سازگاری شعار و مصلحت

دکتر حمید رضا نایبی‪-‬ آیا شعارهای انتخاباتی چهار رئیس جمهور ایران پس از جنگ تحمیلی لزوما به مصلحت کشور بود و کدامیک از آن‌ها با ظرف زمانی خود سازگاری داشت؟
با بررسی شعارهای اصلی روسای دولت‌های منتخب در طول ۳۲ سال گذشته می‌توان به نکاتی نهفته در آن دست یافت که می‌تواند مبنای اتخاذ تدابیر مهمی به منظور صیانت از مصالح کشور در دراز مدت باشد.
۱- هاشمی: سازندگی
۲- خاتمی: جامعه مدنی


۳- احمدی‌نژاد: عدالت و مهر ورزی
۴- روحانی: تدبیر و امید
> علی اکبر هاشمی رفسنجانی و شعار «سازندگی»
در سال ۱۳۶۸ که مرحوم علی اکبر هاشمی رفسنجانی به ریاست جمهوری برگزیده شد، ایران بیشتر از هر چیز به سازندگی احتیاج داشت و مصلحت نظام و کشور در آن زمان در این واژه خلاصه می‌شد. چون پس از هشت سال جنگ تحمیلی، بسیاری از زیر ساخت‌ها تخریب شده بود و ضمناً کار عمرانی
درخور توجهی هم در آن دهه انجام نگرفته بود پس انتخاب این شعار در آن زمان، انتخابی درست بود.
اما هاشمی که در دور اول انتخابات ریاست جمهوری خود ۵۱.۶ درصد آرا و در دور دوم فقط ۳۱.۹ درصد آرای واجدین شرایط را به خود اختصاص داد در حالی از ریاست دولت کنار رفت که عملاً بیشترین کاهش محبوبیت ثبت شده
پس از انقلاب را در پرونده خود داشت و این افت چشمگیر ۲۰ درصدی می‌توانست نشان دهنده‌عدم رضایت مردم ازعدم تحقق شعارها باشد و این خود چالش مهمی بود که نیاز به اتخاد تصمیمی کارگر داشت.
> سید محمد خاتمی و شعار «جامعه مدنی»
در سال ۱۳۷۶ و با روی کار آمدن دولت سید محمد خاتمی، شعار «جامعه مدنی» بر سر زبانها افتاد. اما مگر ضرورت سازندگی عمرانی در کشور در این هشت سال به پایان رسیده بود که گفتمان جدیدی به اسم جامعه مدنی در ایران مطرح گردد؟ در آن زمان سازندگی و آبادانی عمرانی حداقل به ۲۵ سال زمان پیوسته احتیاج داشت و می‌بایست به منظور جبران عقب افتادگی‌های دهه ۶۰، جبران ویرانی‌های جنگ تحمیلی و هم برای رفع محرومیت‌های به ارث رسیده از رژیم قبل از انقلاب همچنان در راس اولویت‌های کشور باقی می‌ماند یعنی حداقل تا پایان دولت محمود احمدی‌نژاد ولی به یکباره در سال ۱۳۷۶ قطار اولویت ها، با یک شعار جدید تغییر ریل داده شد، آیا واقعا این کار به صلاح کشور بود؟
اگر به فرض بپذیریم در سال ۷۶ شعار جامعه مدنی، شعار درستی بود و یا راه حلی بود در واکنش به برخی نارسائیهای به جامانده از دولت هاشمی رفسنجانی و یا به طور کلی چنانچه این شعار نشات گرفته از شرایط اجتماعی کشور در آن سال بود، این سوال را می‌توان مطرح کرد که شکل گرفتن یک جامعه مدنی به چند سال زمان نیاز دارد؟ وقتی برای پیشرفت فیزیکی کشور حداقل به ۲۵ سال کار مداوم احتیاج بود، آیا شکل‌گیری یک جامعه مدنی به حداقل ۲۵ سال زمان احتیاج نداشت؟
جدا از طول عمر ۸ساله این شعار و زمان کمتر برای تحقق آن، نباید از عوامل تعیین‌کننده دیگری هم چشم پوشی می‌شد. عواملی نظیر بافت جامعه که رو به جوان شدن می‌رفت و اولویت نیاز این جمعیت جوان، داشتن شغل برای معیشت بود که نیازمند تکمیل زیرساخت‌های اقتصادی کشور بود و مدنیت از اولویت‌های دیگر و یا حداقل به موازات آن بود.
