همه راه‌ها به بصره ختم می‌شود

محمدعلی صمدی*: سوم خرداد 61 به دنبال 21 روز نبرد سنگین و خونین -که در تاریخ به نام «الی بیت‌المقدس» ثبت شد- مروارید خوزستان (خرمشهر) پس از ۱۸ ماه، از اشغال ارتش بعثی صدام آزاد شد. شاید بسیاری ندانند که هدف نهایی عملیات «الی بیت‌المقدس» نه آزادی خرمشهر که رسیدن به دروازه «بصره» در ساحل شرقی «اروندرود» بود -در این صورت، خرمشهر نیز آزاد می‌شد- اما ۳ هفته جنگ بی‌امان تا رسیدن به مرز بین‌المللی، توانی برای ادامه مسیر تا بصره باقی نگذاشت. به این ترتیب اردوکشی به سمت ساحل شرقی اروندرود، به ۲ هفته بعد موکول شد. فراغتی کوتاه از رویارویی نظامی و ادعای صدام مبنی بر تحویل داوطلبانه سایر اراضی اشغالی ایران، این فرض را تقویت کرد که شاید بتوان در همین مرحله، نقطه پایانی بر جنگ نهاد اما پس از چند هفته مشخص شد متجاوزان راضی به تخلیه ۲۵۰۰ کیلومترمربع از قلمروی ایران نمی‌شوند و مجامع جهانی، تحت نفوذ قدرت‌های بزرگ (ایالات متحده و اروپای غربی) بنا ندارند با شناسایی آغازگر جنگ، زمینه پرداخت غرامت جنگ به ایران و تنبیه رژیم بعث را فراهم کنند و راهبرد فشار به ایران و حمایت از صدام همچنان ادامه دارد. از طرفی ایران هم برای فشار آوردن به صدام و مؤتلفانش، هیچ اهرمی در اختیار نداشت. در چنین شرایطی، چاره‌ای نبود جز کنار گذاشتن خوش‌بینی به کوتاه آمدن دشمن و مجامع جهانی.  تنها یک گزینه برای رسیدن به ابتدایی‌ترین مطالبات کشور، پیش روی ایران قرار داشت: ادامه جنگ.  حالا باید هدفی انتخاب می‌شد که دستیابی به آن علاوه بر تناسب با امکانات و توانمندی‌های ایران -در آن روزها- پیروزی را تضمین و بغداد را مجبور به پذیرش شرایط ایران کند. چنین هدف‌گذاری هوشمندانه‌ای قبلا از سوی استراتژیست‌های نظامی کشور که شرایط آینده را قابل پیش‌بینی می‌دانستند، انجام شده و از دلایل اصلی تعیین حد نهایی پیشروی در عملیات «الی بیت‌المقدس» تا حومه شهر بصره، همین بود. بصره دومین کلانشهر عراق و قلب اقتصادی آن به شمار می‌رفت (کانون تامین 70 درصد درآمد نفتی آن کشور) و در عین حال نزدیک‌ترین شهر بزرگ عراق به مرزهای ایران بود (کمتر از 20 کیلومتر).  به این ترتیب، چند هفته بعد از آزادی خرمشهر، تلاش‌ها برای تهدید بصره آغاز شد. تصور می‌شد پیروزی در «عملیات رمضان» (تیرماه 1361) این هدف را محقق کرده و جنگ را به اتمام برساند اما رزمندگان ایرانی به ‌رغم انهدام نیروی وسیعی از دشمن، از رسیدن به نتیجه نهایی بازماندند. طی حدود ۳ سال بعد، ۴ حمله بزرگ دیگر برای تهدید این شهر انجام گرفت که به نتیجه و پیروزی کامل نرسید؛ «والفجر مقدماتی»، «والفجر یک»، «خیبر» و «بدر» (توجه به این نکته ضروری است که ساختار نظامی ایران در آن سال‌ها، توان انجام عملیات بزرگ در فواصل کم و سلسله‌وار را نداشت و به ناچار به یک عملیات سالانه بسنده می‌شد که آن هم به دلایل آب و هوایی و محدودیت‌های نیروی انسانی، تنها در زمستان قابل اجرا بود).   