نگاهی دیگر به قیام میرزا کوچک‌خان

نگاهی دیگر به قیام میرزا کوچک‌خان مجید شیخ‌محمدی- ‌دانشیار دانشگاه تربیت‌مدرس صد سال پیش در 11 آذر 1300 میرزا کوچک‌خان جنگلی به همراه گائوک آلمانی، راه قله‌های جنگل در کوه‌های تالش را در پیش گرفت، اما شدت سرما، برف، باد و کولاک او را زمین‌گیر کرد. میرزا در کنار گائوک، جان به جان‌آفرین تسلیم کرد. مرتضی سلطان‌الواعظین از یاران قدیمی جنگل روایتی دست اول از نحوه شهادت میرزا کوچک دارد. او می‌گوید از قهوه‌خانه گذشتم، سر کوه که رسیدم، کولاک و باد شدیدی می‌وزید. دیدم توی برف، حرکتی می‌نماید، نزدیک رفتم، دیدم میرزا کوچک‌خان است توی برف از شدت سرما و توفان از حرکت افتاده و موی سر و زلف، همگی یخ‌بسته. هر‌چه سؤال کردم، قادر بر جواب نشد. گفتم: می‌توانی چیزی بخوری؟ با سر اشاره کرد، بلی. چند دانه سنجد به دهانش گذاشتم، نتوانست بجود. قدری او را مالش دادم، شاید به حال آید، نشد. حرکت دادم، دو، سه قدمی برداشت، افتاد، دیدم حالت نزع است، رو به قبله‌اش کردم، تمام شد. آمدم در گیلوان اهالی را خبر کردم و چند نفر همراهی کردند، جنازه آن مرحوم را آوردیم به روستای خانقاه و در همان بقعه که در آن محل واقع بود گذاشتیم. اما سالار شجاع سر میرزا را قطع کرد و برای رضاخان به سوغات برد و این‌گونه نهضت میرزا خاموش شد.‌ کنجکاوی من نسبت به نهضت جنگل در دهه 60 هم‌زمان با نمایش سریال کوچک جنگلی آغاز شد. بهروز افخمی این فیلم را بر اساس مستندات کتاب سردار جنگل، نوشته ابراهیم فخرایی ساخته است. شروع فیلم بسیار جذاب است. میرزا کوچک که تازه از تبعید بازگشته، در رشت گردش می‌کند که متوجه دستگیری رضا آژان توسط روس‌ها می‌شود. رضا آژان ملتمسانه از میرزا تقاضای کمک می‌کند. غیرت میرزا به جوش می‌آید و به او کمک می‌کند. در این ماجرا پای میرزا تیر می‌خورد. میرزا و رضا آژان فرار می‌کنند و به خانه دکتر حشمت می‌روند تا پای میرزا معالجه شود. این ماجرا میرزا و دوستانش را به فکر می‌اندازد که برای مبارزه با اشغالگران روس دست به قیام بزنند. میرزا به کمک برادرزاده‌اش، دوستان قدیم یعنی شیخ‌علی شیشه‌بر، پهلوان شیر‌یداله و حسن‌خان آلیانی را که در ماجرای مشروطه همپای او بوده‌اند، پیدا می‌کند. در کنار اینها، میرزا توانست حمایت چند نفر از تجار و کسبه سرشناس از‌جمله حاج احمد کسمایی را جلب کند. میرزا و یارانش به جنگل می‌روند. قیام شروع می‌شود و روز به روز توسعه پیدا می‌کند. این سریال تنها دوره اول قیام میرزا کوچک‌خان را به تصویر می‌کشد که از شروع قیام و شکل‌گیری هیئت اتحاد اسلام شروع می‌شود و تا ورود نیروهای تیمور‌تاش به رشت و راهپیمایی طولانی جنگلی‌ها به سمت شرق گیلان که منجر به تسلیم‌شدن حاج احمد کسمایی و اعدام دکتر حشمت شد، ادامه پیدا می‌کند و سریال در همین نقطه تمام می‌شود. اما دوره دوم قیام جنگل که دوستی میرزا با قوای بلشویکی و اعلام حکومت جمهوری و حوادث بعد از آن تا کشته‌شدن میرزا را شامل می‌شود، در این سریال به تصویر کشیده نشده است.‌ در دهه 70 و پس از ازدواج با یک خانواده با اصلیت گیلانی، کنجکاوی من نسبت به نهضت جنگل بیشتر شد. در قدم اول نسبت به کشف رمز از تیتراژ اثرگذار سریال که ترانه‌ای ملهم از فولکلور مردم گیلان در مایه دشتی با مطلع زیر بود، اقدام کردم.