تصور یک جامعه بیکار و فاقد زیرساخت‌های اقتصادی در حد کافی و عادلانه در سراسر کشور اعم از حاشیه شهرها و شهرستان‌ها که می‌تواند زمینه‌های شورش‌های اجتماعی را نیز رقم بزند اما متمدن است، به هیچ وجه امکان‌پذیر نمی‌باشد مگر با پذیرش اینکه مصلحت کشور برای عده‌ای است و سازندگی، مصلحت عده دیگری. که در این صورت معلوم نبود در دولتی که توجه اصلی‌اش «جامعه مدنی» است چگونه اولویت سایر گروه‌ها و مشخصا «سازندگی» تضمین می‌گردد. این شعار نتوانست هواداران جدیدی در ملت پیدا کند و گواه آن تعداد آرای وی در دو دور انتخابات انجام شده در زمان وی بود. دولت اول خاتمی ۵۵ درصد و دولت دوم ایشان ۵۲ درصد آرای واجدین شرایط را کسب کرد و می‌توان گفت پایگاه اجتماعی او ثابت ماند، نه به آن اضافه شد و نه خیلی از آن کاسته شد.
> محمود احمدی‌نژاد و شعار «عدالت و مهر ورزی»
ریل‌گذاری بعدی خیلی جالب‌تر بود، از جامعه مدنی به مهرورزی و عدالت اجتماعی. یعنی تلاش‌های هشت‌ساله دولت قبلی که در راستای شکل‌گیری یک جامعه مدنی بود منجر به بی‌عدالتی و نا مهرورزی در ایران شده بود. در این صورت باز هم شعار دولت اصلاحات جای تردید جدی داشت چرا که در کمترین حالت، انتظار می‌رفت که یک دولت با سیاق اجتماعی که در جستجوی تشکیل جامعه مدنی در ایران بود حداقل از عمران و آبادانی کشور کمی غفلت کرده باشد و نه از عدالت اجتماعی و مهرورزی که از جنس مفاهیم انسانی و اجتماعی است! مگر آنکه جامعه مدنی مدنظر آن دولت یا رویکرد اجرایی اتخاذ شده از عدالت اجتماعی و مهرورزی عاری بوده باشد که در این صورت اصل نظریه و یا طرح ریزی عملیاتی آن نیاز به تجدیدنظری اساسی داشته است.
در این بین یک اتفاق عجیب‌تر هم افتاد و اینکه در سال ۸۴ رقیب اصلی انتخاباتی محمود احمدی‌نژاد کسی نبود جز هاشمی رفسنجانی. همان سردار سازندگی معروف که قاعدتاً آمده بود تا همان جهت‌گیری زمانه خودش را مجدداً احیا و دنبال کند و عجیب‌تر اینکه گفتمان هشت‌ساله جامعه مدنی هیچ نماینده‌ای در دور دوم انتخابات ۱۳۸۴ نداشت. انگار بازهم نمی‌شد با توجه به رضایت مردم و محبوبیت مجریان راهبردها، در رابطه با مصلحت دراز مدت کشور تصمیم‌گیری کرد. جدا از اینکه این نوع بازگشت سردار سازندگی به صحنه سیاست، نمایش چند سال پیش پوتین و مدودف در فدراسیون روسیه را در اذهان تداعی می‌کرد که به طور موقت مدودف، رئیس جمهور می‌شد تا در دوره بعد که مشکل قانونی برطرف شده بود دوباره پوتین بر سر کار بیاید و این یعنی، ریاستی مادام العمر.
