هنر جدي به نقطه مي‌رسد اما محو نمي‌شود

سيمين  سليماني
مال‌الدين منبري متولد دي ‌ماه سال 39 است؛ خيلي از ما با اثر «ياد تو» يا همان «هر كه دلارام ديد» به خوانندگي منبري خاطره داريم؛ اثري كه هنوز محبوبيت خود را حفظ كرده است؛ البته صداي او را در موسيقي سريال «عطر گل ياس» نيز شنيده‌ايم كه اين كار اخيرا در آلبوم «دفينه» اثر شريف لطفي منتشر شده است؛ فعاليت‌هاي موسيقايي منبري در شاخه‌هاي مختلفي از جمله تدريس، خوانندگي، نوازندگي و آهنگسازي است. او در چند شاخه موسيقي (نوازندگي، خوانندگي و آهنگسازي) فعاليت خود را دنبال مي‌كند و معتقد است اين‌طور مي‌تواند در برهه‌هاي مختلف با مخاطبان خود ارتباط مداوم و عميق‌تري برقرار كند. در ادامه گفت‌وگويم را با جمال‌الدين منبري مي‌خوانيد.

 
در ابتدا از آشنايي شما با اساتيد هنرستان موسيقي مي‌خواهم بپرسم؛ اين آشنايي چگونه و توسط چه كساني شكل گرفت؟ من خودم در هنرستان موسيقي نبودم و ارتباطم غيرمستقيم بود، آن زمان دوستاني داشتم كه در آنجا رفت‌وآمد داشتند، هنرستان موسيقي محل خوبي براي آموزش اين هنر بود و مقاطع مخصوص به خود را داشت و من هم به‌طور غيرمستقيم ارتباطاتي با اين مركز و اساتيدش داشتم.


اگر اشتباه نكنم بعد از دبيرستان موسيقي را به شكل آكادميك دنبال كرديد و در كنار دانشگاه از آموزش‌هاي خارج آن هم بهره برديد؛ از طرفي شما تدريس هم مي‌كنيد، مي‌خواهم از نگاه خودتان و درباره تجربه خودتان بگوييد، كدام يك از اينها تاثير بيشتري دارند؟ اول توضيح بدهم كه گرايش من به موسيقي اصيل و ملي از دوران كودكي و نوجواني وجود داشت و من اين علاقه را به عناوين مختلف از همان دوران پيگيري مي‌كردم. ورودم به دانشگاه با انقلاب فرهنگي مواجه شد، قبل از دوره دانشگاه آموزش رشته آواز ايراني را آغاز كرده بودم تا زماني كه به مكتب موسيقي صبا وارد شدم. در واقع مكتب صبا اولين گام جدي من در حوزه موسيقي بود. در مكتب صبا و حدود سال ۵۶ بود كه خدمت استاد شجريان رسيدم. ايشان از من نمونه صدا خواستند كه پس از يك هفته صداي ضبط شده‌ام را روي كاست به ايشان تحويل دادم بعد از آن مرا پذيرفتند و گفتند كه صدايم پتانسيل لازم را دارد و آمادگي شركت در اين كلاس‌ها را دارم.
و در آنجا كدام اساتيد تدريس مي‌كردند؟ استادان عبادي، پايور، تجويدي و... بودند كه شايد بتوان گفت جوان‌ترين‌شان استاد شجريان بود البته در حال حاضر همه از دنيا رفته‌اند غير از استاد اسماعيلي كه در قيد حيات هستند و ان‌شاءالله سلامت باشند.
بله برگرديم به سوال اصلي؛ درباره مقايسه دانشگاه و آموزش آزاد صحبت مي‌كرديم...
همان‌طور كه گفتم ورود من به دانشگاه با انقلاب فرهنگي مواجه شد و من در آن مدت خارج از دانشگاه كار كردم و بعد كه دانشگاه دوباره بازگشايي شد در كنار آموزش‌هاي آزادي كه مي‌ديدم تحصيلات دانشگاهي را هم ادامه دادم؛ معمولا افرادي كه رشته‌هاي هنري را دنبال مي‌كنند، حتي كساني كه در مقاطع خيلي بالا هستند، وابسته مدرك و... نيستند. امروزه هم چيزي كه در كلاس‌هاي دانشگاه به دانشجويان مي‌گويم، اين است كه همه هنر و دانش را در دانشگاه دنبالش نباشند و بايد در كنار آن محيط هم، هنر را به شكل‌هاي ديگري دنبال كنند.