چِقَد جَنگلَ خوسی، ملّتَ وَسی؟ خَسته نُبُسی؟ می‌جانَ جانانا
(چقدر در جنگل می‌خوابی، برای مردم؟ خسته نشدی؟ ای جان جانان من!) تَرا گَمَه، میرزا کوچیک‌خانا!‌(تو را می‌گویم، ای میرزا کوچک‌خان!)
در دهه 80 پس از طی دوره‌های دکتری و پسا‌دکتری در گروه پژوهشی «تحلیل مناقشات» در دانشگاه واترلو کانادا، بار دیگر ذهن من متوجه نحوه کنشگری رهبران نهضت جنگل شد. میرزا و یارانش در یک نبرد استراتژیک با بازیگران متعددی به شرح زیر مواجه بودند:
- قوای روس و انگلیس،‌ - دولت مرکزی ایران، - مردم گیلان.


برای درک نحوه تصمیم‌گیری میرزا در موقعیت‌های راهبردی نهضت جنگل باید به پیش‌زمینه زندگی او رجوع کنیم.
یونس استادسرایی، معروف به میرزا کوچک، فرزند میرزا بزرگ در سال ۱۲۵۷ ه‍جری شمسی در محله قدیمی استادسرای شهر رشت در خانواده‌ای متوسط و مذهبی چشم به جهان گشود. آموزش‌های حوزوی او می‌توانست وی را در سلک روحانیان درآورد، اما حوادث کشور در دوران مشروطه مسیر افکارش را تغییر داد و او را به راهی دیگر کشاند. محیط داخل و خارج ایران در عصر میرزا بسیار ملتهب، پیچیده و متغیر بود. در عرصه داخلی نوعی بی ثباتی در حاکمیت وجود داشت. از طرف دیگر، شرایط بحرانی در روابط بین‌الملل ناشی از جنگ جهانی اول و ظهور بلشویک‌ها در روسیه و نزاع آنها با تزارها، کار را برای جنگلی‌ها بسیار سخت کرد.‌جدایی حاج احمد کسمایی از نهضت، خیانت خالو‌قربان و احسان‌الله‌خان، خوش‌بینی و اتکای بیش از حد رهبران نهضت به کمونیست‌ها و از همه مهم‌تر، فقدان استراتژی مؤثر در تصمیم‌گیری راهبردی رهبران نهضت از عمده‌ترین دلایل شکست نهضت جنگل هستند. اصل داستان این بود که صحنه بازی برای رهبران جنگل بسیار متغیر بود. در واقع ترجیحات بازیگران پی‌در‌پی جابه‌جا می‌شد. دولت ایران در جنگ جهانی اول رسما اعلام بی‌طرفی کرده بود و این بی‌طرفی را نیز در عمل ثابت کرد. این نیروهای روس (در شمال) و انگلیس (در جنوب) بودند که بدون توجه به این بی‌طرفی، در ایران نیرو پیاده کردند و جدای از این، برای تأمین آذوقه و مایحتاج خود، به کشاورزان، دامداران، تجار و کسبه تعدی می‌کردند. جنبش جنگل، حرکتی بود که از تظلم‌خواهی عامه مردم ریشه می‌گرفت و دولت مرکزی ایران که خود از نقض بی‌طرفی ایران از سوی متفقین به‌شدت ناراضی بود، قلبا حرکت‌های مردمی را علیه اشغالگران می‌ستود؛ بنابراین در این دوره دولت ایران سعی می‌کرد با جنگلی‌ها کج‌دار‌ و مریز رفتار کند و در طرف مقابل هم جنگلی‌ها سعی می‌کردند احترام خود را به دولت مرکزی ایران نشان دهند؛ در نتیجه با نماینده دولت مرکزی (حشمت‌الدوله) و حتی خود رئیس‌الوزرا (مستوفی‌الممالک) مکاتبه و مراوده داشتند.