتر تصویر قوه مجریه نقش بسته که  این کار نیز باید انجام شود تا  شرایط ورود به دوران جدید فراهم شود.


 آیا در حالـــی که چالــش‌های مهـمی پیش‌روی کشور است شرایط برای ورود به دوره جدید فراهم است؟ آیا تصمیم‌گیران درباره تأیید‌صلاحیت‌ها بیش از آنکه از موضع واقعیت به مسائل نگاه کنند از موضع قدرت به موضوع نگاه نکرده‌اند؟
کسانی که دست به این اقدام بزرگ و رادیکال زده‌اند که نمونه آن در چهار دهه گذشته کمتر دیده شده بر این باور هستند که هیچ‌گاه به استحکام و استقرار کنونی نبوده‌اند. این افراد خود را در اوج قدرت احساس می‌کنند. از سوی دیگر بر این باور هستند که  رقیب سیاسی آنها هیچ‌گاه در چنین بحران خاستگاه اجتماعی قرار نداشته است. به همین دلیل اگر دست به چنین اقدام بزرگی بزنیم رقیب به دلیل بحران در سرمایه اجتماعی امکان این را ندارد که «بسیج آدمی بکند و عالمی». به همین دلیل می‌توان از این مسیر عبور کرد و یک‌بار برای همیشه این مشکل را حل کنیم. در نتیجه هم خود را در اوج قدرت تصور می‌کنند و هم اینکه رقیب را ضعیف می‌بینند. به همین دلیل  در یک تصمیم استراتژیک تلاش کردند این اقدام در مقطع تاریخی کنونی انجام شود و یک‌بار برای همیشه صورت مسأله را تغییر بدهیم. از سوی دیگر شاید در ایماژ و فضای نظری اصحاب قدرت این بوده که نظم و نظام مستقر ممکن است از قاعده دچار فروپاشی نشود؛  اما از رأس ممکن است این اتفاق رخ بدهد. به نظر می رسد در رأس غوغایی برپاست و اصحاب قدرت آمادگی یک تحول و دگرگونی بزرگ را ندارند. البته این به آن معنا نیست که در رأس یک نوع ثبات و آرامش وجود دارد. در چنین شرایطی به این نتیجه رسیده‌اند که در جامعه سیاسی تکانه ایجاد کنند و آن را تکان بدهند تا ناخالصی‌ها و گرد و غبار فرو بریزد و در یک غربال‌گری سره از ناسره جدا شود تا شرایط برای یک پیرایش و آرایش جدید فراهم شود. نگاه ما به قاعده  جامعه است؛ غافل از اینکه ممکن است در رأس مخاطره ایجاد شود. این تصمیم می‌تواند با نیم‌نگاهی به وضعیت منطقه برجام و شرایط بین‌المللی نیز باشد. در شرایط کنونی  تصمیم‌گیران جامعه اهدافی را در سطح منطقه و جهان دنبال می‌کنند. به همین دلیل نیز به یک‌دست شدن قدرت و حاکمیت نیاز دارند.
 دولت برآمده از چنین سطوح تحلیلی قرار است چه اقداماتی انجام بدهد؟ چنین دولتی که به احتمال زیاد اصولگرا خواهد بود، قرار است چه اتفاقات جدیدی را در جامعه ایران رقم بزند؟
مهمترین دغدغه این دولت ممانعت از بروز و ظهور امر دهشتناک است. امر دهشتناکی که این افراد تصور می‌کنند در راه است و قرار است در آینده خود را نشان بدهد. این افراد تصور می‌کنند اگر نتوانند مانع بروز این امر دهشتناک شوند نظم مستقر با چالش‌های جدی مواجه خواهد شد. این وضعیت می‌تواند نوعی تصویر‌سازی از جامعه، رقیب، کنشگران اجتماعی، مردم و شرایط تاریخی باشد. امروز ما در شرایط پیچیده‌ای قرار داریم و با نوعی برخورد ایماژها و نگاه و رویکردها مواجه هستیم. یک نگاه براساس نوع نگاهی که دارد این شرایط را مورد نقد قرار می‌دهد و شرایط را نوعی انحلال شبه‌دموکراتیک مردم قلمداد می‌کند و شرایط را رادیکالیزه کردن و عبور از اکثریت جامعه تحلیل می‌کند. این در حالی است که نگاهی که این اقدام بزرگ را انجام داده به صورت دیگری است. سنگ این اقدام بزرگ تازه پرتاب شده است. سوال اینجاست که آیا این سنگ می‌تواند در سرزمین آمال و آرزوهای آنها فرونشیند یا بر سر این آمال و آرزوها فرو خواهد آمد. گروه‌هایی در پس و پشت این تصمیم قرار دارند که به نوعی بازخوردهای منفی‌ای که از  این حرکت ایجاد می‌شود را احصا کرده‌اند و برای ممانعت از این امر دهشتناک پذیرای هزینه‌های آن بوده‌اند. به همین دلیل بنده معتقدم چه ما قبول داشته باشیم و چه نداشته باشیم در پشت این تصمیم‌گیری نوعی عقلانیت نهفته است. سوال اینجاست که شرایط کنونی که جامعه به