بهمن 64 رزمندگان سپاه، برای نخستین‌بار مستقل از ارتش کلاسیک کشور، وارد نبرد شده و طی عملیات «والفجر ۸» با ترفندی خیره‌کننده، ضمن سردرگم کردن ماشین جنگی عراق، از پهنه رودخانه اروند که از نظر نظامی، مانعی غیرقابل عبور تصور می‌شد، گذشتند و بندر استراتژیک «فاو» را به تصرف خود درآوردند. به این ترتیب تنها معبر عراق به خلیج‌فارس مسدود و جاده «ام القصر» به بصره (به عنوان یک دسترسی محدود به خلیج‌فارس برای عراق) نیز از کنترل ارتش بعث خارج شد. اگرچه فاصله فاو تا بصره زیاد بود -80 کیلومتر- اما این شهر بدون دسترسی به خلیج‌فارس، رو به احتضار محسوب می‌شد. حالا بصره، از جبهه جنوب مورد تهدید جدی قرار داشت. ارتش صدام تقریبا با تمام توان ۲ ماه تمام برای بازپس‌گیری «فاو» خود را به آب و آتش زد اما به جایی نرسید. فاجعه، فوق تصور صدام بود.   نتیجه عملیات «والفجر8» توهم شکست‌ناپذیر بودن ارتش بعث در جبهه بصره را از میان برد و جنگ تحمیلی پس از ۶ سال به نقطه‌ای تعیین‌کننده رسید. قدرت‌های تامین‌کننده ماشین جنگی صدام، از پایان سال 1361، ایران را قادر به تاثیرگذاری سرنوشت‌ساز در جنگ نمی‌دانستند اما عبور غیرقابل تصور سپاه پاسداران از «اروند‌رود» و تصرف «فاو»، تمام محاسبات آنان را در هم ریخت. اعتبار نظامی عراق که با صرف میلیاردها دلار و تبلیغات پرحجم عراق مبنی بر متوقف کردن ایران به دست آمده بود، یکسره در آتش عملیات «والفجر8» سوخت و بر باد رفت. موازنه قدرت به نفع جمهوری اسلامی تغییر کرده بود و حالا تنها گزینه پیش روی رژیم صدام برای بازیابی اعتبار میان حامیان و متحدانش، بازپس‌گیری فاو بود.  از سوی دیگر، رزمندگان سپاه که پس از چند سال بن‌بست، روحیه و اعتماد‌ به ‌نفسی دوباره پیدا کرده بودند، باید پیش از دست به کار شدن دشمن، عملیاتی دیگر را آغاز می‌کردند که با توجه به شرایط سیاسی و نظامی منطقه، تخمین‌ زده می‌شد سرنوشت نهایی جنگ را تعیین خواهد کرد. در مدت کوتاهی، تمام اهداف از شمالی‌ترین نقطه میدان جنگ (پیرانشهر) تا جنوبی‌ترین آن (فاو) مورد بررسی دقیق کارشناسان نظامی قرار گرفت. در جبهه‌های غرب و شمال غرب کشور هیچ نقطه‌ای وجود نداشت که تهدید یا تصرف آن برای نظام سیاسی عراق، تهدید حیاتی ایجاد کند، غیر از بغداد. اما نزدیک‌ترین فاصله مرزهای ایران با بغداد، 100 کیلومتر بود. علاوه بر اینکه این فاصله از دشتی وسیع و بدون موانع طبیعی می‌گذشت، مرزهای بین‌المللی هم روی ارتفاعاتی تیغه‌ای و صعب‌العبور قرار داشت. بر اساس خوش‌بینانه‌ترین محاسبات نظامی، رسیدن به بغداد، با وجود تامین هوایی و توپخانه‌ای مناسب، نیاز به حداقل 20 لشکر زرهی و مکانیزه داشت. در آن زمان، تمام توان ارتش و سپاه، در کنار هم، به این اندازه نبود. از این رو این گزینه از فهرست اهداف قابل دسترسی خارج شد. حالا مانده بود جبهه جنوب و دشت خوزستان. در این جبهه نیز تنها یک هدف تعیین‌کننده پیش روی ایران قرار داشت. اینگونه، یک بار دیگر بصره به عنوان پاشنه آشیل دشمن، روی میز عملیات رزمندگان ایرانی رفت.  * تاریخ‌نگار و پژوهشگر