‌با نفوذ بلشویک‌ها و کنار‌رفتن هیئت اتحاد اسلام از صحنه رهبری نهضت جنگل، کمونیست‌ها به تدریج پست‌های کلیدی را در شمال در دست گرفتند. احسان‌الله‌خان و خالو‌قربان که رهبری نظامی کردهای نهضت جنگل را بر عهده داشتند، افکار کمونیستی داشتند و روس‌ها با اطلاع از این موضوع و بر‌خلاف توافق خود با میرزا کوچک، در اقدامی موزیانه به تبلیغ تفکر کمونیستی (مرام اشتراکی) در گیلان پرداختند. در فاز اول که انگلستان به طرفداری از حکومت تزاری با بلشویک‌ها در تقابل بود، کار برای میرزا راحت‌تر بود؛ اما در فاز دوم، یعنی وقتی انگلیسی‌ها با حکومت کمونیستی در شوروی سازش کردند، کار برای میرزا و نهضت جنگل سخت‌تر شد. سردار سپه از این موقعیت استفاده کرد و فشار زیادی بر نهضت جنگل وارد شد. نیروهای خالو‌قربان در رشت تسلیم قوای سردار سپه شدند و بخش چپ‌گرای جنگل یعنی احسان‌الله‌خان مستقر در لاهیجان، در نهایت از انزلی به خاک شوروی گریختند. در این جنگ‌ها میرزا با معدود قوای جنگلی خود در فومنات تنها ماند. میرزا تنها ماند چون روی وفاداری برخی یاران بی‌وفای خود حساب باز کرده بود. میرزا تنها ماند چون از عمق خباثت و خیانت کمونیست‌ها بی‌خبر بود. میرزا تنها ماند چون تعامل و حسن رفتار مستوفی، او را به همراهی دولت مرکزی امیدوار کرده بود. شاید اگر میرزا پیش‌بینی می‌کرد تیمورتاش بی‌رحم و جاه‌طلب جایگزین حشمت‌الدوله خواهد شد، تصمیم دیگری می‌گرفت. برای میرزا کوچک‌‌خان سخت بود که پیش‌بینی کند رضاخان (ملقب به قلدر) به جای مستوفی (ملقب به آقا)، رئیس‌الوزرا شود. الان که ما از پس تحولات زمان به صحنه بازی نگاه می‌کنیم، شاید برای نهضت جنگل بهتر بود در مقطعی با مستوفی مصالحه می‌کرد. هنوز فریاد تلخ آن پیرزن را بر سر میرزا در سریال کوچک جنگلی به یاد دارم که پس از گلوله‌باران ماسوله توسط توپخانه قوای روس فریاد می‌زد: «میرزا کوچیک! آدم‌هات رو بردار و از اینجا برو». صدای اعتراض این پیرزن بر غریو هزاران یار جنگل که پیش از این یک‌صدا و هماهنگ فریاد می‌زدند «میرزا زنده باد، جنگل زنده باد» منطبق نبود. اصولا مبارزه وقتی طولانی می‌شود، اداره آن خیلی سخت‌تر می‌شود. سیاست میرزا در مواجهه با نیروهای قزاق در دوره تیمورتاش با این توجیه که روبه‌روی هم‌وطن نمی‌جنگیم، منجر به عقب‌نشینی بدون هدف و برنامه شد. این یک اشتباه استراتژیک بود که به از‌هم‌پاشیدن قوای جنگل و کشته و معدوم‌شدن بسیاری از جنگلی‌های اصیل منجر شد.