مرگ دروغگوی بزرگ توقف ستاره های ناکام و دکترافسانه ای


 
 
دروغگوی بزرگ جنگ عراق در تابوت 


«کالین پاول» که با گزارش خلاف واقع در شورای امنیت در آغاز حمله به عراق نقش داشت، بر اثر ابتلا به ویروس کرونا درگذشت 
 
خادم-کالین پاول، وزیر پیشین امور خارجه آمریکا در دوران ریاست جمهوری جورج دبلیو بوش در ۸۴ سالگی و در پی ابتلا به بیماری کووید-۱۹ درگذشت. فردی که شهادت و سخنان دروغ او صدها هزار عراقی را به کام مرگ فرستاد و سایه شوم جنگ را که با اشغال افغانستان در سال 2001 آغاز شده بود، بر سر خاورمیانه گستراند. شناخته‌شده‌ترین تصویر جهان از کالین پاول، زمانی است که وی در پنجم فوریه سال ۲۰۰۳ در شورای امنیت سازمان ملل متحد با نشان دادن یک فلش مموری به دروغ گفت اطلاعاتی دارد که نشان می‌دهد عراق ذخایر تسلیحات کشتار جمعی دارد. سخنرانی پاول سنگ بنای حمله آمریکا، بریتانیا و معدود همپیمانانش به عراق و سرنگونی رژیم صدام حسین در ماه مارس همان سال بود. کالین پاول بعدها پذیرفت که آن سخنرانی معروف «لکه‌ سیاهی» بر کارنامه سیاسی وی بوده است و گفت: «این یک لکه سیاه است چون من کسی بودم که آن سخنرانی را به نام ایالات متحده در برابر جهانیان انجام دادم و این ماجرا همواره در کارنامه حرفه‌ای من باقی خواهد ماند.» اما این اعتراف نوشدارویی پس از مرگ سهراب بود! دروغ جنایت بار «پاول» اما ماجرای دروغ جنایت بار «پاول» چه بود؟ به گزارش بی بی سی، خبرسازترین «منبع اطلاعاتی» آمریکا در باره برنامه های تولید سلاح های کشتار جمعی در عراق، یک مهندس شیمی عراقی متقاضی پناهندگی در آلمان در سال ۱۹۹۹ بود. نام واقعی وی، «رافد جنابی» بود اما مقام های آمریکایی، از او با نام مستعار «کِروبال» یاد می کردند (اصطلاحی دربیس‌بال که در مفهوم استعاره ای معنی «غیرمنتظره» می دهد) «جنابی» در آن زمان به سازمان اطلاعاتی آلمان گفته بود که بیش از ۷ ماه در یک کارخانه فراوری دانه های کشاورزی در نزدیکی بغداد کار می کرده اما در آن جا، درگیر یک پروژه محرمانه بوده که موضوعش، ساخت «آزمایشگاه های متحرک» شیمیایی و میکروبی (نصب شده  روی کامیون و قطار) بوده است. دستگاه اطلاعاتی آلمان، آمریکایی ها را درجریان ادعاهای جنابی قرار داد اما اجازه ملاقات حضوری با او را به سیا نداد. در دسامبر ۲۰۰۲، آگوست هنینگ رئیس اطلاعات خارجی آلمان، پیامی محرمانه را به رئیس سیا، جورج تنت فرستاد و در آن، در باره جنابی و ادعاهایش هشدار داد. سازمان اطلاعات خارجی بریتانیا، ام آی ۶ نیز در گزارشی عجیب اعلام کرد که «جنابی» به لحاظ شخصیتی فردی «دروغ‌پرداز» است اما احتمالاً بخش مهمی از ادعاهای او در باره پروژه های نظامی عراق صحت دارد. در پی این گزارش های پر اشکال، کالین پاول وزیر امور خارجه وقت آمریکا، سرانجام در ۵ فوریه ۲۰۰۳، سخنرانی معروف خود در شورای امنیت را در دفاع از ادعای وجود برنامه های تسلیحاتی ممنوع در عراق انجام داد. پاول در این سخنرانی، در حالی که جورج تنت رئیس وقت سیا پشت سر او ایستاده بود، با استناد به ادعاهای «کروبال» (رافد جنابی) گفت: «عراق دارای تجهیزات متحرکی با هدف تولید سلاح های میکروبی است. این تجهیزات، قابل رد یابی نیست و قابلیت بقای زیادی دارند.» برنامه معروف فرانت لاین شبکه آمریکایی پی بی اس، در ۲۴ مارس ۲۰۰۸ مستندی را با عنوان «جنگ بوش» پخش کرد که تصریح می کرد کالین پاول در حالی به ادعاهای کروبال استناد کرده بود که آمریکایی ها، به دلیل ممانعت آلمان نتوانسته بودند با وی صحبت کنند و حتی