داشتن اقليت؛بيش از اندازه - نداشتن اكثريت؛ بيش از حد

عکس‌:‌آرمان ملی/عباس غفاردوست/ آرمان- هادی حسینی‌نژاد: در طول بیش از چهاردهه، بی‌توقف و تاخیر، پیش ‌رفته و در هر دوره، عناوین متعدد و متنوعی را از آثارش پیش روی مخاطبان قرار داده است. تا امروز، سه‌هزار صفحه از اشعارش در سه مجلد، به ‌انتشار رسیده و جلد چهارم نیز در راه است. سیدعلی صالحی (متولد 1334- مرغاب) که در دو سال اخیر، دو بار پشت دیو کرونا را هم به خاک مالیده، همچون گذشته نسبت به آسیب‌هایی که فرهنگ، ادبیات و اخلاق را در جامعه به زوال می‌کشانند، هشدار می‌دهد و همچنان از «امید بزرگ» خبر می‌دهد؛ از آینده‌ای که خواهیم ساخت. ۱ -  بیش از 42 سال از انتشار اولین مجموعه شعر شما می‌گذرد و همواره یکی از پرکارترین شاعران در دوره‌های مختلف بوده‌اید. کمی‌ درباره آغاز این راه و آثاری که در آستانه انتشار دارید، بگویید.  راه و روند بی‌گسست نوشتن و سرودن برای من، عمری 47 ساله دارد؛ از نشر نخستین شعر تا امروز. بعد از انقلاب، زندگی آرام خود را به‌هم زدم تا به‌خاطر شعر بتوانم پایتخت ایران را تحمل کنم. از همان سپیده‌دم انقلاب 57 رای و تصمیمم این بود که نباید به زمان فرصت داد؛ زیرا او هم به ما فرصت نمی‌دهد. اولین کتابم را بهار 58 انتشارات نگاه منتشر کرد. الان هم تازه‌ترین دفتر شعرم در همین موسسه در حال حروف‌چینی است. همان سال 1358 دو اثر من را انتشارات دنیا و انتشارات ققنوس منتشر کرد. طی این سال‌ها همواره با ناشران معتبر و نامدار کار کرده‌ام. اگر گاهی ناشری دیگر کاری از من درآورده، به‌دلیل دوستی و همسایگی و مسأله‌ معرفت و همدلی بوده است. از سال 1358 تا همین امروز، به‌صورتی مستمر، پیگیر و پُریقین... راه آفرینش‌های نوتر را ادامه داده‌ام. از اول می‌دانستم این مثلث متلاشی نشده است: مطبوعات و رسانه‌ها به‌مثابه‌ «راه»، ناشران و صنعت کتاب به‌عنوان «مقصد» و من یعنی مؤلف، «مسافر» از پانیفتاده‌ این تقدیر بوده‌ایم. در این نیم‌قرن اخیر، از عهد نوجوانی در مسجدسلیمان تا اکنون، یعنی پیرسالی در تهران، هیچ ابلیسی نتوانسته ‌است ریل‌گذاری سرنوشت مرا مختل و معطل کند.  چندی پیش، تازه‌ترین مجموعه‌ام با عنوان «به تو فکر می‌کنم...» در 300 صفحه از سوی انتشارات تهران روانه بازار شد. اما ‌کتاب «تورنادو... پیر می‌شود» در کم و کیف حیاتِ نیما یوشیج؛ که زندگی‌نامه‌ نیما از منظر و روایت من است؛ داستان شاعری به قلم شاعری دیگر، یکی مربوط به بعد از انقلاب مشروطیت و یکی بعد از انقلاب 57. کتاب بعدی، «اورادِ آخرالزمان» که بازسرایی انجیل یوحناست. این دو کتاب از سوی نشر چشمه و به اهتمام بهرنگ کیائیان منتشر خواهند شد. و دفتر شعر «لهجه‌ی آوریل...» که به‌خواست علیرضا رئیس‌دانا، از سوی نشر نگاه به دست مردم خواهد رسید.  2 -  در جریانم که طی هفده‌ سال اخیر، کل کتاب مقـــدس (عهد عتیق) را نیز بازسرایی کرده‌اید. این حجـــم کار و اشتیاق... چه نیرویی شما را در این دایره فعال نگه می‌دارد؟ حقیقتا می‌ترسم دریابم چه نیرو و چه دستی مرا در این گرداب پرتکاپو پیش می‌برد. کار برای من، جوهر حیات است و به شدت از این رنج راضی‌ام. پیش از بازسرایی انجیل یوحنای شریف، طی سالیان متمادی و طولانی، دل به بازسراییِ کتاب مقدس (عهد عتیق) سپرده بودم. از کودکی با دو کتاب آسمانی قرآن کریم و سپس کتاب مقدس، محشور شده بودم و هر فصلی از عمر، با قرائتی از این دو کتاب برتر آشنا می‌شدم. تا این فصل آخر که کار به بازسرایی کشید. اینکه چرا واقعا این حجم عظیم از کارم را منتشر نکرده‌ام، داستان‌ها دارد. اما مهم خود اثر است که روزی منتشر خواهد شد.  3 -  همان‌طور که می‌دانید بازار کتاب به دلایل مختلــف از جمله شیوع کرونا و افزایش قیمت‌ها، روزگار کم‌سابقــه‌ای را تجربه می‌کند. نظرتان درباره وضعیت پیش آمده چیست؟ این روزگار بد، این سال‌های بربادرفته، این رنج دریاگسل، همواره بوده؛ کمرنگ گاهی و زمانی شدیدتر. ما یک روز خوش نداشته‌ایم. در مقطعی، تا می‌آمد عطر امید بوزد، هوا تاریک می‌شد. مثلا کاغذ از بندی چهارصد ریال در دهه شصت، امروز رسیده است به بندی پنج میلیون ریال. مؤلف و ناشر و همه ناگهان به درون استخر یخ هُل داده شدیم. وضعیت امروز در سیطره‌ خلق و نشر و نداری‌های دیگر هم گره خورده به ویروس منحوس کرونا که انگار آمده برای سانسور کهکشانِ کلمات. این خاکسترنشینی البته به‌معنای برباد رفتن نیست. از یک‌طرف آزادی‌بیان بر لکوموتیو اینترنت، بی‌وقفه خود را به رخ روزگار می‌کشد و از جهتی دیگر تولید و نشر به حاشیه رفته و دیگر از آن جنب و جوشِ دوره‌های پیشین خبر چندانی نیست. کم‌کاریِ برآمده از کرونا، روند رشد فرهنگ را فعلا «فریز» کرده است، مگر تک و توکی از همدلان که بنابه تجربه و دانایی و توانایی از این تاریکیِ خورشیدآزار، دچار واهمه نشده‌اند، مکث را نمی‌پذیرند، حتی هوای ناشران نوپا را هم دارند. خبرها و نشانه‌هایی هست که می‌گوید این صنفِ شریف، به وظایف تاریخی و فرهنگی خود آشنا و وفادار است. همین همدلی محدود، خود از یک «امید بزرگ» خبر می‌دهد. به‌عکس همه‌ دنیا، موقعیت را ما می‌سازیم و نه برعکس! 4 -  جامعه و به تبع آن چرخه‌ نشر در سال‌های اخیر، درگیر مسائل و مصائب مختلفی بوده و این باعث کاهش تیراژ متوسط کتاب‌ها شده است. این وضعیت به نظر شما چقدر می‌تواند فرهنگ عمومی کشور را دچار تهدید کند؟ به تاریکی اشاره کردم. تاریکی استعاره‌ همین تهدید است که جنابعالی فرمودید. در میان همه‌ اصناف، خاصه در صد سال اخیر، ناشران مجروح‌ترین صنف‌ها بوده‌اند. شرایط، شرایط شروری است که زبانه‌های ظلمت آن دامن همه را خواهد گرفت. فرهنگ و اخلاق، صفِ نخست این تهدید است. نوعی پیش‌مرگی و پس‌نشست است که در زمین‌زدنِ پیمان و پیمانه‌ها، خودی و غیرخودی نمی‌شناسد. وقتی از درد این آتشِ اهریمنی به خود می‌آییم که خاکستر همه‌جا را مدفون کرده است. درست که در همه‌ی ادوار، فرهنگ، ادبیات و دنیای کتاب و شعر، مظلوم واقع شده است، و همواره به امید فردا، جراحات خود را تحمل کرده، اما این ایامِ مبهم پر از پرتگاه، مضراتِ جبران‌ناپذیری دارد که به خاموشی خلاقیت درازمدت منجر می‌شود. جامعه در جریان چنین بی‌تفاوتی‌ (درباب ادبیات به‌ویژه)، اعتماد خود را به کلمه از دست می‌دهد. ادبیات درجا خواهد زد. تولید اندیشه تعطیل می‌شود. این مرگ مزمن، تنها اسکلتی از فرهنگ را به نمایش خواهد گذاشت؛ اسکلتی که با وزیدن باد مسموم، به سایه خواهد خزید و پودر خواهد شد.  5 -  گسترش دستــاوردهای الکترونیک و توسعه فضای مجازی را چطور تعبیــر می‌کنید؟ به نظر شما این امکانات جدید، مطابق با سلیقه و میل مخاطب ایرانی شده است؟ علم اگر با عقل سلیم و نهاد نیک و خیر انسانی توام شود، هرگز زیانی نخواهد داشت؛ بلکه دستاوردهای هزارگونه‌ آن در رشته‌ها و تخصص‌ها، به «نجات» منتج می‌شود. موضوع «فضای مجازی» و توسعه‌ بی‌نظیر و گسترش آن هم یکی از عالی‌ترین امکانات در مسیر دفع عقب‌ماندگی‌هاست. نمی‌خواهم به مثال کهنه‌ چاقو و نان و زخم اشاره کنم، اما «علم» پارچه‌ سفیدی است که هم بیرق صلح است و هم کفن مرده‌گان و هم پیراهنِ پریان. بسته به این اراده است که آدمی از آن چگونه استفاده کند. حتما به خاطر دارید اواخر دهه‌ شصت، عبارتی ویژه در نوشته‌‌ها، مرتب تکرار می‌شد؛ یعنی «دهکده‌ جهانی.» تصور من در آن دوره این بود که ما به سوی همدلی و بی‌مرزی و اتحاد انسانی پیش‌ می‌رویم. خُب... چه آرزوی شریفی، چه آرمان خوشایندی، اما چطور و چگونه؟ یکی از عالی‌ترین و سهل‌ترین توضیحات، همین «فضای مجازی» و رسیدن همه‌ صداها به یکدیگر بود. یعنی پایانِ مرزها، یعنی همسایگی و همزبانیِ دورترین‌ها، یعنی یگانگی در فهم و درک «دیالوگ»! دستاوردی در حد معجزه و علیه بیگانگی، علیه وحشت از یکدیگر، علیه بی‌اعتمادی، خاصه در ایام تقابل احتمالی دو خصم (چه در فردیت و چه در قدرت، و چه از جنس اجتماعی آن). آیا این اتفاقِ پُربرکت، از هر نوع زیانی مبراست!؟ هیچ بوده و مخلوق و پدیده‌ای در هستی نیست که مفید باشد و به‌طور مطلق بی‌زیان. فضای مجازی نیز در کنار یاری‌های عدیده، فساد خاص خود را نیز دارد؛ یعنی امکانات آن به خواست آدمی‌زاده‌ شرور، می‌تواند وجود و وجدان و حیات را به خطرهای مخفوف نزدیک کند. سوای توحشِ تکنولوژیک، لااقل و کمترین ضربه‌ آن، حذفِ زیارت انسان از انسان است. همه‌چیز هست اما عاری از گرمای فرح‌بخش تنفس و لمس و درکِ همعنانیِ آدمی. این خطر ما را به سوی نوعی بیگانگی می‌برد که عاطفه و سپس عشق را در تصنع محض تنها خواهد گذاشت. حتی ملاقات‌های سه‌بعدی بر اساس امواج، امر بی‌مزه‌ای است که مرگِ علاقه را با غلظت‌ بیشتری پیش می‌اندازد. نه در ایران، که جهان را آلوده‌ی «ترس از تنهایی» خواهد کرد. و این پایان حرارتِ تبسم است.  6 -  به عنوان یک شاعر، فضـــای عمومی جامعه را چطور ارزیابی می‌کنید؟ این‌گونه به نظــر می‌رسد که گرفتاری‌های اقتصادی و سیاست‌زدگی، تا حدود زیادی موجب التهاب و دور افتادن جامعه از دغدغه‌های ارزشمند فرهنگی شده است.  دو «ویروس هول‌آور» همه‌ گلوبول‌های دفاعی جامعه را معلول کرده است: داشتن بیش از حدِ درصدی اندک از جامعه و مردم، و نداشتن بیش از حدِ اکثریت. این فاجعه، اسمش دیگر فاصله‌ طبقاتی نیست. در همه‌ گذشته‌ها همواره فاصله‌ طبقاتی وجود داشته است، اما طبقات، زبان یکدیگر را می‌فهمیدند، اما خصومت خاموش و مزمن میان آن حداقلِ سرمایه‌سالار، با این اکثریتِ محتاج و نابرخوردار، به نقطه‌ای رسیده است که با یک زبان سخن می‌گویند اما «زبان» یکدیگر را درک نمی‌کنند.  