فوتبال؛ پرشور مثل زندگی پیچیده، مثل سرنوشت

اسپانیا و کرواسی، فرانسه و سوئیس. دو مسابقه‌ای که دنیای فوتبال را تکان داد، لبریز از هیجان، پر از تکاپو، سرشار از اتفاق‌های جالب و درس‌های مهم. فوتبال مثل زندگی است چون آدم‌های زیادی درگیر ش هستند، مثل زندگی است چون در یک لحظه از عرش به فرش می‌رسی و تمام برنامه‌هایت خراب می‌شود و مثل زندگی است چون با تکاپو و تلاش می‌توانی از فرش به عرش برسی و ناکامی را تبدیل به موفقیت کنی. فوتبال مثل زندگی است چون قهرمان و ضدقهرمان دارد؛ و حتی گاهی جذاب‌تر از زندگی روزمره است، مثل فیلم‌های  پیچیده جنایی جایی که  در یک لحظه قهرمان به ضدقهرمان تبدیل می‌شود، مرز افتخار و ناکامی، مرز محبوبیت و تنفر و مرز شادی و غم در فوتبال خیلی خیلی باریک است؛ در یک لحظه از قهرمان یک کشور تبدیل می‌شوی به‌کسی که یک ملت را در بهت فرو برده‌ای. مثل کاری که آن‌بغل پا با امباپه کوه استعداد فرانسوی‌ها کرد. یک بغل‌پای ساده که دروازه‌بان سوئیس راحت آن‌را مهار کرد تا امباپه‌ای که دشام سرمربی خروس‌ها حتی در خواب هم خیال تعویض کردنش را نداشت تمام رویاهای قهرمانی جام‌جهانی و پرستاره‌ترین تیم جام را بر باد بدهد. بارها گفتیم فوتبال عین زندگی است چون برای نسل‌ها، برای طبقات مختلف اجتماعی و برای اقشار مختلف اقتصادی در یک سطح هیجان ایجاد می‌کند. مرد و زن، دختر و پسر، پولدار و فقیر، روشن فکر و آدمی معمولی از کف جامعه، همه در برابر جادوی فوتبال به یک اندازه تسخیر می‌شوند. فوتبال شعبده‌بازی است که حقه‌هایش را می‌دانیم اما  پیش بینی نمی کنیم چه‌وقتی ما را غافل گیر می‌کند برای همین با هر شعبده‌اش به‌اندازه دفعات قبل غافل گیر می‌شویم. فوتبال نه جت اسکی است که فقط عده‌ای آن را تجربه کنند؛ نه رمان فلسفی است که فقط عده کمی آن‌را بفهمند، نه موسیقی سنتی است که فقط پدربزرگ‌ها حوصله‌اش را داشته باشند، هر کس بخواهد سهم مشخصی از فوتبال دارد درست به‌اندازه شور زندگی، به‌اندازه امید در زندگی و به‌اندازه تمام رویاهایی که یک نفر می‌تواند با فوتبال در آن سهیم باشد یا به وسعت تمام غصه‌هایی که بعد از هر باخت سهم هواداران می‌شود. فوتبال عادلانه‌ترین سرگرمی روزگار ماست که جلوه شگفت‌انگیزش را دوشنبه شب در دو مسابقه فوتبال جادویی دیدیم. در این پرونده از ارتباط فوتبال و زندگی می‌گوییم. از این‌که چرا باید از فوتبال درس بگیریم و چگونه؟ با ما باشید.