احمدی‌نژاد در دوره اول ۳۸.۸ درصد و در دوره دوم ۵۳.۵ درصد از آرای واجدین شرایط را جلب کرد که بیشترین افزایش محبوبیت یک رئیس جمهور در دوره ریاستش بر دولت بعد از انقلاب به حساب می‌آید.
> حسن روحانی و شعار «تدبیر و امید»
با آمدن حسن روحانی ریل شعارها از عدالت و مهرورزی به شعار تدبیر و امید تغییر مسیر داد. شعاری غیر راهبردی و بیشتر از جنس عملیاتی. آیا این تغییر ریل به این معنی نبود که عدالت ورزی با بی‌تدبیری همراه شده بوده است؟ آیا ناامیدی موجود در جامعه آن زمان نشان‌دهنده جای خالی و فقر جدی تدبیر در کارنامه محمود احمدی‌نژاد نبوده که در سال ۱۳۹۲ رئیس جمهور بعدی با شعار پیش پا افتاده که بیشتر به یک پیش فرض در حکمرانی شبیه بود برنده انتخابات شود؟ از نظر نگارنده شعارهای دولت‌های «سازندگی» و «جامعه مدنی» و بخش عدالت از شعار «عدالت و مهرورزی» از عمق راهبردی بیشتر و ظرف زمانی بالاتری نسبت به شعار «تدبیر و امید» برخوردار بودند. شعاری با برد زمانی کوتاه مدت و بیشتر از جنس تاکتیک یا اصول حکمرانی.
اما بخش مهرورزی شعار «عدالت و مهرورزی» شعار «تدبیر» کمتر به یک راهبرد شبیه است بلکه بیشتر به یک پاسخ التیام بخش موقت مردمی می‌باشد که در نتیجه عملکرد دولتهای قبلی بوده و عمدتا یک قاعده پیش فرض در حکمرانی است که خیلی کمتر در طبقه راهبردهای متعارف توسعه اقتصادی، اجتماعی، سیاسی یا فرهنگی می‌گنجد. ️
این شعار هم نظیر شعار جامعه مدنی نتوانست هواداران جدید زیادی در ملت پیدا کند و گواه آن تعداد آرای وی در دو دور انتخابات انجام شده در زمان وی بود. چرا که دولت اول روحانی ۳۶ درصد و دولت دوم وی ۴۱ درصد آرای دارندگان شرایط احراز رای دادن را اخذ کرد.
> ابراهیم رئیسی و شعار مبارزه با فساد و دولت کارآمد
همانگونه که مشاهده شد در شانزده سال گذشته، ایران فاقد جهت‌گیری راهبردی غالب بوده است و عمدتا وقت دولت‌ها صرف رفع و رجوع آثار سوء دولت‌های قبل از خودشان و البته بدون هیچگونه ارائه تضمین به بازگرداندن راهبردهای قبلی به ریل صحیح و به سرانجام رساندن هر کدام از آن‌ها شده است.
در سال جدید ابراهیم رئیسی، سیزدهمین رئیس جمهور منتخب ایران، فقط از مشارکت ۴۸ درصد دارندگان شرایط احراز رای دادن، ۳۰ درصد آرا را اخذ کرد که هر دو نرخ پایین‌ترین رکوردهای ثبت شده پس از انقلاب محسوب می‌گردد.
