«مدارا» گمشده سیاست خارجی کشورهای منطقه

بهمن اکبری رايزن اسبق ايران در ازبكستان و عمان به لحاظ کاستی در زمینــه مطالعـات منطقه‌ای و به‌ویژه اوضاع افغانستان و با توجه به سوابــق مدیریت روابط فرهنگی در منطقه، مدتی است حاصــل تجربه زیسته‌های خود را ارائه کرده‌ام. اینک معتقــدم باید «راهبرد مدارا حکمت بنیان» در سیاست داخلــی و خارجی را برگزید؛ که از یک سو؛ به حل تنازعات جناحی در درون و از دیگرسو؛ به ثبات سیاستهای کشور در منطقه بینجامد. زیرا اینک در سطح منطقه و جهان؛ یکی از مدل های حکمرانی شایسته «الگوی مدارا و میانجیگری» است. کنشگری فعال برای «ساخت و نه تخریب»، «مدارا و نه خشونت»،«مذاکره و نه جنگ» و مشاوره دادن و خیرخواهی برای تحقق «مردمسالاری و نه استبداد»، احترام به تنوع‌های جنسیتی، زبان فرهنگی، مذهبی و نه تعصب و نه قبیله گرایی و نه خودخواهی. رسالت سترگ امروز جمهوری اسلامی ایران در حوادث پیرامــونی منطقه، تبدیل شدن به کنشگری است فهیم خیرخواه و اهل مدارا. گرچه این رویکرد قدری دور از واقعیت میدان است اما بسیار راهبرد مهمی است که باید آغاز کرد و الا با خطر تجزیه افغانستان به دو بخش شمالی و جنوبی و سپس سرایت «نظریه تجزیه طلبی» نخست به عراق با سه بخش اکراد، اعراب سنی و اعراب شیعی و سپس با تهدید امنیتی ایران در جنوب شــرق با «امارت اسلامی بلوچستان» و در شمال غرب با خطر  «دولت متحد کردها» و شاید «آذربایجان متحد» مواجه باشیم. «سناریوی‌تجزیه» یادشده، نظریه نئــوکان‌ها بود در دهه ۸۰ شمسی و بعد از ۱۱ سپتامبر. این ایده در دور دوم ریاست جمهوری بوش به محاق رفت اما زمینه‌های بروز آن قوی است. به دیگر بیان؛ ما در افغانستان با تقویت نظریه «خاورمیانه جدید» با تجزیه‌طلبی زبانی قومی مواجهیم که متناظر است با تجربه «تجزیه یوگسلاوی» که در آن؛ بحران‌های زبانی فرهنگی و قومیتی زمینه ساز تجزیه‌طلبی بود که متناظرا در وضع کنونی افغانستان علائم آن آشکار است.