آن‌‌چه در شب شگفت‌‌انگیز فوتبال گذشت اسپانیا از شروع جام تیم ناامیدکننده‌‌ای بود، تیمی که صلابت قبل را نداشت و در بازی با کرواسی یک گل به‌‌خودی بی‌‌نهایت عجیب هم دریافت کرد؛ اتفاقی که هر تیمی را از درون دچار شکست می‌‌کند؛ اما اسپانیا به بازی برگشت، سه گل زد و مطمئن از پیروزی در انتظار سوت پایان بود؛ اما این‌‌بار تیمی که خیال حذف شدن نداشت کرواسی بود که بازی 3 بر یک باخته را در حدود 5 دقیقه 3 بر 3 کرد. این بازگشت فوق‌‌العاده می‌‌توانست تمرکز رقیب را برهم بزند اما در کمال تعجب اسپانیا در وقت اضافه 5 بر 3 برنده شد. سوت آغاز بازی فرانسه و سوئیس که به‌‌صدا درآمد حس همه ما این بود که بازی چند ساعت قبل، یک جرقه و اتفاق خاص بوده و باید فراموشش کنیم. سوئیس عملاً در برابر فرانسه و فوق‌‌ستاره‌‌هایش شانسی نداشت. اما گل اول را زد و حتی یک پنالتی گرفت که از آن استفاده نکرد. پنالتی هدر رفته سوئیس باعث شد فرانسه به بازی برگردد و توسط کریم بنزما دو گل پشت سرهم بزند. سوئیس در تلاش بود به بازی برگردد اما گل شگفت‌‌انگیز پل پوگبا کاملاً کار سوئیس را تمام کرد. فوتبال قرار نیست چیزی شبیه کلاس ریاضی باشد که بگوییم دو دو تا می‌‌شود چهارتا! فرانسه با دو هافبک دفاعی استثنایی و خط حمله آتشین خود در دقایق پایانی غافل گیر شد. بازیکنان تعویضی ولادیمیر پتکوویچ، سرمربی تیم ملی سوئیس هر چند به سرشناسی بازیکنان فرانسوی نبودند اما در چند دقیقه از تیمی که بازی را باخته بود، یک تیم جنگنده و پرامید ساختند. خب حتی در فیلم‌‌های هالیوودی هم نباید انتظار دو نقطه عطف را داشت اما معجزه رخ داد و سوئیس هم مثل کرواسی در دقایق پایانی به بازی بازگشت. شاید خیلی از هواداران فوتبال از کامبک سوئیس خوشحال بودند چرا که تصورشان پیروزی قطعی فرانسه در وقت اضافه یا پنالتی بود و بازگشت سوئیس فقط باعث طولانی‌‌تر شدن این بازی حساس می شد. به‌‌خصوص این‌‌که هوگو لوریس دروازه‌‌بان باتجربه فرانسه که تجربه قهرمانی یورو و جام‌‌جهانی را هم در کارنامه دارد، در جریان بازی یک پنالتی را با واکنشی عجیب گرفته بود. اما سوئیس نترسید و جنگید. گرانیت ژاکا کاپیتان پرشور سوئیس که به‌‌خوبی هیجان و غرور را با زبان بدن به تیمش منتقل می‌‌کرد؛ یک نفره مقابل پوگبا و کانته در میانه میدان ایستادگی کرد و کار به پنالتی رسید. سوئیسی ها بدون ترس از نام حریف با خونسردی پنالتی‌‌ها را به فنی‌‌ترین شکل ممکن زدند و نوبت رسید به پنالتی آخر فرانسه که امباپه آن‌‌را از دست داد.        قرار نیست تلاش‌ها همیشه به موفقیت ختم شود دکتر «احسان رضایی»، داستان‌نویس، در  گفت و گو با ما از شباهت‌های باورنکردنی زندگی با اتفاقات بازی‌های اسپانیا با کرواسی و فرانسه با سوئیس می‌گوید مجید حسین‌زاده | روزنامه‌نگار       این 2 بازی بیشتر از هر زمان دیگری به زندگی شبیه بود بازی‌های دو شب پیش با آن همه اتفاقات هیجان‌انگیز مثل کامبک‌ها، گل به خودی، از دست دادن پنالتی‌ها،  گل‌های فنی و ...