بیشترین حد از یکپارچگی اجتماعی و مشارکت حداکثری مردم نیاز دارد کاری در راستای تقویت حضور مردم صورت گرفته یا اینکه تلاش شده اکثریت به حرکت در‌نیاید و انحلال شبه‌دموکراتیک مردم رخ بدهد. بعید به نظر می‌رسد چنین اقدامی در شرایط کنونی در بیدار کردن زیبای خفته جامعه و به حرکت درآوردن آنها نقش مثبتی ایفا کند. چنین اقداماتی که طراوت  گذشته انتخابات را نیز از بین می‌برد امکان حضور چهره‌هایی را که پشتوانه اجتماعی دارند، از بین می‌برد. در نتیجه این شرایط ما را به این تحلیل می‌رساند که شاید خلاصه شدن مشارکت به اقلیت موثر شرایط مطلوب کسانی است و به همین دلیل کاملا مشخص است که چه کسی در نهایت وارد کاخ قدرت خواهد شد.
 بین کاندیدای ریاست‌جمهوری یک چهره اصلاح‌طلب وجود دارد که در دولت اصلاحات معاون رئیس‌جمهور بوده است. با این وجود گزینه مورد اجماع نهاد اجماع‌ساز نبوده و به این نهاد برنامه ارائه نکرده است. آیا شرایطی را مشاهده می‌کنید که بخش‌هایی از جریان اصلاحات در نهایت از آقای مهرعلیزاده حمایت کنند؟
روایت کاندیدای ریاست‌جمهوری به‌خصوص کاندیدایی را که به جریان اصلاحات منتسب هستند، باید به دو روایت قبل و بعد از تأیید‌صلاحیت‌ها تقسیم‌بندی کنیم. در روایت قبل از تأیید‌صلاحیت‌ها گزینه‌های مختلفی در نهاد اجماع‌ساز مطرح بودند و برنامه‌های آنها مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است. اصلاح‌طلبان امیدوار بودند با گزینه‌هایی که انتخاب کرده بودند در انتخابات حضور پیدا کنند تا شرایط برای رقابت انتخاباتی وجود داشته باشد. با این وجود پس از اعلام نتیجه تأیید‌صلاحیت‌ها که در آن همه گزینه‌های جریان اصلاحات رد‌صلاحیت شده بودند جریان رسمی اصلاح‌طلبی با یک حفره و خلأ مواجه شد. به همین دلیل معتقدم در شرایط کنونی جریان اصلاحات در معرض یک تصمیم بزرگ و حیاتی قرار گرفته است. سوال مهمی که اصلاح‌طلبان باید به آن پاسخ بدهند این است که در شرایطی که همه گزینه‌های اصلاح‌طلب رد‌صلاحیت شده‌اند و گزینه‌های دیگری مانند آقای لاریجانی نیز که برخی اصلاح‌طلبان آنها را در شرایط خاص مفروض قرار داده بودند، از صحنه کنار گذاشته شده‌اند آیا حاضر هستند با کارتی که شورای نگهبان در اختیار آنها قرار داده بازی کنند یا خیر. آیا اصلاح‌طلبان حاضر هستند با هر کارتی بازی کنند یا اینکه فضای حیثیتی و آینده خود را در این می‌بینند که به صورت رسمی اعلام کنند کاندیدایی در انتخابات ندارند و از کسی نیز حمایت نمی‌کنند. این شرایط امروز برای آقای مهرعلیزاده وجود دارد. هر چند برخی از اصلاح‌طلبان براین باور هستند که آقای مهرعلیزاده بهتر است وارد این بازی نشود و از ادامه رقابت‌های انتخاباتی انصراف بدهد. با این وجود به نظر می‌رسد ایشان قصد دارند در رقابت‌ها باقی بمانند و جریان اصلاحات نیز قرار نیست از ایشان حمایت کند. هر چند ارتباطات و رفت‌و‌آمدهایی وجود دارد که این فضا ایجاد شود. بنده بعید می‌دانم در نهایت چنین اتفاقی بیفتد. امروز امثال آقای مهرعلیزاده در یک شرایط تاریخی قرار دارند و میان دوطرف روان و دوان هستند. یک طرف حاکمیت قرار دارد که از وی می‌خواهد  از بازی خارج نشود و تا آخر بازی حضور داشته باشد، طرف دیگر اصللاح‌طلبان و بخش‌هایی از جامعه قرار دارند که از ایشان می‌خواهند در بازی حضور نداشته باشد و صحنه را ترک کنند. بدون‌تردید ایشان وارد  هر کدام از این فضا شود، همراه با هزینه‌هایی خواهد بود. این در حالی است که ممکن است مواهبی نیز برای ایشان به همراه داشته باشد. این برآوردی است که آقای مهرعلیزاده باید انجام بدهد و در نهایت تصمیم تاریخی خود را بگیرند. بنده بعید می‌دانم آقای مهرعلیزاده شانس زیادی برای ورود به پاستور داشته باشند و معتقدم تنها در شرایطی چنین شانسی تقویت خواهد شد که یک اتفاق بزرگ رخ بدهد که بنده زمینه‌های این اتفاق بزرگ را مشاهده نمی‌کنم.