از نام واقعی او خبر نداشتند. آن هم در شرایطی که تا آن زمان، تنها دستگاه اطلاعاتی بازجویی کننده از کروبال (جنابی) دستگاه اطلاعاتی آلمان بود که به صراحت او را غیرمعتبر می دانست. یک سال بعد از حمله به عراق و در حالی که آمریکا و بریتانیا هیچ ردپایی از سلاح های کشتارجمعی در این کشور به دست نیاورده بودند، افسران سیا و ام آی ۶ سرانجام موفق شدند حضوری از رافد جنابی بازجویی کنند. نتیجه این جلسه، تایید صریح این واقعیت بود که تمام ادعاهای جنابی در باره تولید تجهیزات متحرک سلاح های کشتار جمعی دروغ است. یک هفته بعد، در سوم ژوئن ۲۰۰۴، جورج تنت از ریاست سیا استعفا کرد، هرچند انگیزه این تصمیم را دلایل «شخصی» و «خانوادگی» اعلام کرد. با وجود این رسوایی، آمریکا خروج نیروهایش را در دسامبر ۲۰۱۱ به پایان رساند و به جنگ عراق خاتمه داد. هر چند واشنگتن سه سال بعد به بهانه مبارزه با داعش دوباره نیروهای نظامی اش را به عراق اعزام کرد.            توقف ستاره‌های ناکام در «میدان سرخ» بهرام افشاری، حمید فرخ‌نژاد و مهتاب کرامتی پس از تجربه ناموفق قبلی در نمایش خانگی با سریال جدیدشان نیز موفقیتی به دست نیاوردند نویسنده:  مائده کاشیان     سریال «میدان سرخ» اثر ابراهیم ابراهیمیان و بهرام بهرامیان، پیش از انتشار، یکی از امیدهای نمایش خانگی به حساب می‌آمد. فضای معمایی و گانگستری سریال و حضور ستاره‌های پرطرفدار، شانس «میدان سرخ» را برای دیده شدن بالا می‌برد. سه بازیگر این مجموعه حمید فرخ‌نژاد، مهتاب کرامتی و بهرام افشاری پس از یک تجربه ناموفق در نمایش خانگی، به این مدیوم بازگشته بودند و «میدان سرخ» برای آن‌ها نیز فرصت تازه‌ای بود. پس از انتشار پنج قسمت، برخلاف انتظارات ، این مجموعه با استقبال مواجه نشد و این سه ستاره همچنان در مدیوم نمایش خانگی مسیر ناکامی را   طی می‌کنند. بهرام افشاری بهرام افشاری علاوه بر نقش‌های کمدی، تجربه بازی در نقش‌ کاراکترهای غیرکمدی را هم داشته و توانسته است برچسب بازیگر کمدی را از روی خود بردارد. «کارگر ساده نیازمندیم» و «صحنه‌زنی» مهم‌ترین تجربه‌های غیرکمدی این بازیگر در سینما هستند. افشاری سال 98 با یکی دیگر از نقش‌های جدی و منفی کارنامه‌اش، وارد نمایش خانگی و با سریال «دل» ساخته منوچهر هادی برای اولین‌بار در این مدیوم دیده شد. او در این سریال، بازی خوبی داشت و از پس ایفای نقش متفاوتش برآمد، اما آن چه را بر این سریال گذشت به خاطر داریم. سریال به دلیل ریتم بسیار کُند، بازی‌های ضعیف و اتفاقات غیرمنطقی با انتقاد فراوان مواجه شد و شکست خورد. اکنون بهرام افشاری برای دومین‌بار با سریال «میدان سرخ» و نقشی جدی به نمایش خانگی آمده است. کاراکتر «پیام» نسبت به دیگر کاراکترها، شخصیت‌پردازی بهتری دارد و بهرام افشاری هم توانسته در نقش این شخصیت ،خودی نشان بدهد اما کیفیت سریال زیر سوال بوده و از سوی بسیاری از مخاطبان هم با انتقاد مواجه شده است. حمید فرخ‌نژاد ناکامی با «میدان سرخ» برای حمید فرخ‌نژاد سنگین‌تر است. او پس از تجربه شکست خورده «قلب یخی» در هیچ سریالی بازی نکرد و پس از مدت‌ها غیبت در این مدیوم، جلوی دوربین «میدان سرخ» رفت. حضور در این سریال پس از حدود 9 سال غیبت این بازیگر در نمایش خانگی و ایفای نقشی جدی در «میدان سرخ» فرصت خوبی برای حمید فرخ‌نژاد بود، اما نتیجه طور دیگری رقم خورد. فرخ‌نژاد نیز مانند بهرام افشاری سابقه بازی در آثار کمدی و غیرکمدی را دارد. این بازیگر در «میدان سرخ» نقش شخصیتی به نام «پاپ» را