، بیشتر از هر زمان دیگری به زندگی شبیه بود. ما یک سری پدیده‌هایی داریم که اگر بارها و بارها تکرار شوند، یک نتیجه به ما خواهند داد. مثلا اگر زیر کتری آب را گرم کنیم، هر تعداد بار که این اتفاق بیفتد، آب دوباره و دوباره به جوش خواهد آمد و نتیجه دیگری به دست نخواهد آمد. از آن طرف، یک سری پدیده‌ها هستند که تکرارشان حتی در دفعه دوم، ممکن است به نتیجه بار اول منجر نشود مثل روابط انسانی، چون چیزهای بسیار زیادی بر کیفیت آن‌ها، تاثیرگذار است. مثلا شما یک جمله ثابت را هر روز به یک نفر بگویید، واکنش او به این جمله در  روزهای متفاوت، یکسان نخواهد بود. یک روز ممکن است حال آن فرد خوب باشد، یک روز نباشد،  یک روز قبل از شنیدن آن جمله یک تصادف وحشتناک دیده باشد یا یک خواب خوش و ... ، دقیقا بر اساس این همه معیار که بعضی‌هایش در اختیار آن فرد نیست، واکنش‌های متفاوتی به آن جمله ثابت خواهد داشت. به همین دلیل است که زندگی دقیقا شبیه فوتبال، پیش‌بینی‌ناپذیر است.البته ما سعی می‌کنیم تا جای ممکن، فرمولیزه‌اش کنیم و به الگو‌هایی برای فهم و بهتر شدن زندگی‌مان برسیم اما می‌بینیم که در عمل این اتفاق نمی‌افتد.     شباهت فوتبال‌و‌زندگی در غیرقابل پیش‌بینی بودن‌شان است از افلاطون و ارسطو بگیرید تا فلاسفه امروزی، متفکران، مردان معنوی و ... الگو‌هایی برای زندگی بهتر پیشنهاد می‌دهند اما چون این مسئله چند عاملی است و این چند عامل، 4 یا 5 مورد نیست و عوامل بسیار زیادی در این بین تاثیر دارد بنابراین اگر همه‌مان به یک روش عمل کنیم، یک جواب ثابت نمی‌گیریم. فوتبال به همین دلیل خیلی شبیه زندگی است. اگر بازی‌های دیشب، با همان ترکیب، سیستم، بازیکنان، تماشاگران و ... امشب یا فرداشب دوباره تکرار شوند، نتایج دیگری رقم خواهد خورد. کافی است یکی از آن ضربه‌هایی که به توپ زده شد، شدتش بیشتر یا کمتر می‌بود که بعدش یا به دروازه نمی‌رسید یا از بالا یا کنار دروازه بیرون می‌رفت. اما این به معنی نفی تلاش نیست، به معنی این است که علاوه بر تلاش، چیزهای دیگری هم برای موفقیت لازم است.      چرا باید بجنگیم، بجنگیم و دوباره بجنگیم؟ دیشب یکی از جلوه‌های زندگی، در فوتبال در بهترین حالت ممکن برای تمام تماشاگران به نمایش درآمد. هر چهار تیم، از جان مایه گذاشتند، تا دقایق آخر جنگیدند، جنگیدند و دوباره جنگیدند. این‌که سرانجام این تلاش‌ها مثلا برای کرواسی به نتیجه مشابه نرسید اما باعث موفقیت سوئیس شد، به این معنا نیست که ما باید تسلیم شویم  بلکه باید بگوییم که دوباره می‌جنگیم و   می‌جنگیم و دوباره می‌جنگیم تا در یکی از این تلاش‌ها به نتیجه مدنظر برسیم. به نظر من به همین دلیل فوتبال‌های دیشب این قدر ما را به هیجان آورد. این‌که دیدید بالاخره در یکی از این تلاش‌ها، می‌توان بازی 3 بر یک باخته را برگرداند، در یکی از همین تلاش‌ها، می‌توان قهرمان و نایب‌قهرمان جهان را حذف کرد و ... .     تلاش‌و‌تلاش برای رسیدن به یک موفقیت شگفت‌انگیز این‌ها ارزشی است که فوتبال از منظر یک داستان‌نویس برای من دارد تا در یکی از این حالت‌هایی که مدام می‌جنگیم به یک موفقیت شگفت‌انگیز برسیم، ما مثل سوئیس در بازی اخیرش همه آن بارها را می‌جنگیم تا به این یک دفعه موفقیت برسیم. درس دیگر این‌که همه تلاش‌های ما همیشه به نتیجه نمی‌رسد،  این دقیقا چیزی است که زندگی را زیبا و داستان زندگی را غیر قابل پیش‌بینی می‌سازد. اگر نتیجه همه بازی‌ها از قبل مشخص بود، نتیجه و سرانجام تلاش ما از قبل مشخص بود، دیگر زندگی زیبا نبود. دو بازی دوشنبه شب، بارها و بارها نشان داد که نتیجه تلاش همیشه یکسان نیست، کرواسی در قدم‌های آخر کم آورد و به خانه برگشت اما سوئیس، فرانسه را به خانه برگرداند، در صورتی که هر دو تیم تلاش زیادی کردند.  