در آن دوره آموزش موسيقي چگونه بود؟ آن زمان در بين دانشگاه‌ها فقط دانشكده هنرهاي زيبا بود، فضاي آموزشي موسيقي بسيار محدود بود. بعد از انقلاب فرهنگي جهاد دانشگاهي هم تشكيل شد. فضاهاي دانشگاهي آن موقع نسبت به امروز جو آموزنده‌تري داشتند ولي از طرفي در آن موقع فضاهاي خارج از دانشگاه مثل امروز گسترده نبود. امروزه مي‌بينيد كه فضاهاي آموزشگاهي، آكادمي‌هاي مختلف و همچنين شرايط مختلف براي ورود به عرصه‌هاي هنري خيلي با زمان قديم فرق دارد آن موقع فقط يك هنرستان موسيقي بود و يك دانشسراي عالي كه شنيدم بعضي از بچه‌هاي شهرستان به آنجا وارد مي‌شدند يا كساني كه به صورت شبانه و زمان عصر امكان حضور داشتند را مي‌پذيرفتند و يك دانشكده هنرهاي زيبا بود؛ ديگر ما فضاي دانشگاهي و آكادميك به آن معنا نداشتيم. يكسري آموزشگاه‌ها فعال بودند البته نه اينكه مثل الان تعدادشان زياد باشد خيلي محدود بودند ولي همان تعداد محدود‌ كيفيت بالايي داشتند ولي به لحاظ گستردگي مثل الان نبود كه فقط حدود چند هزار آموزشگاه در سطح تهران مشغول فعاليت باشند.
اساتيدي كه شما نزد آنها موسيقي را فرا گرفتيد، چه كساني بودند؟ استادان من در موسيقي محمدرضا شجريان، رامبد صديف، حسين دهلوي، فرامرز پايور، عليرضا مشايخي و مصطفي كمال پورتراب بودند.
آقاي منبري بعد از گذراندن دوره‌هاي آموزشي فعاليت‌هاي شما چند شاخه شد، نوازندگي، خوانندگي و آهنگسازي كرديد؛ كدام يك را اولويت خودتان مي‌دانيد؟ نگران نبوديد اگر به شاخه ديگري برويد، از كيفيت رشته اصلي خودتان كاسته شود؟ استاد پايور هم كش و قوسي با بنده در همين زمينه داشتند، مي‌گفتند كه تكليف خودت را با موسيقي معلوم كن كه مي‌خواهي نوازنده يا خواننده يا آهنگساز شوي. من گفتم اگر كسي علاقه داشته باشد كه بتواند همزمان با هم پيش ببرد چه اشكالي دارد، ايشان گفتند بايد تمركز داشته باشي و بنده عرض كردم در هر مقطع بر يك رشته متمركز مي‌شوم. خب همين‌طور هم شد در يك دوراني تمركزم روي نوازندگي بود، در دوراني هم تمركزم روي آهنگسازي و تنظيم بود و در يك دوران هم تمركزم روي آواز بود و در دوراني مثل حال حاضر اشتغالم به تدريس و كار دانشگاهي است.