‌ به گواه تاریخ، میرزا کوچک‌خان مردی قوی‌‌بنیه، دارای سیمایی متبسم و بازوانی ورزیده بود. از نظر اجتماعی مردی باادب، متواضع، خوش‌برخورد، صریح‌اللهجه، طرفدار عدالت و حامی مظلومان بود. شخصیت او به‌قدری پرجاذبه بود که گائوک آلمانی خود را هوشنگ نامید و تا پای جان در رکاب میرزا باقی ماند. گائوک چنان شیفته شخصیت میرزا بود که تا واپسین لحظات در کنار کوچک‌خان ماند و همراه با او بر اثر سرما یخ زد و جان سپرد؛ اما اینها برای رهبری یک نهضت در دنیای پر‌آشوب آن زمان کافی نبود. مقدمات صرف و نحوی که یونس استادسرایی در سنین آغاز عمر در مدرسه علمیه حاج حسن و مدرسه جامع شهر رشت آموخته بود، همچنین ادامه دروس حوزوی او در مدرسه صالحیه قزوین و مدرسه محمودیه در محله سرچشمه تهران، برای طراحی استراتژی‌های منسجم و کارآمد به‌عنوان رهبر یک نهضت در عصر پیچیده و پر‌آشوب قرن بیستم کافی نبود. یک بازیگر هوشمند تنها با انتخاب استراتژی مناسب می‌تواند بر رقیب پیروز شود. استراتژی مؤثر، یعنی انتخاب اقداماتی که حرکات متقابل رقیب را ناکام بگذارد. نمی‌دانم شاید «فقدان استراتژی در نهضت جنگل» می‌توانست عنوانی بهتر و گویاتر برای این یادداشت باشد. علاوه بر نیت صالح و شجاعت در وجود یک رهبر، طراحی استراتژی‌های مؤثر و کارآمد نیز لازم است. ورود میرزا به نهضت جنگل و مقاومت او در برابر قوای خارجی درست بود، ولی به نظرم او می‌توانست در مقطعی در زمان صدارت مستوفی‌الممالک، با دولت مرکزی مصالحه کند. مصالحه که راهی است بین انفعال و شهادت، همیشه باید به‌عنوان یک گزینه مورد بررسی تصمیم‌گیرندگان قرار گیرد. «قواعد انتخاب اجتماعی»، «نظریه بازی‌ها در حالت همکارانه» و «چانه‌زنی همراه با عقب‌نشینی» از‌جمله تکنیک‌هایی هستند که به مدل‌سازی مصالحه و دستیابی به راه‌حل‌های برنده- برنده در دنیای واقعی کمک می‌کنند. میرزا در زمان شهادت 43 سال بیشتر نداشت. اگر او زنده می‌ماند، ذخیره‌ای بود برای تربیت نسل جدید. شیخ یونس استادسرایی (میرزا کوچک‌خان جنگلی) می‌توانست همان کاری را بکند که شیخ عباسعلی اسلامی در دهه 20 شمسی با تأسیس جامعه تعلیمات اسلامی کرد. نمونه دیگر شیخ علی‌اصغر کرباسچیان است که به کمک استاد رضا روزبه، مؤسسه فرهنگی علوی را در دهه 30 راه‌اندازی کرد. شخصیت کاریزماتیک در میرزا کوچک‌خان، تحصیلات او در علوم دینی، روش‌بینی و خیرخواهی و سابقه رشادت‌های او در فاز اول نهضت جنگل می‌توانست برای سال‌های متمادی منشأ خیرات فرهنگی فراوان در خطه گیلان باشد. روحش شاد و یادش گرامی باد.