هرچند از روی آراء مردم نمی‌توان به مصلحت و اطمینان شعارهای انتخاباتی پی برد و همچنین از آنجا که امسال سال شروع به کار وی می‌باشد امکان تجزیه و تحلیل عملکرد این دولت فراهم نمی‌باشد ولیکن با توجه به شعار انتخاب شده وی، می‌توان حدس زد که کانون تمرکز وی نه ملت است و نه حکومت بلکه مشخصاً دولت است. این شعار به مخاطبان این پیغام را مخابره می‌کند که متاسفانه فساد گسترده‌ای گریبانگیر دولت گردیده و آن نهاد هم اکنون در نقطه حضیض کارآمدی قرار دارد به طوریکه اولویت وی رفع نا کارآمدی‌های حاد دولت می‌باشد.
جنس این شعار کمتر ماهیت توسعه‌ای داشته بلکه عمدتا از مجرای فسادزدایی از دولت می‌خواهد مردم تا حدودی طعم آسایش را بچشند.
> نتیجه‌گیری و پیشنهاد
۱- ظاهرا این نوع انتخاب شعارهای دولت‌ها برای جلب آراء مردم در هنگام انتخابات لزوما منطبق با مصلحت‌های درازمدت کشور نیست و این مسئله بسیار مهم بایستی توسط یک مرجع راهبردی در کشور رسیدگی شود و الزام گردد که شعارها پشتیبانی‌کننده مصلحت‌های کشور باشد و درعین حال از خصوصیات ترمیم‌کنندگی و جبران‌کنندگی کاستی‌های دولت‌های قبلی هم باشد ولیکن مصلحت‌های راهبردی در اولویت باشد.
۲- جمله «ایران گرفتار سرگردانی است» از دکتر محمد فاضلی مصداق عینی این بحث است. ظرف زمانی لازم برای تحقق راهبردهای درازمدت کشور خیلی بیشتر از ۸ سال دوره ریاست جمهوری است در حالیکه در ۳۲ سال گذشته ایران چهار بار تغییر ریل داده است و بالطبع نتوانسته یک جهت‌گیری پررنگ را دنبال کند. باید تدبیری اتخاذ شود که روسای جمهور موظف باشند به پیگیری راهبرد اولویت دار کشور و شعارهای آن‌ها نباید منجر گردد به تغییر ریل در ایران. در هر زمان راهبرد اولویت دار کشور یکی از جنبه‌های توسعه است، یعنی توسعه اقتصادی، فناوری، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی و درست است که در هر زمان به جمیع جنبه‌ها توجه می‌گردد اما همگی در یک زمان نمی‌تواند از اولویت برابر برخوردار باشد با هدف مدیریت بهینه منابع محدود و حصول نتیجه پایدار و مطمئن. ️
۳- به نظر می‌رسد ساز و کارهای موجود جهت صیانت از راهبردهای اصلی کشور اعم از نهادهای خارج از قوه مجریه همچون «مجمع تشخیص مصلحت نظام» و «مجلس شورای اسلامی» و یا نهادهای داخل قوه مجریه به ویژه «سازمان برنامه و بودجه کشور» از کارآمدی لازم برای صیانت از راهبردها و مصلحت‌های درازمدت کشور برخوردار نمی‌باشند و لازم است تدابیری اتخاذ گردد تا از راهبردها و طرح‌های درازمدت و به مصلحت کشور صیانت جدی به عمل آید.
۴- اگر هم به فرض بپذیریم که تمام شعارهای روسای محترم جمهور همان مصلحت‌های راهبردی و درازمدت کشور است، ظاهرا آرای کسب شده روسای جمهور پس از جنگ تحمیلی لزوما نشان‌دهنده اعتبار اولویت راهبردها نمی‌باشد بلکه بیشتر نشان‌دهنده رضایت مردم از عملکرد مجریان دولت‌ها و حکومت می‌باشد. لذا باید چاره‌ای اندیشید تا مردم طعم شیرین مصلحت‌ها را بیشتر بچشند تا همراهی موثرتر و گواراتری با حکومت به عمل آورند.
عضو هیئت مدیره انجمن توسعه بهره وری ایران
و عضو مشاوران حقوقی انجمن بهره وری ایران