بازی می‌کند که سردسته یک گروه تبهکار است. این کاراکتر کاملا جدی نیست و به ویژه در ارتباط با دوستانش گاهی کمی شوخ‌طبعی هم دارد. فرخ‌نژاد در این سریال، بازی ضعیفی ندارد اما از طرفی هم نمی‌توان گفت عملکرد متفاوت و غافلگیرکننده‌ای داشته است. در نتیجه «پاپ» در کارنامه این بازیگر، شخصیتی به یادماندنی و   ویژه‌ نخواهد بود و بازی او در نقش این کاراکتر نیز جزو بازی‌های خوب او محسوب نمی‌شود. مهتاب کرامتی یکی از ستاره‌های سینما که در سال‌های اخیر وارد نمایش خانگی شده، مهتاب کرامتی است. این بازیگر سال 97 در اولین تجربه حضور در این مدیوم، جلوی دوربین «رقص روی شیشه» ساخته مهدی گلستانه رفت. این مجموعه تبدیل به سریالی پرمخاطب نشد و پایان ناگهانی سریال پس از انتشار 12 قسمت، به دلیل اختلافات مالی و پرداخت نشدن دستمزد بازیگران هم شکست سریال را کامل کرد. او پس از این تجربه ناموفق، در سریال «میدان سرخ» بازی کرد. یکی از ضعیف‌ترین شخصیت‌پردازی‌های سریال مربوط به کاراکتر او به نام «شیدا» است. این زن در قسمت پنجم ناگهان چرخش عجیبی پیدا می‌کند و تصمیم می‌گیرد وارد بازی تبهکار خطرناک قصه یعنی «گروچف» شود. این روحیه با شخصیتی که مخاطب از «شیدا» دیده، کاملا متفاوت است و برای تماشاگر قابل قبول نیست. بازی مهتاب کرامتی نیز در نقش این کاراکتر بسیار پایین‌تر از حد انتظار است. واکنش‌های او به اتفاقات اطرافش مانند خودکشی همسر و گروگان گرفته شدن تنها دخترش، تصنعی است و قابل باور نیست.    
یادی از دکتر  افسانه ای لنگرود
رئیس انجمن مفاخر لنگرود از افسانه‌ها و واقعیات درباره زندگی مردی می‌گوید که در خیابان‌های این شهر زندگی می‌کرد و نسخه‌های شفابخش می‌نوشت
الهه توانا | روزنامه‌نگار
 چندسالی است که هرازگاهی یک عکس در فضای مجازی منتشر می‌شود از مرد مسنی که کنار خیابان نشسته‌ و ادعا می‌شود پزشک حاذقی بوده است در لنگرود که سال‌ها پیش، از غصه رنج فقرا یا افراط در مطالعه، مجنون می‌شود اما دست از طبابت برنمی‌دارد. بعد از ابتلا به روان‌پریشی، اسمش از «دکتر عبدا...» به «دکتر دیوانه» تغییر می‌کند، گوشه خیابان ساکن می‌شود و با نسخه‌های شفابخشش جان خیلی‌ها را نجات می‌دهد. این عکس معروف را که به تازگی‌ برای چندمین بار، دست‌به‌دست و مرور می‌شود، عکاسی به‌نام «ایلک آل‌بویه» در اواخر دهه 60 ثبت کرده‌ و سوژه عکس هم دکتر عبدا... است اما توضیحات عکس، آمیخته با افسانه است. برای فهمیدن واقعیت زندگی دکتر عبدا...، به‌کمک «یاسین نمکچیان»، شاعر و روزنامه‌نگار، با شخصی به‌نام «محمد محمدی‌ بندری» گفت‌وگو می‌کنم. آقای بندریِ 82 ساله، شاعر و رئیس انجمن مفاخر لنگرود است که از نزدیک دکتر عبدا... را می‌شناخته است.
    عنوان «دکتر دیوانه» از کجا به ایشان اطلاق شد؟
دکتر دیوانه به‌نظر من خیلی هم عاقل بود. نه به کسی آزار می‌رساند و نه حرف‌های نامربوط می‌زد فقط چون لباس فقر داشت، به این اسم معروف شد. آدم بسیار موقر و محترمی بود، اهل دهی به‌نام «گورَج» در 50 کیلومتری لنگرود بود. دلیل این‌که به «عبدا... گورجی» شناخته می‌شود هم همین است و گورجی اسم خانوادگی‌اش نیست. گورج که پشت کوه‌ها قرار گرفته است، در زمان‌های قدیم، نه مدرسه داشت و نه جاده‌ای که بشود خود را به مدرسه رساند ولی او به هر زحمتی که بود تحصیلات مقدماتی را گذراند و برای ادامه تحصیل به دارالفنون تهران رفت تا پزشکی بخواند. تا جایی که من می‌دانم در دانشگاه به اختلال حواس دچار شد، تا سال چهارم درس خواند و بعد برگشت.