مواقعي كه در سنين پايين‌تر و مقطعي كه كمي فعال‌تر بودم، تقسيم‌بندي بين اينها داشتم به‌طور مثال در دوره‌اي بنده در نوازندگي متمركز به تنبك بودم در صورتي كه تنبك ساز تخصصي من نيست ساز تخصصي‌ام سنتور است و مختصري در مورد پيانو مي‌دانم به دليل اينكه در آهنگسازي بايد كار مي‌كرديم و حتي زماني كه روي تنبك متمركز شده بودم، براي تنبك نت و قطعه نوشتم و در حضور اساتيدي مثل آقاي اسماعيلي، مرحوم ظريف و پايور اجرا كردم و نت‌ها را دستي نوشتم كه تا مرز چاپ هم بردم ولي چاپ نشد اما اين را هم بگويم كه هيچ‌گاه نگفتم كه من نوازنده تنبك هستم چون در حضور نوازندگان حرفه‌اي تنبك اصلا ادعايي ندارم اما ياد دارم اين ساز را بزنم يعني تكنيك‌هاي اين ساز را مي‌شناسم، نت‌شناسي آن را مي‌دانم. من مثالي درباره استاد دهلوي بزنم؛ استاد دهلوي در يك بازه زماني ديگر كار جديد ارايه نداد، چون فكر مي‌كرد بقيه از او انتظار دارند كارهاي بهتر از قبل و در سطح خيلي بالاتر انجام دهد؛ من تصور مي‌كنم به همين دليل ديگر ايشان نخواست كاري ارايه دهد كه ديگران بگويند دهلوي پسرفت كرد يا... و در نتيجه تمركزش را روي آثار قبلي گذاشت؛ اين را عرض كنم كه يك بخشي از زندگي هنرمند به جامعه گره خورده و در كل جدايي‌ناپذير است؛ هنرمند نمي‌تواند بگويد كه من در اتاق خانه‌ام يا در كمد خانه‌ام موسيقيدان هستم، درِ كمد را كه باز كني و بروي بيرون، براي افراد جامعه چه هستي؟ آنجاست كه معلوم مي‌شود تكليف تو چه هست يعني آنجاست كه مخاطب مي‌گويد نه هنوز اين اثر مخاطب دارد و فلاني اثرش تازگي دارد. من نوازندگي، خوانندگي و آهنگسازي را با هم كار كردم چون با بالا رفتن سن حنجره ياري لازم را نمي‌كند، با بالا رفتن سن دست، قدرت جواني را ندارد كه نوازندگي كند؛ اينها واقعيت است اما آهنگسازي را در سنين بالا هم مي‌توان انجام داد اگر چه خواندن از نوجواني دغدغه اصلي من بوده اما اگر روزي نتوانم آن طور كه بايد و شايد بخوانم يا بنوازم، امكان اين را دارم كه آنچه در ذهن و روحم هست را از طريق آهنگسازي به مخاطبم ارايه كنم.
اما با اين حال و با اين همه دغدغه‌مندي كه مي‌گوييد، در اين سال‌ها كمتر در صحنه ظاهر شده‌ايد، چرا؟ درست است كه در سال‌هاي اخير توليدي نكرده‌ام، البته نه اينكه كاري انجام نداده باشم، يك سال و نيم قبل كاري با حوزه هنري انجام دادم كه تحت عنوان «شهر مناجات» منتشر شد اما آن كار آخرين كار آوازي‌ام بود، از نظر آهنگسازي حدود 4 سالي مي‌شود كه دست به نوشتن كار تازه‌اي نزده‌ام. از نظر نوازندگي تمرين مي‌كنم و ساز مي‌زنم اما كاري براي عرضه ندارم. از نظر آوازي هم كاري براي عرضه نكرده‌ام. البته اين را از سر گله كردن نمي‌گويم يك درددل هنرمندانه مي‌توانيد تلقي كنيد، واقعيت اين است كه فضاي اجتماعي و محيط و مخاطب، صاحب سخن را به ذوق مي‌آورد يعني آن چيزي كه آدم را سر ذوق مي‌آورد طلب مخاطب است، دست و پا زدن بيخودي فايده‌اي ندارد. اگر هنرمند خودش را در معرض نمايش بگذارد و خودش را به آب و آتش بزند اما اعتباري كه بايد كسب نكند، از نظر روحي و عاطفي اذيت مي‌شود. اگر هنرمند احساس كند كه تاريخ مصرفش گذشته و ديگر جامعه به او اعتنايي نمي‌كند، شكست عاطفي مي‌خورد، مگر اينكه خودش را تازه نگه دارد.
