جنگ در اروپا برای «فلسطین»

محمد‌علی صمدی*:  بین اشغال قلعه «عکا» تا اعلام تشکیل دولت یهودی اسرائیل در فلسطین، 108 سال فاصله است. طی این سال‌ها تعداد حوادث سرنوشت‏ساز حول محور فلسطین و آسیای غربی (به قول بریتانیا «خاور میانه»)، همچنین سرعت وقوع آنها به قدری زیاد است که پرداختن به تک‌تک آن حوادث، مجال و فضای فراوانی می‏طلبد و ما تنها مهم‌ترین وقایع را به اجمال مورد بررسی قرار می‏دهیم.   شاید هیچ واقعه‏ای در 60 سال باقی‏مانده قرن نوزدهم به اندازه «جنگ کریمه» سرنوشت‏ساز نبود. همان قدر که امروز این کشت و کشتار‏ به‌گونه‌ای باورنکردنی بیهوده به نظر می‌آید، در زمان خود نیز از سوی نخبگان سیاسی-اجتماعی، بی‌نتیجه ارزیابی می‌شد. جنگ نتوانست مسائلی را که به آغاز آن انجامیده بود، حل‌و‌فصل کند و قدرت‌های درگیر را به لبه پرتگاهی برد که راه نجات از آن، تنها جنگ جهانی دیگر بود. «جرج تریویلین»، استاد دانشگاه کمبریج نوشته است: «جنگ کریمه، تنها دریانوردی احمقانه‌ای بر پهنای دریای سیاه بود که بی‌هیچ دلیل کافی درگرفت، چرا که مردم انگلستان از صلح خسته شده بودند». صورت کلی مساله در «جنگ کریمه» این بود که یک بار دیگر قدرتی اروپایی (یا «اروپایی-آسیایی») تلاش کرد سلطه خود را بر این قاره تثبیت کند اما «فلسطین» (حداقل به صورت ظاهری) در کانون انگیزه‏های آغاز این نبرد قرار داشت. مناقشه از آنجا آغاز شد که سال 1850، فرانسه به عنوان یکی از قدرت‏های برتر اروپا و داعیه‏دار حمایت از مذهب کاتولیک، از دولت عثمانی رسما خواستار نظارت کلیسای کاتولیک بر کلیساهای سرزمین مقدس (فلسطین) و در رأس آنها، مدفن [به عقیده مسیحیان] حضرت عیسی‌بن‌مریم(ع) و همچنین قیمومیت فرانسه بر مسیحیان کاتولیک ساکن این منطقه شد. پس از ۲ سال فشار دیپلماتیک و تهدید به حمله دریایی، دولت عثمانی درخواست فرانسه را پذیرفت. روسیه که به دنبال درهم کوبیدن ناپلئون، خود را تک‌سوار بی‌رقیب اروپا فرض می‌کرد، از این تصمیم عثمانی به خشم آمد. تزار قیمومیت مسیحیان «ارتدوکس» را بر عهده خویش می‏دانست و متعاقبا سال 1853، به شکلی تند و تحقیرکننده، خواهان حق دخالت در مسائل داخلی عثمانی در جهت حفاظت حقوق مذهبی و سیاسی «شهروندان خود» شد. اینجا، منظور از «شهروندان خود»، اتباع ارتدوکس عثمانی بود.  پذیرش رسمی قیمومیت یک دولت خارجی بر اتباع عثمانی، امتیاز بزرگ و خطرناکی بود، چرا که با هر تنشی که به نحوی به این اتباع مربوط می‏شد، زمینه برای مداخله سیاسی کشور قیم جهت دفاع از افراد تحت قیمومیت خود، فراهم می‏شد و حتی ممکن بود به همین بهانه مداخله مستقیم نظامی نیز انجام گیرد و تجارب قبلی و بعدی نشان داد دولت‏های قیم، اصولا همین مورد اخیر را در نظر دارند. عثمانی بابت فرانسه، به دلیل بعد مسافت و جمعیت کاتولیک‌های عثمانی، نگرانی زیادی نداشت اما با توجه به هم‌مرزی با روسیه و تعداد بالای اتباع ارتدوکس در عثمانی، دادن حق قیمومیت روسیه بر این جمعیت 12-11 میلیونی که در کلیدی‏ترین نقاط عثمانی پراکنده بودند، به منزله دادن تیغ به دست زنگی مست بود. البته حتی پرندگان آسمان هم می‌دانستند دعوای روسیه بر سر مسیحیان ارتدوکس در عثمانی و اماکن مقدس در فلسطین نیست.  