هیجان فوتبال برای یک بانوی سالمند فوتبال بهانه‌ای است تا هر سن و جنس و طبقه اجتماعی را حتی شده برای 90دقیقه در کنار هم نگه دارد. به همین بهانه با یک بانوی فوتبالی هم‌صحبت شدیم. سرکار خانم عفت غفارپور که به گفته خودشان بیش از 60 سال است فوتبال‌بین حرفه‌ای هستند. خانم غفارپور که همسر استاد امین‌ا... رشیدی، پیش‌کسوت موسیقی کشور و برخلاف همسرشان، به شدت پیگیر فوتبال و حواشی‌اش هستند، می‌گویند: «از نوجوانی با برادرم برای دیدن مسابقه‌ها به ورزشگاه امجدیه می‌رفتیم. آن زمان نمی‌شد راحت گفت که یک دختر طرفدار فوتبال است، برای همین یواشکی بازی‌ها را دنبال می‌کردم. بعد از ازدواج با استاد هم باز با بچه‌ها پیگیر بازی‌ها و نتایج تیم‌ها بودم. طوری بود که وقتی به مسافرت می‌رفتیم یک رادیو دستی با خودم داشتم و مسابقه‌ها را دنبال می‌کردم. بعد که بچه‌ها بزرگ شدند و استاد هم علاقه‌ای به دیدن فوتبال نداشتند، می‌گفتم فقط دوشنبه شب‌ها تلویزیون مال من تا برنامه نود را ببینم که همین را هم حوصله نداشتند و بالاخره در زندگی آدم باید تحمل و ملاحظه کند.» این بانوی فوتبالی ادامه می‌دهد: «لذت و هیجان دیدن فوتبال خیلی خوشایند است. یک سرگرمی است که آدم سیر نمی‌شود. از همان نوجوانی از ورزشگاه تا خانه شعار می‌دادیم تا این سال‌ها که مسابقه‌ها را دنبال می‌کنیم. من با دو بچه‌ام به ورزشگاه می‌رفتم و بعد گفتند جو ورزشگاه‌ها خوب نیست و دیگر نرفتم.» خانم غفارپور که این روزها به خاطر کرونا، حاشیه‌هایی که در تیم‌ها و فدراسیون به وجود آمده و به قول خودش بداخلاقی‌هایی که در بخشی از جامعه فوتبالی دیده می‌شود، دل و دماغ دیدن مسابقات را ندارد، ادامه می‌دهد: «در جوانی همسایه علی پروین و مرحوم حجازی بودیم و دایم درباره فوتبال با این دو نفر بحث می‌کردیم. با این که خودم استقلالی هستم ولی با همه فوتبالیست‌ها دوست هستم و به آقای پروین علاقه دارم و از فوت این دو جوان فوتبالیست بر اثر کرونا (مرحوم انصاریان و میناوند) هم به شدت ناراحت شدم. الان هم خوشحالم که تیم پرتغال از جام ملت های اروپا حذف شد و هنوز رونالدو نتوانسته رکورد علی دایی را بشکند.»     پای درس زندگی فوتبال سید سورنا ساداتی | روزنامه‌نگارموفقیت شاید بگوییم فوتبال آن‌‌‌چنان درسی برای زندگی ندارد و این حرف‌‌‌ها توجیهات کسانی است که دوست دارند بقیه را به تماشای فوتبال تشویق کنند. خب شما مروری بر این موارد داشته باشید و بعد نتیجه‌‌‌گیری کنید که فوتبال درسی در دلش هست یا نه؟   