مه غلیظ هسته‌ای بر سر «اینشتین»

مه غلیظ هسته‌ای بر سر «اینشتین» «الکس» گویا آنچه در پی‌اش هستی این است که نازی‌ها نتوانند ما را نابود کنند... این کار نیازمند جنگ است.
رئیس‌جمهور «فرانکلین روزولت»
این مقاله درباره تحولات اجتماعی و تأثیر آن در روندهای دانشی است. این تصور که دانشمندان درهای آزمایشگاه خود را بسته‌اند و مشغول کار پژوهشی‌اند و به ناگاه اختراعی یا نوآوری‌هایی از دل آزمایشگاه بیرون می‌آید و تحولی را رقم می‌زند، از اساس نادرست است. پس از دوره نوزایی یا رنسانس دانش، صنعت و سیاست بیش‌ازپیش درهم‌تنیده شدند و روی یکدیگر اثربخشی داشتند. برای مثال رابطه‌ای ژرف میان انقلاب صنعتی، دود کارخانه‌های بزرگ و پیشرفت‌های ترمودینامیک و ساخت ماشین‌ها و موتورهای مبتنی بر پیشرفت‌های ترمودینامیک وجود دارد. رادارها در جنگ جهانی دوم گسترش یافتند و سپس در خدمت اخترشناسیِ رادیویی درآمدند. مثال‌هایی ازاین‌دست بسیار است و ما در این مقاله به بررسی تحولات اجتماعی که منجر به ساخت نخستین بمب اتمی دنیا شد، می‌پردازیم. از عبارت «دوره اینشتینی» استفاده کرده‌ایم، چون برهه‌ای از تاریخ بمب هسته‌ای در جهان بانام او گره ‌خورده و سایه‌روشن‌های بسیاری هم دارد.
از   هیدروژن   تا   اورانیوم


پیش از آنکه وارد داستان شویم لازم است کمی درباره بُن‌پارها یا عنصرهایی که در ساخت بمب هسته‌ای به کار می‌رود، توضیح دهیم. اما پیش از هر چیز باید یک بدفهمی رایج را اصلاح کنیم. آنچه از آن با نام «بمب اتمی» یاد می‌کنند درواقع «بمب هسته‌ای» است. دلیل آن‌هم به فیزیک و ساختار اتمی و هسته‌ای بازمی‌گردد. اتم شامل هسته‌ است و الکترون‌ها. هسته هر اتمی، به‌جز هیدروژن که فقط یک پروتون دارد، از نوترون و پروتون تشکیل‌شده (دیسیده) است. بار الکتریکی پروتون مثبت و بار الکتریکی نوترون خنثا است. جرم این دو ذره که هیچ‌یک بنیادی نیستند و خودشان از ذرات دیگری با نام کوارک ساخته شده‌اند، بسیار نزدیک به هم است. وقتی می‌گوییم اتم، منظورمان هسته و الکترون‌های پیرامون آن است که در مدارهایی مشخص به دور هسته در گردش‌اند. خوب است بدانید چیدمان نوترون‌ها و پروتون‌ها نیز در هسته از قانون‌های ویژه‌ای تبعیت می‌کند. اما وقتی می‌گوییم هسته، منظورمان فقط آن ساختار پرجرم و فشرده مرکز اتم است. آنچه در راکتورهای (واکنشگاه‌ها) هسته‌ای یا در بمب هسته‌ای رخ می‌دهد، واکنش‌های هسته‌ای است نه واکنش‌های اتمی. نام بمب اتمی و آژانس بین‌المللی اتمی از یک بدفهمی تاریخیِ رایج برجای‌مانده و آن‌قدر پربسامد شده که ماندگار شده است. در این میان برخی بُن‌پارها پرتوزا هستند و می‌توانند شکافته شوند. به زبان خیلی ساده، هسته‌ای اتمی برخی عنصرها همچون اورانیوم یا دیگر بُن‌پارها به دلیل نامتوازنی در تعداد نوترون و پروتون یا دیگر دلایل، امکان شکافت یا شکسته شدن خودبه‌خودی یا به‌وسیله عامل خارجی را دارند. در این میان آنچه رخ می‌دهد آزادشدن مقدار هنگفتی انرژی است. به زبان ساده داستان ازاین‌قرار است. هسته بُن‌پار اورانیوم-235 را در نظر بگیرید. 