سال گمشده

یادداشت وصال روحانی     سال 1399 را که حدود سه ماه پیش تمام شد، باید لااقل در فرهنگ ورزش کشور و براساس اتفاقات آن، یک «سال گمشده» تلقی کرد. این طرز تلقی به سبب وقت بیکرانی است که به هدر رفت و در اکثر رشته‌های ورزشی حداقل بهره‌گیری از آن صورت گرفت. این بهره‌گیری به اندازه‌ای کم بود که انگار اصولاً چنین سالی را نداشته و تجربه نکرده‌ایم و با اینکه برگه‌های تقویم سال 1399 خلاف این را می‌گویند، بهره‌های ورزشی برگرفته در این سال چنان اندک و ضایعات و کم‌ثمری‌ها به قدری زیاد بوده است که انگار ما در چنین سالی ورزشی تقریباً تعطیل داشته‌ایم. درست است که در همین سال فوتبال باز هم خبرساز اول بود و در چند رشته هم تک درخشش‌هایی رؤیت شد اما واقعیت امر این است که از یک وقت و مجال بزرگ ایجاد شده برای ورزش کمترین سود برگرفته شده و نتوانستیم از آن روزها و هفته‌ها و ماه‌های طولانی پلی برای حضوری قوی‌تر در المپیک سی و دوم بسازیم. آوردن مثال‌هایی در این زمینه، موضوع را بیشتر روشن و درک ماجراها را مقدورتر می‌کند. وقتی سهراب مرادی از ناحیه کتف و کمر در اوایل سال 1398 مجدداً آسیب دید و مجبور به شروع یک دوره درمانی طولانی شد، این بیم اساسی به وجود آمد که او به المپیک توکیو که قرار بود در مردادماه 1399 برپا شود، نخواهد رسید. در مورد کیانوش رستمی، دیگر ستاره وزنه‌برداری ایران نیز این هراس وجود داشت اما مشکل او مصدوم شدن نبود بلکه ناسازگاری‌های وی و تمرین کردن به طور شخصی و پرهیز او از رفتن به اردوی گروهی و تقابل آشکاری که از این طریق بین او و فدراسیون ایجاد می‌شد، موجب نزول نتایج وی و دور ماندن از آمار و حدنصاب‌هایی می‌شد که برای حضور در آوردگاه المپیک به آن نیاز داشت. در چند رشته ورزشی دیگر هم هنوز سهمیه‌هایی وجود داشت که باید صید می‌شد تا حضور ما در المپیک سی و دوم پررنگ‌تر گردد و این امر نیاز به بهره‌گیری حداکثری از رویدادهای مختلف در نیمه دوم سال 1398 داشت. زمان اندک و کار بزرگ پیش رو نوعی فشار فکری به همگان وارد می‌کرد و به همین خاطر وقتی در زمستان 1398 بلای عظیم کرونا بر جهان حادث و حاکم شد و اوضاع به قدری تیره گشت که المپیک را یک سال به تأخیر انداخت و از مرداد 1399 به مرداد 1400 موکول کرد ورزش ایران نفسی کشید و این ادعا همه جا شنیده شد که این بیماری منحوس اگر فقط یک بهره داشته باشد، کمک به روند آسیب‌دیدگی‌ها و ارتقای درجه ورزشکارانی است که اگرچه قابلیت‌های فنی‌شان برای راهیابی به المپیک به دور از تردید است اما مصدومیت‌ها و زمان اندک برای کسب سهمیه‌ها راه ورودی را به روی‌شان تنگ کرده بود. در فرجه تازه‌ای که ایجاد شده بود و به طول مدت یک سال بود، می‌شد بر این مصدومیت‌ها فایق آمد و دوباره اوج گرفت و سهمیه‌های به خطر افتاده را صید کرد و با توش و توان کامل و سهمیه‌های بیشتر به توکیو رفت و آنجا کاری کارستان کرد. درست است که این امر در مورد حسن یزدانی در کشتی آزاد صدق کرد و او با رهایی کامل از مصدومیتش به همان یزدانی قبلی تبدیل شد