يعني منظورتان اين است كه اقبال مخاطبان نسبت به نوع آثار شما كم شده؟ همين ابتدا بگويم ما در مورد موسيقي جدي و ملي ايراني صحبت مي‌كنيم. امروز كه با شما صحبت مي‌كنم از صبح كه راديو روشن بود باورتان نمي‌شود هر زمان مي‌رفتم و برمي‌گشتم اگر بگوييد يك اثر خوب و اثرگذار و جدي پخش شد، نشد. همه، موسيقي‌هاي ترنس بود و پاپ؛ حتي راك و موسيقي‌هايي كه ربطي به فرهنگ ما ندارند. خب بله موسيقي پاپ جزيي از زندگي روزمره ماست و من نمي‌گويم انواع اين موسيقي‌ها نبايد باشد، اتفاقا خيلي هم خوب است اما چقدر؟ رسانه ملي مثل راديو و تلويزيون چقدر مي‌خواهند از اين نوع موسيقي‌ها پخش كنند آيا واقعا طيف‌هاي ديگر و سليقه‌هاي ديگر اصلا مطرح نيستند؟ در يك رسانه جمعي آيا در طول دو ساعتي كه مي‌رفتم و مي‌آمدم و اين راديو روشن بود يك موسيقي جدي و هنري ملي نبايد پخش مي‌شد. از طرفي مخاطب در ايجاد انگيزه‌ و ارايه اثر بهتر، روي هنرمند بسيار اثرگذار است، يكي اين است و يكي هم بدون تعارف بگويم اسپانسر، سرمايه‌گذار و بخش خصوصي است كه بايد بيايد سراغ كساني كه در فرهنگ موسيقي جامعه اثرگذارند. در مورد ايجاد انگيزه، مخاطب و عموم جامعه، رسانه‌ها و بخش خصوصي در آن نقش دارند، به هر حال بخش خصوصي هم بايد وارد شود. بخش خصوصي دنبال چيزي مي‌رود كه برايش درآمدزايي داشته باشد. ممكن است منِ نوعي براي او درآمدزايي نداشته باشم درنتيجه كم‌رنگ مي‌شوم و به حاشيه مي‌روم.
شما از بخش خصوصي صحبت كرديد اما سهم بزرگي از اين موضوع به دست نهادهاي فرهنگ‌ساز است كه تعداد زيادي از آنها هم دولتي‌اند؛ وقتي سازها نمايش داده نمي‌شوند يا هنرمند در مجوز گرفتن گير مي‌كند، اينجا جايگاه بخش دولتي و نهادهاي فرهنگ‌ساز چيست؟ شما خودتان يكي از متوليان انجمن آهنگسازان و خوانندگان جوان در صداوسيما از سال ۷۵ تا ۷۸ بوديد و سابقه كار با اين نهاد را داريد. خود صداوسيما نقش بزرگي در اين زمينه دارد.
بله؛ در اينكه رسانه‌هاي جمعي عنصر و عامل تاثيرگذار در فرهنگ‌سازي، مخاطب‌سازي و ذائقه‌سازي هستند، شكي نيست به خصوص رسانه‌هاي فراگير مثل راديو و تلويزيون. من هميشه در گفت‌وگوهاي رسانه‌اي عرض كرده‌ام كه امور فرهنگي و هنري برعهده مسوولان و متوليان دولتي است؛ يعني آنها اين رسالت را دارند كه بايد با هنر ناب، هنر اصيل و هنري كه داراي ابعاد فرهنگي و اجتماعي است و طيفي از جامعه را در بر مي‌گيرد، ذائقه‌سازي كنند. اين متوليان بايد زيرمجموعه‌شان را وادار كنند، مثلا وقتي مي‌خواهيد يك كار جدي انجام دهيد حتما بايد سوبسيد آن را هم بدهيد؛ يعني اين‌طور نيست كه از كار هنري و فرهنگي انتظار مسائل اقتصادي داشته باشيد. مثل اين است كه بگوييم فقط فيلم‌هايي توليد مي‌كنيم كه پرفروش باشند. پس فيلم‌هاي هنري و فيلم‌هايي كه تاثيرات فرهنگي در جامعه ايجاد مي‌كنند يا فيلم‌هايي كه ذائقه‌سازي مي‌كنند را چه كسي بايد توليد كند. وقتي نگاه مي‌كنيم، مي‌بينيم براي يك عده كه دنبال سرگرمي و تفنن هستند، اوضاع فراهم است مثل موسيقي پاپ، راك يا رپ. اكثر اين آهنگ‌ها كه در حال حاضر در جامعه ما رونق دارند، احتياج به تعمق و تفكر ندارند، من اسم اينها را موسيقي مصرفي مي‌گذارم موسيقي‌اي كه تاريخ مصرف دارد، امروز توليد شده، چند روزي روي بورس بوده و در صفحات مجازي پربازديد مي‌شوند و بعد آهنگ ديگري روي بورس مي‌آيد. اما آيا شما مي‌توانيد بگوييد كه مثلا كاروان آقاي محجوبي كه استاد بنان خوانده، تاريخ مصرفي دارد؟ نه نمي‌توانيم؛ اين عنصري است كه در جامعه تاثيرگذار است. مقصودم اين است كه رسانه‌هاي جمعي به‌طور عموم و به‌طور اخص رسانه‌هاي فراگير مثل راديو و تلويزيون خيلي مي‌توانند در فرهنگ‌سازي و ذائقه‌سازي نقش‌آفرين باشند و اگر متوليان امور فرهنگي و هنري كمي به اين رسالت توجه كنند و براي اينكه آثار ماندگار تاريخي و فرهنگي را در هنر موسيقي داشته باشيم، هزينه كنند، وضع خيلي بهتر خواهد شد. موسيقي مصرفي روزانه هم پخش شود اما اين نوع اصيل موسيقي هم حذف نشود و به آن به‌طور جدي پرداخته شود. ولي باز هم به نظر من بايد بخش خصوصي به كمك بيايد و حتي آنها هم تعريفي داشته باشند. الان ما شركت‌ها و كمپاني‌هايي داريم كه روي توليد آثار سرمايه‌گذاري مي‌كنند، البته الان به خاطر مساله كرونا دو سالي هست كه كلا توليد سي‌دي متوقف شده يعني الان اكثر آلبوم‌ها به صورت الكترونيكي و مجازي ارايه مي‌شوند، ولي در كل آلبوم‌هايي منتشر مي‌شوند كه خودتان در جريانش هستيد اما مي‌تواند روي نوع موسيقي اصيل هم اين سرمايه‌گذاري صورت بگيرد. به نظر من متوليان امور فرهنگي و هنري كشور براي فرهنگ‌سازي و ذائقه‌سازي و براي جذب مخاطب نبايد دست به توليد هر اثري بزنند، بايد اصل و اساس هنر اصيل خودشان را فرهنگ يك جامعه قرار دهند. آثار فاخر و آثار جدي موسيقي مخاطب خود را داشته و دارد و خواهد داشت به قول دوستي كه مي‌گفت موسيقي جدي يا هنر جدي ممكن است در يك مقطع به نقطه برسد ولي هيچ‌گاه محو نمي‌شود.
در حال حاضر هيچ يك از شبكه‌هاي راديويي و تلويزيوني حتي چيزهايي كه تا سه، چهار سال پيش انجام مي‌شد، مثلا هر از گاهي از هنرمندان دعوت مي‌شد، آثاري توليد و پخش مي‌شد كه كمي جدي‌تر بودند، ديگر خبري نيست، من خيلي كمرنگ مي‌بينم و بسيار فتيله‌اش پايين آمده است. حالا چه دليلي دارد؟ فقط به خاطر جذب مخاطب است كه موسيقي‌هاي هيجاني كاذب و هيجاني لحظه‌اي پخش مي‌كنند و بعد يك مرتبه پيام و آگهي مي‌دهند يعني يك لحظه عين حباب روي آب ظاهر مي‌شود و مي‌رود ولي آنچه ته رودخانه است چيز ديگري است.
شما تجربه نشر چند اثر موسيقي در پلتفرم‌هاي جهاني را داشته‌ايد؛ خب در حال حاضر در دنياگيري كوويد با حذف فيزيكي آلبوم مواجه بوديم و خيلي‌ها اين نوع ارايه موسيقي را ترجيح دادند؛ به نظر شما چه چالش‌ها و پتانسيل‌هايي در اين نوع ارايه وجود دارد؟ من فكر مي‌كنم بزرگ‌ترين چالش و به قول معروف دست‌انداز ماجرا، عدم دسترسي عموم به اين فضاها و به اين نوع توليد و پخش موسيقي است. مثلا شخص علاقه‌مند بايد حتما به اينترنت دسترسي داشته باشد، حتما بايد با اينترنت كار كرده باشد و فضاهاي مجازي را بشناسد، بعد بداند اثر مورد نظرش در چه فضاهايي منتشر مي‌شود، در چه حد دسترسي دارد و چگونه دانلود مي‌شود، اين فرهنگ هنوز در جامعه جا نيفتاده است. وقتي مي‌گوييم عموم يعني دسترسي بيش از 50درصد جامعه به اينها آسان باشد. ضمن اينكه از يك جهت تكنولوژي كار را آسان كرده است ولي خب خيلي‌ها هم اين دسترسي را ندارند به خصوص كساني كه سن بالايي دارند ولي همچنان موسيقي اصيل را دوست دارند.