در میانه قرن نوزدهم، روسیه در حال برداشتن یک خیز بلند برای رسیدن به جایگاهی رفیع در عرصه جهانی بود و پیش از این هم طعم پیروزی قاطع بر عثمانی و کندن لقمه‏ای شیرین از این امپراتوری را چشیده بود (روسیه حدود 90 سال قبل از «جنگ کریمه»، در زمان سلطنت «کاترین» توانسته بود شبه‌جزیره مسلمان‌نشین کریمه را پس از صدها سال از عثمانی بگیرد و برای نخستین‌بار کشتی‌هایش را وارد دریای سیاه کند. از همین زمان بود که عثمانی، به عنوان مهم‌ترین تهدید امپراتوری بریتانیا، جای خود را به روسیه داد و لندن، سیاست پشتیبانی و ممانعت از انهدام عثمانی را، به عنوان مانعی برای ورود روسیه به مدیترانه و اروپا در پیش گرفت). تزار روسیه آنقدر هم باهوش بود که بداند پیدا کردن جا پایی - هر چند کوچک - در شرق مدیترانه، بزودی راه را برای کسب امتیازاتی بزرگ باز خواهد کرد. تزار تمایل خود را برای تصاحب سرزمین‏های عثمانی رسما به سفیر بریتانیا در روسیه اعلام کرده بود. با این اوصاف تسلیم عثمانی در برابر فرانسه در موضوع قیمومیت مسیحیان کاتولیک فلسطینی، تنها دستاویزی به دست روسیه داد.   علاوه بر این، روسیه در نیمه زمستانی سال، به غول بزرگی می‌مانست که به دریا دسترسی ندارد (تمام آب‌های ساحلی این کشور به علت یخبندان، غیرقابل کشتیرانی می‌شد). تزار درصدد بود در آب‌های گرم، بندری برای کشورش تملک کند که در تمام طول سال بتواند ارتباطات دریایی روسیه را ممکن سازد. برای رسیدن به این رویا، سرزمین‌های ساحلی دریای سیاه که بخشی از عثمانی بود، ایده‌آل‌ترین هدف به شمار می‌رفت. از دریای سیاه تا دریای مدیترانه راهی نبود و بریتانیا نمی‌توانست واکنشی درباره چنین تهدیدی از خود نشان ندهد. نیروی دریایی روسیه چند سالی بود بشدت تقویت شده بود و اگر این ناوگان تازه‌نفس، به بهانه دفاع از ارتدوکس‏ها یا «سرزمین مقدس»، از سد عثمانی می‌گذشت و به دریای مدیترانه راه می‌یافت، به خطری حیاتی برای نیروی دریایی انگلیس -که حاکم بلامنازع دریاها بود- تبدیل می‌شد. خصوصا اینکه حضور در سواحل شرقی مدیترانه، به معنای تهدید جدی هندوستان هم بود.  در نهایت سلطان عثمانی مطالبه تهدید‌آمیز تزار را رد کرد و روسیه نیز سپاه خود را به بخش‌هایی از خاک عثمانی در قاره اروپا وارد کرد. سلطان از روس‌ها خواست عقب‌نشینی کنند اما آنها امتناع کردند. ورود ناوگان دریایی انگلیس و فرانسه به آب‌های مجاور عثمانی و اعلام حمایت آنان از قسطنطنیه، باعث جسارت یافتن سلطان شد و در 1853 (یکم آبان 1232 شمسی، مصادف با بیست‌و‌دومین سال حکومت ناصرالدین‌‌شاه در ایران)، به نیروهای روسیه که خود را برای نبرد آماده کرده بودند، اعلان جنگ داد. شاید سلطان امید داشت در این بزنگاه تاریخی، انتقام شکست‏های پیشین از روسیه گرفته شود و دستگاه خلافت، ‌بار دیگر در میان مردمش و رقبای جهانی‌اش اعتباری کسب کند (سال 1783، روسیه در جنگی سخت توانست عثمانی را شکست داده و جزیره کریمه را که قرن‏ها دژ استوار مسلمانان در شرق اروپا به شمار می‏رفت، رسماً به روسیه منضم کند. در حقیقت ناقوس مرگ عثمانی با همین جنگ به صدا درآمد و تمام اعتبارش در اروپا از میان رفت). با آغاز نبرد، جنگاوری مثال‌زدنی «محمد جیک»ها (ارتش عثمانی)، روس‌ها را که مدت‌ها بود به دیده تحقیر به همسایه بیمار خود می‌نگریستند، شگفت‌زده کرد. ارتش روسیه با تلفات سنگین از خاک عثمانی خارج شد و امید می‌رفت منازعه پایان بگیرد اما حرکتی ناشیانه از سوی نیروی دریایی روسیه، چالشی جدید ایجاد کرد و فرانسه و انگلیس هم به روسیه اعلان جنگ کردند و ۲ سال بعد، «ساردیی» قوی‏ترین دولت محلی ایتالیا نیز به «جبهه متحدان ضدروسیه» پیوست. به این ترتیب، رقابت بین کشیشان کاتولیک و ارتودکس در فلسطین، بر سر نظارت بر – به اصطلاح - مدفن «عیسی بن مریم» علی نبینا و آله و علیه‌السلام، به تخاصمی بزرگ در اروپا تبدیل شد. * پژوهشگر تاریخ