و از تأخیر یکساله کرونایی بیشترین بهره را برای خود بر گرفت اما برای اکثریت مدعیان کنار مانده از المپیک سبب‌ساز خیر نشد. سهراب مرادی و کیانوش رستمی که وصف‌شان را آوردیم، در سال 1399 هیچ گشایش مهم و سرنوشت‌سازی در کارشان صورت نگرفت و تقریباً در همان جایگاهی ماندند که در سال 1398 قرار داشتند و به همین سبب هر دو از کسب سهمیه المپیک توکیو بازماندند. امیر مهدی‌زاده که امید داشت در تورنمنت پاریس در اوایل اردیبهشت 1399 مجوز شرکت در المپیک را بگیرد، با وجود حدود 13 ماه تأخیر کرونایی در برگزاری این مسابقه، در اواخر اردیبهشت امسال فقط ناکامی را در آنجا تجربه کرد و از غایبان بزرگ کاراته در آوردگاه توکیو خواهد بود و با اینکه تیم ملی کشتی آزاد هر شش سهمیه ممکن را به دست آورد، فرنگی‌کاران از یک سهمیه بازماندند و پنج نفره به توکیو می‌روند. سهمیه‌های بوکس ما روی همان دو نفری باقی ماند که در سال 1398 به دست آمده بود و در تکواندوی زنان نیز کسب حداکثر سهمیه‌های مقرر (دو مورد) امکانپذیر نشده است. مشابه این وضعیت در بعضی رشته‌های دیگر شامل دوومیدانی و ژیمناستیک هم رؤیت شده است و یک سال اضافه‌ای که عفریت کرونا با وجود تمامی نحوست درونی‌اش به جامعه ورزشی ما ارزانی داشت، با کمترین بهره‌گیری از جانب ما همراه گشت و انگار که اصلاً سال 1399 غیب شده و وجود خارجی نداشته است. این فرآیند محصول ضعف‌های فردی، فقدان جاه‌طلبی‌های لازم و البته محصول سوءمدیریت افرادی بوده است که گردش کارها را در دست داشته‌اند و باید زمان‌سنجی و قوه مدیریت و سازماندهی بسیار بهتری می‌داشتند اما پا به پای ورزشکاران مصدوم یا افراد دور مانده از فرم ایده‌آل حرکت کردند و 12 ماه تمام بالغ بر 365 روز را که هر روز آن می‌توانست حاوی بهره‌هایی ویژه باشد، به هدر دادند. سوءمدیریت‌ها نه فقط شامل به‌کارگیری روش‌ها و ادوات پزشکی لازم برای بهبودی سریع‌تر مصدومان می‌شد بلکه نحوه هدایت افراد و تیم‌های دور مانده از فرم ایده‌آل را هم دربر می‌گرفت. می‌توان فدراسیون‌های ورزشی مختلف را که مسئول نخست برنامه‌ریزی در حوزه‌های کاری خویش هستند، مسئول اول این ضعف‌ها دانست اما نهادهای پیشروتر و سران ارشد ورزش نیز در این قصورها و زمان عظیم از دست رفته بی‌تقصیر نبودند. هر چه باشد، مسئولیت و وظیفه نخست این نهادها پیدا و اجرا کردن بهترین راه‌های اعتلای فنی برای تیم‌ها و نفرات حاضر در مسابقات بزرگ و پشتیبانی اجرایی و لجستیکی آنها است و اینکه در ازای هر مدال چقدر پاداش می‌دهند، شاید وظیفه آخرشان باشد زیرا هیچ مزد و اجری با ارزش افتخارسازی برای میهن برابری نمی‌کند و با هیچ میزان پول قابل قیاس و اندازه‌‌گیری نیست. کسب 61 سهمیه المپیک پیش رو بیلان بدی نیست اما سهمیه‌های متعددی که از دست رفت و حتی پدید آمدن یک سال فرصت اضافه کرونایی هم آن را و روند کارها را بهتر نساخت، فقط به معنای یک فرصت عظیم از دست رفته است. فرصتی که تحت نام سال 1399 از درون تقویم‌ها پر کشید و رفت و تو گویی که از ابتدا هم وجود نداشته است.