143 نوترون و 92 پروتون دارد. این هسته شکافت‌پذیر یا شکافان‌ نام دارد. اگر نوترونی را به‌سوی هسته اورانیوم شلیک کنیم، این کار سبب شکافته‌شدن آن به دو عنصر دیگر، برای نمونه کریپتون و باریم می‌شود. این واکنش هسته‌ای تولید انرژی بسیار می‌کند. اگر این انرژی به شکل پایشی باشد، راکتور یا واکنشگاه هسته‌ای می‌شود و اگر واکنش یکجا آزاد شود، نامش بمب هسته‌ای است. بد نیست به این موضوع اشاره کنیم که ساختن یک راکتور هسته‌ای ایمن و کارا به‌مراتب از ساختن بمب هسته‌ای دشوارتر است. ریزه‌کاری‌های راکتور خیلی بیشتر از بمب هسته‌ای است. شگفت‌آور هم نیست. ساختن از ویرانکردن آسان‌تر است. همان‌طور که صلح هوشمندی بیشتری می‌خواهد تا جنگ. بمب‌های هسته‌ای که برخی کشورها ساخته‌اند، دو نوع‌اند یا از نوع بمب هسته‌ای شکافتی هستند یا از نوع بمب گرماهسته‌ای که دو سازوکار شکافت و گداخت را باهم دارد. در آمریکا پدر بمب گرماهسته‌ای «ادوارد تلر» بود و در شوروی فیزیک‌دان نامور «آندره‌ئی ساخاروف». سرنوشت این دو فیزیک‌دان بسیار متفاوت بود. «تلر» با شهادتش علیه «اوپنهایمر» از جامعه فیزیک آمریکا تا حدی دور افتاد، اما تا پایان عمر آزمایشگاهش را در اختیار داشت. اما «ساخاروف» مرد دفاع از مردمش شد، با فساد حاکم بر شوروی به مبارزه برخاست و در نهایت تبعید شد. «ساخاروف» از دادگاه وجدانش سربلند بیرون آمد.
پشت چراغ‌قرمز
داستان بمب هسته‌ای را می‌توان از یک فیزیک‌دان مجارستانی شروع کرد. دانشمندی بسیار بااستعداد از اروپای شرقی. «لئو زیلارد» که برخی نام او را «سیلارد» هم نوشته‌اند اهل مجارستان امروزی بود. مردی خوش‌کلام و فریبنده، رفیق شفیق «آلبرت اینشتین» در سال‌های برلین و به‌اندازه او باهوش. «زیلارد» بارها مزه تلخ آوارگی و مهاجرت را چشید. بار اول به مقصد آلمان و فرار از آشوب‌های سرزمین مادری‌اش که به برلین رفت. بار دوم در میانه جنگ جهانی دوم و فرار از موج فزاینده نازیسم که اروپا را بلعیده بود و بار سوم برای یافتن جایگاه و امکانات دانشگاهی که به آمریکا رفت. وقتی «چادویک» در سال 1932م. نوترون را کشف کرد، ‌کسی گمان نمی‌کرد 13 سال بعد هیروشیما و ناگازاکی با بمب هسته‌ای ویران خواهند شد. گویا «زیلارد» به سال 1933م. زمانی که در انگلستان بود، ‌نخستین کسی بود که به فکر افتاد چه می‌شود اگر بتوان با پرتاب یک نوترون به بُن‌پاری، دو نوترون گسیل شود و این زنجیره به شکل واکنش‌های هسته‌ای زنجیره‌ای ادامه‌دار