خسوف در چهل ستون!

امید مافی‪-‬ باورش هم سخت است. اینکه فرهاد برای دومین سال پیاپی فینال حذفی را ببازد و از نردبان رستگاری پایین بیاید و کاری کند که جماعتی با شک نگاهش کنند. فرمانده آبی‌ها اصلا دوست ندارد به قیمت چند قطره اشک در روز موعود تسلیم شود و روی زانوان خود راه برود. او برای آنکه ستاره‌ها را روی شانه‌های خویش بنشاند و بدهکاری‌اش را با دوآتشه‌ها صاف کند گریزی ندارد جز آنکه کارون نشینان را در همان چند وجب آب زاینده رود غرق کند و عروسی را به کوچه تیم محبوبش بکشاند.
امشب در نقش جهان سنگ روی سنگ بند نخواهد شد، وقتی دو فرمانده کاملا آبی مچ در مچ بیندازند و برای رسیدن به خانه ماه، بوی الرحمن را به مشام یکدیگر برسانند. یک سو فرهاد برای آنکه از چشم‌ها نیفتد و زیر آوار چهل ستون دنبال رویاهایش نگردد، از همان ثانیه صفر فرمان یورش را صادر خواهد کرد و به آتش زدن انبارهای باروت خواهد اندیشید. آن سوتر مرد نکونام برای آنکه هرگز نمیرد، قشون جنگجوی خود را به کارزار گسیل خواهد داشت و به توپچی‌هایش دستور خواهد داد که سرهایشان را مقابل توپ بگذارند. برای نکونام دوری و دوستی با عشق قدیمی منتج به نمایش انتحاری سربازانش در حوالی پل خواجو خواهد شد، اگر همای سعادت در وقت مقرر سراغ شانه‌هایش را بگیرد.
امشب در نصف جهان اشکی می‌ریزد و لبخندی می‌جوشد، وقتی جام بال درآورد و به سوی یکی از دو ارتش کارزار پرواز کند. آبی فرهاد یا سرخ جواد نکونام؟ چند ساعت که صبر کنیم معلوم خواهد شد در شب پرتعلیق جام حذفی کدام کارگردان، آخرین سکانس یک دوئل دهشتناک را به نام خود سند خواهد زد. از شب هنوز مانده دو دانگی. پس پلک نمی‌زنیم و لختی خودخوری می‌کنیم تا ببینیم کدام سکاندار مغموم در پشت خاکریز جان خواهد داد؟