 سرنوشت چهار یا احتمالأ هشت سال آینده کشور به انتخابات آینده بستگی دارد و به هر حال یک دولت اصلاح‌طلب حداقلی برای جریان اصلاحات بهتر از یک دولت راست رادیکال خواهد بود. آیا جریان اصلاحات در یک تصمیم تاریخی نمی‌تواند با حمایت از آقای مهرعلیزاده همه بازی‌های پشت‌پرده را که شما از آنها نام برده‌اید به هم بزند؟آیا عدم‌حمایت از یک گزینه اصلاح‌طلب در بین گزینه‌ها برای اصلاح‌طلبان پشیمانی تاریخی به همراه نخواهد آورد؟
باید این تحلیل را داشته باشیم که حتی اگر بتوانیم جامعه را پیرامون آقای مهر‌علیزاده به حرکت درآوریم و بازی را به هم بزنیم باید این سوال را از خود بپرسیم که آیا می‌توانیم شرایطی را در دولت آینده متفاوت از دولت قبلی داشته باشیم؟ تجربه دولت قبلی نعش این شهید عزیز یعنی جریان اصلاحات را روی دستان ما قرار داد و جریان اصلاحات با یک انتخابات اشتباه  با بحران شدید اجتماعی مواجه شد. باید به تجربه تاریخی خود توجه کنیم که حرکتی که انجام می‌دهیم باید یک گام به جلو باشد و نه دو گام به عقب. چه کسی تضمین می‌کند که دوباره این تجربه تاریخی تکرار نشود. آیا ما قرار است تنها با نام‌ها بازی کنیم؟ آیا تنها این مهم است که کسی در یک سطحی به نام جریان اصلاح‌طلبی مطرح است یا اینکه به مجالی می‌اندیشیم که در یک فضای خموده اجتماعی که مردم همه را اعم از چپ و راست و میانه دیده‌اند هیچ تضمینی وجود ندارد که اشتباهات گذشته تکرار نشود. شاید همین یک فرصت تاریخی باشد که قدرت یک‌دست شود و کسی مدعی نشود عده‌ای نمی گذارند. ما نباید دوباره دچار اشتباهی شویم که هشت سال پیش شدیم و هزینه بزرگی برای جریان اصلاحات به همراه داشت. مسأله مهمتر اینکه آیا اگر اصلاح‌طلبان قصد داشته باشند سرمایه اجتماعی خود را به حرکت در‌بیاورند چنین امکانی برای آنها فراهم است یا خیر. من بعید می‌دانم چنین امکانی وجود داشته باشد. واقعیت این است که جریان اصلاح‌طلبی به دلیل اشتباهات تاریخی خود به حاشیه رفته است. به همین دلیل نمی‌توان زیبای خفته  و اکثریت جامعه را به حرکت درآورد. این در حالی است که اگر قرار است به حرکت دربیاید باید پیرامون یک جریان، گفتمان و یک شخص متفاوت به حرکت در‌بیاید. مردم در گذشته در یک رویکرد نقیضی بازی را به هم زده‌اند و از کسی حمایت کرده‌اند تا کسی دیگر پیروز نشود. به همین دلیل نیز بعید می‌دانم دوباره این اتفاق تکرار شود.