     شما با دکتر چطور آشنا شدید؟
گاهی می‌آمد از من کتاب می‌گرفت. خیلی با مردم نمی‌جوشید و فقط با چند اهل کتاب، ارتباط داشت. حرف نمی‌زد و تا کسی ازش سوال نمی‌کرد، چیزی نمی‌گفت. رفاقتش با من هم فقط به‌خاطر کتاب بود اما گاهی سعی می‌کردم سر صحبت را باز کنم و درباره معالجاتش چیزهایی می‌پرسیدم. پاتوقش، بیرون کتاب‌فروشی «میرفطرس» بود. روی صندلی می‌نشست و کتاب می‌خواند و اگر کسی برای درمان مراجعه می‌کرد، پشت کاغذ سیگار «اشنو» برایش نسخه می‌نوشت. نسخه‌هایش را داروخانه‌ها می‌پذیرفتند چون همه او  را می‌شناختند و به کارش ایمان داشتند.
    روش درمانش چطور بود؟
اهل ییلاقات بود و داروهای گیاهی را خیلی خوب می‌شناخت. توبره‌ای داشت که پای پیاده سرتاسر گیلان را گز می‌کرد و هرجا گیاهی دارویی می‌دید، توی توبره‌اش می‌ریخت. داروهای جدید را هم ازطریق مطالعه می‌شناخت و با ترکیبی از این‌ها بیمارانش را درمان می‌کرد. حتی در علم جدید پزشکی، تغییراتی داده‌بود.
    از زندگی شخصی دکتر چیزی می‌دانید؟
نامزدش از اقوام دور مادرم بود. روزی به خانه ما آمد، خانم بسیار زیبایی بود. ازش پرسیدم چرا با دکتر ازدواج نکردی؟ گفت، چند روز بعد از نامزدی فهمیدم حال روحی اش دگرگون است. دکتر وقتی برای تحصیل به تهران رفت، با این خانم نامزد بود و زمانی که برگشت، قصد داشتند ازدواج کنند ولی نامزدی به‌هم خورد. به‌نظر من این مسئله در حال دکتر بی‌تأثیر نبود، نه که به این دلیل بیمار شده باشد بلکه بیشتر تأثیر ثانویه داشت و احتمالا دلیلی بود که باعث شد به خیابان بزند. حرف‌های زیادی درباره‌اش می‌زنند که صحت ندارد. مثلا می‌گویند از عشق، دیوانه شد یا چون غصه مردم فقیر را می‌خورد، کارش به جنون کشید.
    رابطه مردم با ایشان چطور بود؟
زندگی‌اش را با همان یکی، دوتومان هزینه نسخه‌هایش می‌گذراند و اگر پول بیشتری بهش می‌دادند، قبول نمی‌کرد. مردم گاهی برایش غذا می‌بردند. آدم بی‌نیازی بود و اگر چندروز هم گرسنه می‌ماند، به کسی رو نمی‌زد. شاید به‌دلیل همین محبوبیتش است که داستان‌های ساختگی زیادی درباره‌اش وجود دارد. مردم، کراماتی برایش قائل بودند، اما داستانی هست که شخصا صحتش را تأیید می‌کنم؛ چون هم از زبان خودش ماجرا را شنیدم، هم یکی از دوستان دکترم امکان درست بودنش را تأیید کرد. می‌گویند زن جوانی بوده که مرضش را هیچ دکتری نمی‌فهمیده و بهترین متخصص‌ها جوابش کرده بودند. روزی دوست و آشنا در خانه‌اش منتظر نشسته بودند که مرگش کی می‌رسد. دکتر عبدا... از آن طرف‌ها رد می‌شده و یک نفر پیشنهاد می‌کند که دکتر را به بالین او ببرند. دکتر با نگاه اول، تشخیص «هیستری» می‌دهد و توصیه‌ای به شوهر آن خانم می‌کند. چندروز بعد خبر می‌رسد که حال بیمار خوب شده‌است.
    شنیده‌ام که مرگ غم‌انگیزی داشت
دکتر اواخر عمرش در رودسر با ضایعاتی که از این‌ور و آن‌ور جمع کرده بود، دکه‌ای برای خودش درست کرد. آن‌قدر کوچک بود که فقط برای یک نفر جا داشت و اگر در آن می‌ایستادی، سرت می‌خورد به طاق. همه امکاناتش یک اجاق والور بود و یک چراغ. از مال دنیا هم فقط یک پالتو داشت که هم لباسش بود و هم لحافش. شبی دکه‌اش، احتمالا به‌خاطر بدسوختن اجاق، آتش گرفت و دکتر از دنیا رفت.