آقاي منبري! موسيقي سريال «عطر گل ياس» با خوانندگي شما اخيرا در آلبوم دفينه آقاي شريف لطفي منتشر شد، آيا تصميمي براي انتشار آثار جديد يا قديم خود داريد؟ آثار استاد شريف لطفي كه منتشر شد يكي از آنها موسيقي سريال عطر گل ياس بود كه من افتخار خوانندگي آن را داشتم. اميدوارم در سال ‌‌۱۴۰۰ باتوجه به همه آن گله‌مندي‌ها و آن درددل‌هاي دوستانه و صميمانه‌اي كه داشتم و البته براي همه هنرمندان شرايطي پيش آيد كه بتوانند سراغ آثار جديد هم بروند. وقتي آدم از يك سني جلوتر مي‌رود، تجربه‌ها و پختگي‌هايي پيدا مي‌كند كه تازه دلش مي‌خواهد از نو شروع كند به پخت و پز يكسري آثار تازه، مي‌خواهد تجربه‎ها و دانش و تخصصش را به كار گيرد كه يكسري كارهاي خوب توليد كند ولي براي خلق چنين آثاري بايد فضاي آن نيز مهيا باشد؛ فرض كنيد كه بنده ايده‌هاي جديدي دارم و مي‌خواهم انجام دهم اما خودم به تنهايي امكان سرمايه‌گذاري ندارم و بالطبع نيازمند سرمايه‌گذار، يك مجموعه دولتي يا يك مجموعه خصوصي يا نيمه خصوصي و نيمه دولتي هستم و بايد اين سرمايه‌گذاري‌ها انجام شود تا كار جديد منتشر شود. بايد دعا كرد شرايطي ايجاد شود كه هنرمند بتواند اثري جديد توليد كند در غير اين صورت بنده در زمان خودم به اندازه كافي آثاري داشتم و اكنون نيز دارم و تمامي آثارم در رزومه و كارنامه كاري‌ام به صورت ضبط شده موجود است كه برخي از آنها در راديو و تلويزيون، برخي به صورت آلبوم، برخي به صورت كنسرت، برخي در فضاهاي مجازي و برخي در پلتفرم‌ها موجود هستند. تمامي آثارم به اشكال مختلف وجود دارند ولي در دسترس عموم قرار دادن تمامي آنها از حيطه توانايي‌هايم خارج است.
من در پايان مي‌خواهم سوالي بپرسم كه مطمئن هستم خيلي‌ها دوست دارند درباره آن صحبت كنيد؛ اثر «ياد تو» يا همان هر كه دلارام ديد؛ مي‌توان گفت اين اثر شما شناخته شده‌ترين كارتان است و هنوز هم تازگي خود را دارد و بسياري با آن خاطره دارند؛ فكر مي‌كنيد چه چيزي باعث محبوبيت اين اثر شده؟ از سال‌هاي ساخت اين اثر بگوييد و تاثيري كه آن فضا روي اين كار داشت.
موسيقي اين اثر را آقاي دكتر محمد سرير ساخته‌اند كه سازنده و تنظيم‌كننده اين آهنگ بودند، كلام از سعدي است و بنده هم افتخار خوانندگي آن را پيدا كردم. بنده هميشه گفته‌ام كه خواندن اين آهنگ به نوعي برايم توفيقي بود كه آقاي دكتر سرير به بنده اعطا كردند. مي‌توان گفت اين كار، اثري كامل است. نقطه آغاز و پايان مشخص از لحاظ فرم موسيقي دارد و تكليف فرمت آن براي مخاطب مشخص است. اول اينكه مقدمه مفصلي داشته، دوم اينكه ابتداي آن آواز كوتاهي دارد و بعد از آن يك تصنيف دارد. اين اثر حدود سال‌هاي ۶۷، ۶۸ ساخته و توليد شد و قرار بود سلسله برنامه‌هايي به شكل گلهاي قديم، در راديو توليد شود كه به عنوان نمونه دو، سه كار با آقاي سرير از جمله اين كار را انجام داديم. يكي، دو كار ديگر هم با آقاي سرير بود اما آنها به اندازه اين كار، اقبال نداشتند. در آن سال توسط آقاي دكتر رياحي معرفي شدم، در يك جمع دوستانه كه دكتر رياحي، دكتر سرير و مرحوم يوسف زماني و دو، سه نفر ديگر از موسيقيدان‌ها حضور داشتند، اين كار مطرح شد كه دوستان