زمانی جنس نزاع از نوع کلمه و دشنام بود. بعد این برخوردها روبه‌ خشونت بیشتری آورد، عدم درک دیالوگ، دست و چماق و دشنه را به میدان آورد. الان در اخبار می‌بینید که مردم مستأصل، در برخورد با یکدیگر (گاهی به‌خاطر یک بوق) دست به اسلحه‌ گرم می‌برند! این واویلای بدعاقبت، مولود نافرمانی فردی است که به شورشِ کورِ جمعی خواهد رسید. در این مسیر مبهم تنها قاطعان طریق، همه‌چیز را به جیب می‌زنند. شورش نان، جایی برای «حرمت» باقی نمی‌گذارد. بیچاره جوامعی که «حرمت انسانی» را زیر پا بگذارد. این بیماری، هر دو حریف یعنی ضارب و مضروب، قانون و بی‌قانونی را به یک اندازه دچار کیفر کور خواهد کرد. جنگ‌های داخلی لبنان را طی دهه‌ی هشتاد و نود مسیحی به یاد آورید، و تا امروز. و جنگ داخلی عراق (قومی و عقیدتی و مرزهای ذهنی)، جنگ‌های ادامه دارد افغانستان. این تنش‌ها وقتی که با دخالت خارجی توام شود، پایان‌ناپذیریِ پلشتی‌ها را تقویت می‌کند. قانقاریای اقتصادی، تنها دستاوردی است که «انسان» را روانه‌ی جزام‌خانه‌ جهانی خواهد کرد. در چنین جهنمی، نه نزارقبانی ظهور خواهد کرد، نه غسان کنفانی، نه محمود درویش، و نه کلمه، نه نوشتن، نه خلاقیت، نه شادمانی و شعور.  7 -  شما در دو سال اخیر، بسیاری از هموطنان ما را داغدار کرده. خود شما هم دو مرتبه گرفتار این بیمـاری شوم شدید. به عنوان سوال آخر، آیا تصویری از جهان پساکرونایی دارید؟ در ایام کودکی، در مرغاب، از بزرگ‌تر‌ها شنیدم که فلان روزگار، طاعون آمد، وبا آمد، آل و «تب بزرگ» آمد، حصبه، سرخک و مخملک آمد. این فلاکت‌ها جز تسیم و تقدیر و تاریکی، چیزی در پی نداشت. یادم هست که شنیدن این خبر که «فلانی» و «فرزند فلانی» هم مُرد، برای ما خردسالان، شبیه شنیدنِ خبرِ، فلانی رفت کویت یا فلانی سردرد گرفت، بود. آن ایام همه‌چیز سخت بود جز مردن. خاصه مرگ‌ومیر کودکان. خُب... چه شد!؟ هیچ! بازماندگان هر فاجعه و سانحه‌ای، راهی جز بقاء و ادامه‌ حیات ندارند. بعد از پاکسازی از سویِ پتیاره‌ای به‌نام مرض، بشر با همه‌ عزاها باز به نقطه‌ی همان زندگی پیشین بازمی‌گردد. امراض عمومی، اتفاقی بدتر از «جنگ» نیست. بیدادهای بی‌درمان نوعی انتقام طبیعت و خشم حیات است. عقب‌ماندگیِ جوامع جز زانو زدن، راه دیگری ندارد. اما جای تأسف است که در هزاره‌ سوم، آدمی هنوز درمانده و بی‌درمان، تسلیم می‌شود. درد، داعش، کرونا، استبداد، جهل، بی‌عدالتی و حاکمیتِ بی‌شعوری بر جهان...  اشاره کردید به گرفتاری‌های من در چنگال کرونا؛ تنی چند از دوستان و آشنایان دور و نزدیکم را از ما گرفت. دیو درنده‌ای است. دو بار گریبان مرا گرفت، سخت و سیاه و نفرت‌انگیز است این ویروس. تب و ضعف و عدم تمرکز و فراموشیِ مقطعی، که بخش مهم آن، مولودِ خود قرنطینه طولانی است. قرنطینه بدتر از زندان انفرادی با تمام عوارض آن است. اما بعد از دفعِ نسبی کرونا، باز زندگی ادامه خواهد داشت. مثل همین الان در کورانِ کرونا که مردم نه در برابر کرونا که در برابر گرانی‌های گزنده به زانو درآمده‌اند. پزشک معالجم می‌گوید: تو اسیر بدترین کرونا شده‌ای، باید تقویت شوی، میوه، پروتئین، زهر مار و کوفتِ کاری! فرض که من از عهده برآیم، این میلیاردها انسانِ فقیر سرتاسر جهان، باید به‌دلیل نداشتن بمیرند؟ آن‌گونه که برادر من عبدا... در انتهای دهه‌ سی بر اثر حصبه مُرد!