نترسیدن از خطای مجدد| اونای سیمون، دروازه‌‌‌بان اسپانیا به شکل مبتدیانه‌‌‌ای از کرواسی گل خورد؛ گلی که شاید مشابه اش در بازی‌‌‌های دوستانه داخل کوچه و خیابان هم اتفاق نیفتد  اما تا آخر بازی روحیه‌‌‌اش را نباخت و در یک بزنگاه حساس به داد تیمش رسید؛ توپی که او گرفت در برگشت تبدیل به گل برتری تیمش شد. جالب‌‌‌تر این‌‌‌که مدافعان اسپانیایی هم بدون نگرانی در طول بازی به سیمون پاس به‌‌ عقب می دادند.   تلاش تا لحظه آخر| هم کرواسی هم سوئیس تا لحظه آخر تسلیم نشدند و امیدوارانه بازی کردند. وقتی دست از تلاش برنداری شانس هم در کنار توست چون وقتی شانس سراغت بیاید کسی هست که از آن استفاده کند.   غرور تیمی| هم اسپانیا و هم فرانسه وقتی 3 بر یک جلو بودند بازی را تمام شده فرض کردند. البته چیز عجیبی هم نیست، جبران دو گل در فاصله حدود 10 دقیقه مقابل چنین تیم‌‌‌هایی کار راحتی نیست اما همین فرض اشتباه باعث شد در دقایقی بازی را آن‌‌‌چنان که باید جدی نگیرند.   غرور فردی| پوگبا که یکی از گران ترین ستاره‌‌‌های دنیای فوتبال است، در یک موقعیت شگفت‌‌‌انگیز با شوتی که انگار قوسش قوانین فیزیک را نقض می‌‌‌کرد برای بار سوم دروازه سوئیس را باز کرد. نوع شادی بعد از گلش که توام با تحقیر حریف و در حضور گرانیت ژاکا کاپیتان تیم ملی سوئیس بود انگار باعث شد عزم آن‌‌‌ها برای جبران جدی‌‌‌تر شود. همین ژاکا چند دقیقه بعد یک توپ‌‌‌ربایی عالی از پوگبا داشت و پایه‌‌‌گذار گل سوم سوئیس شد. گلی که اگر یک فیلم نامه‌‌‌نویس می‌‌‌خواست آن‌‌‌را بنویسد شاید به‌‌‌دلیل اغراق زیاد در سرعت انتقال توپ و دریبل حریف و نوع شوت، از خیرش می‌‌‌گذشت تا منطق فوتبال زیرسوال نرود  اما داستان سوئیس چیزی فراتر از ژانرهای عادی سینمایی بود.   جسور بودن| شاید امثال گریژمان، بنزما، ژیرو، کینگزلی کومان، امباپه، پوگبا و کانته استعدادهای شگفت‌‌‌انگیز و نسل طلایی فوتبال امروز باشند اما جسارت، تلاش و یکدلی و کار تیمی گاهی از هر استعدادی جلو می‌‌‌زند. مربی سوئیس تا لحظه آخر هیجان زده نشد، تعویض‌‌‌های خوبی داشت، در مقابل دشام امباپه را که آماده نبود در زمین نگه‌‌‌داشت تا دو موقعیت خوب را خراب کند و در نهایت پنالتی را هم هدر بدهد. برای همین است که گاهی تلاش و کار تیمی جای نداشته‌‌‌های مهمی مثل استعداد را هم می‌‌‌گیرد.