قلعه‌ای تاریخی که قربانی پسته کاری «خان» شد شریکی برای تفکر «ضرغامی»

۵۵ کیلومتری بم از سمت کرمان، روستایی قرار دارد با پیشینه‌ای طولانی به نام «ابارق»، قلعه‌ی تاریخی این روستا را خیلی‌ها می‌شناسند: «قلعه‌ی سنگ» یا «قلعه‌ی سنگی»، داستان تخریب این قلعه بسیار شبیه تفکری است که گفته بود: «کشاورزان حوالی «مقبره‌ی کورش» می‌توانند کشاورزی کنند! »
آفتاب یزد - رضا بردستانی: جاده‌ی کرمان - بم، درست ۵۴ کیلومتر مانده که برسیم به شهر زیبا و تاریخی و جهانیِ بم، سمتِ راستِ جاده، روی کوهی نسبتاً بلند، قلعه‌ای خشت و گلی خودنمایی می‌کند که ویرانه‌ای از آن باقی مانده. هرچه نزدیک‌تر می‌روی خواهی دید قلعه‌ای است زیبا که روی کوهی به رنگی خاص بنا شده و حکایت از آن دارد که روزگاری، مسکونی نیز بوده است.
«روستای ابارق» در ۵۵ کیلومتری جنوب غربیِ بم که اگرچه از زلزله‌ی بم آسیبی ندید و فقط تکانی اندک را تحمل کرد از آن دست روستاهایی است که بهانه برای تبدیل شدن به یکی از مقاصد گردشگری کم ندارد از جمله بافت مسکونی که همچنان در بخش‌هایی خشت و گلی و دست نخورده است، کشتزارهایی که تماشایی است و قلعه‌ای که اهالی به آن هم قلعه سنگ می‌گویند هم قلعه‌ی سنگی.
«روستای ابارق» قبرستانی قدیمی نیز دارد که شکل و شمایل قبرهای قدیمی در آن قابل تامل است و تقریباً در کمتر جایی از ایران می‌توان دید. پیشترها بخشی از بم بوده ولی به مرور زمان به بخشی از ده بکری تبدیل شده است.


داستان این روستا از دو جهت در این گزارش قابل تامل است؛ یکی کمک‌هایی که در زمان زلزله به بمی‌ها کردند از جمله اسکان دادن، کمک به غسل و تدفین کشته شده‌های زلزله و... یکی از زن‌های روستا می‌گفت: زن‌های روستا بیشتر از ۶۰ کشته که از بم منتقل شده بود (خانم ها) را با احترام شستند و در همان قبرستان آبادی دفن کردند.
دیگری بنایی است که قدمتی تاریخی دارد و از دور نیز پیدا است، قلعه‌ای از جنس خشت و گل که بر دامنه تا قله‌ی کوهی سترگ بنا شده است. از اهالی که پرسیدم؛ آیا این قلعه هیچ گاه مسکونی بوده یا نه می‌گویند: پیرمردهای روستا به یاد نمی‌آورند اما از پداران‌شان فهمیده‌اند که روزگاری این قلعه بنای اصلی روستا بوده و بعد اندک اندک مردم به دشت پناه آورده اند.
> داستان «خان خودخواه»
یکی از روستایی‌ها در باره‌ی این قلعه داستان عجیبی می‌گوید؛ داستانی که خودش نام آن را می‌گذارد: «داستان خانِ خودخواه!»
این پیرمرد می‌گوید: درباره‌ی تخریبِ این قلعه داستان عجیبی بین اهالی شایع است که در قدیم‌ها این حوالی خانی داشته که وقتی می‌خواسته باغات پسته‌ی خود را درست کند دستور داده تا دیوارهای این قلعه را خراب کنند و وقتی اهالی به خان گفتند؛ چرا قلعه را خراب می‌کنی؟ گفت: «خاک قلعه چون قدیمی و آفتاب خورده است، «زور» دارد، به درد پسته‌کاری می‌خورد. » آثار بر جای مانده از قلعه حکایت از تاریخی بودنِ این قلعه دارد؛ قلعه‌ای که شاید روزگاری تمامِ روستای ابارق را در خود جای می‌داده است!
این داستان ما را به یاد ضرغامی می‌اندازد، وزیر میراث فرهنگی در سفری که به استان فارس داشت با گفتنِ این که کشاورزان حوالی مقبره‌ی کوروش حق دارند کشاورزی کنند واکنش‌های بسیاری را به وجود آورد، واکنش‌هایی که در نهایت عزت الله ضرغامی را به عقب نشینی وادار کرد اما برای همیشه کام میراث دوستان تلخ باقی ماند که وزیر میراثی که اینگونه تفکری داشته باشد لابد در جایی دیگر با حرف و حدیث قطعاً ماجرایی درست خواهد کرد.
القصه! خواستیم بگوییم تفکراتی اینچنینی خیلی هم شاذ نیست و شرکایی در قدیم‌الایام و در روزگارانی که هنوز ضرغامی نامی به دنیا نیامده بوده، داشته است!