صداي بنده را براي اين كار پسنديدند. البته من در آن سال‌ها بسيار كم‌تجربه بودم و تجربه امروز را نداشتم ولي سعي كردم خود را به آن چيزي كه آقاي سرير در اين موسيقي مدنظرشان بود، نزديك كنم كه به نوعي حسي مشترك با هم پيدا كنيم‌. مخصوصا در آواز شروع اثر كه خواننده آغاز به خواندن آواز نخست مي‌كند، مخاطب را با خود درگير مي‌كند؛ به اين معنا كه از نقطه‌ اوج شروع و شنونده جذب آن مي‌شود، به اين شكل كه با خود مي‌انديشد چه اتفاقي قرار است رخ دهد يا اينكه شروع موسيقي با نت بالا چه اتفاقي را قرار است رقم بزند؛ مردم ما نيز وقتي خواننده تحرير، بالا يا زير و بالا مي‌خواند بسيار استقبال مي‌كنند و دوست دارند و تمامي اين مسائل به دليل ذوق، علاقه و طبع لطيفي است كه دارند چون مردم ايران اهل شعر و موسيقي هستند. زماني كه آقاي سرير پسنديدند كه صداي بنده روي اين كار قرار گيرد اين افتخار، سعادت و توفيقي براي من شد كه هم بنده با اين كار به مخاطب معرفي شدم و هم مخاطبان با اين كار با بنده آشنا شدند. شايد علت شهرت اين كار، تداعي خاطراتي براي مردم در آن سال‌ها بود يا اينكه در آن سال‌ها اين فرم موسيقي كمتر توليد شده بود و به همين دليل مخاطب جذب اين موسيقي مي‌شد. بنده نيز با حس خاص و تجربه آن دوره آن را خواندم. طي اين سال‌ها، اين اثر اجراي صحنه‌اي زيادي هم در داخل و هم در خارج كشور داشت. در اركستر سمفونيك و اركستر ملي و حتي در اركسترهاي سنتي اين اثر به شكل‌هاي مختلف اجرا شد و آخرين باري هم كه روي صحنه رفت، كنسرت چهل، پنجاه روز اخير بود كه با يك اركستر سمفونيك در بين آثاري كه من اجرا مي‌كردم، دوباره اجرا شد. اين اثر توسط اركسترهاي ملي و سمفونيك بارها روي صحنه رفته و اجرا شده. مي‌توان گفت اجرا روي صحنه حسي متفاوت دارد به شكلي كه مخاطب بسيار زياد با آن اثر ارتباط برقرار مي‌كند. اين آهنگ طيف‌هاي بسياري را با خود همراه كرد طوري كه از سطوح متوسط جامعه گرفته تا سطوح دانشگاهي با آن ارتباط برقرار كردند و از اين بابت بسيار خرسندم.
    استادان من در موسيقي محمدرضا شجريان، رامبد صديف، حسين دهلوي، فرامرز پايور، عليرضا مشايخي و مصطفي كمال پورتراب بودند.
    استاد پايور هم كش‌وقوسي با بنده در همين زمينه داشتند، مي‌گفتند كه تكليف خودت را با موسيقي معلوم كن كه مي‌خواهي نوازنده يا خواننده يا آهنگساز شوي. من گفتم اگر كسي علاقه داشته باشد كه بتواند همزمان با هم پيش ببرد چه اشكالي دارد، ايشان گفتند بايد تمركز داشته باشي و بنده عرض كردم در هر مقطع بر يك رشته متمركز مي‌شوم. خب همين‌طور هم شد...
    ورود من به دانشگاه با انقلاب فرهنگي مواجه شد و من در آن مدت خارج از دانشگاه كار كردم و بعد كه دانشگاه دوباره بازگشايي شد در كنار آموزش‌هاي آزادي كه مي‌ديدم تحصيلات دانشگاهي را هم ادامه دادم؛ معمولا افرادي كه رشته‌هاي هنري را دنبال مي‌كنند، حتي كساني كه در مقاطع خيلي بالا هستند، وابسته مدرك و... نيستند. امروزه هم چيزي كه در كلاس‌هاي دانشگاه به دانشجويان مي‌گويم اين است كه همه هنر و دانش را در دانشگاه دنبالش نباشند و بايد در كنار آن محيط هم، هنر را به شكل‌هاي ديگري دنبال كنند.