شود. معروف است که «زیلارد» این فرایند را در ذهن خودش و هنگامی‌که پشت چراغ‌قرمز ایستاده بود، فهمید. او محاسباتی را پیش برد و دریافت چه مقدار هنگفتی از انرژی در این میان آزاد می‌شود. «زیلارد» به فضای تیره اروپا و گسترش نازیسم و نظامی‌گری واقف بود؛ بنابراین از دانشمندان خواست نتایج پژوهش‌هایشان را مخفی نگه ‌دارند. خودش هم‌ چنین کرد. البته در آن بازه زمانی هیچ‌کس هم توان نهفته در دل واکنش‌های هسته‌ای را جدی نگرفت. حتی فیزیک‌دانانی بودند که آن را باور نداشتند. اما دانش همیشه این‌گونه بوده است که در کنار انکارکنندگان پدیده‌های نو، برخی هم آن را جسورانه به‌ پیش برده‌اند. واکنش‌های هسته‌ای در مغز پرتوان «زیلارد» پشت چراغ‌قرمز کلید خورده بود و اندکی بعد در آمریکا، «انریکو فرمی»، به‌احتمال بسیار نخستین کسی بود که واکنش‌های هسته‌ای را در نخستین راکتور جهان، در شیکاگوی آمریکا به راه انداخت. از دیگر سو، دختر و داماد «ماری» و «پی‌یر کوری» معروف هم که فیزیک‌دان بودند، برای کشف فرایند پرتوزایی مصنوعی یا القایی جایزه نوبل را بردند و اعلام کردند تبدیل‌های هسته‌ای که با آزادشدن انفجاری انرژی همراه‌اند، ا‌مکان‌پذیرند. آرام‌آرام که جهان به‌سوی جنگ جهانی دوم می‌رفت، در آلمانِ نازی، «اتو هان» و «اشتراسمان» نشان دادند درواقع آنچه «انریکو فرمی» در شیکاگو انجام داده، انفجار یا پرسونانه بگوییم، شکافت هسته‌های اورانیوم بوده است. یک سال بعد هم «لیزه مایتنر» و «فریش» نشان دادند از دل شکافت هسته‌هایی همچون اورانیوم چه مقدار هنگفتی انرژی آزاد می‌شود. در این بازه زمانی «زیلارد» آمریکا بود و دریافت نوترون‌های او، همان‌ها که پشت چراغ‌قرمز به مغزش خورده بودند، می‌توانند واکنش زنجیره‌ای به راه اندازند. گویی در این زمان چیزی زاده شد که جهان را به دو بخش پیش و پس از خودش تقسیم کرد. بمب هسته‌ای در ذهن فیزیک‌دانان زاده شده بود. نه‌فقط دانشمندان که حتی دولت آلمان نازی هم از داستان شکافت هسته‌ای خبردار بود. زیرا صادرات هرگونه سنگ معدن اورانیوم را ممنوع کرده بودند. اگر آلمان می‌توانست نخستین دارنده بمب هسته‌ای شود، تاریخ جهان به‌کل دگرگون می‌شد.
«اینشتین» وارد می‌شود
«زیلارد» که حالا در آمریکا به سر می‌برد و می‌دانست جنگ جهانی دوم چه پیامدهایی دارد، همچنین به قدرت بازدارندگی سلاح هسته‌ای هم اشراف داشت، درصدد برآمد با مقام‌های سیاسی آمریکا، به‌ویژه اگر امکانش باشد رئیس‌جمهور نشستی داشته باشد. اما او فیزیک‌دانی مهاجر و ناشناخته بود. روابطی با مقام‌های سیاسی عالی‌رتبه آمریکایی نداشت و حتی شهروند آمریکا هم نبود. بار دیگر هوش او به فریادش رسید. «اینشتین» حالا در آمریکا و در انستیتوی مطالعات پیشرفته پرینستون بود و برآمدن حزب نازی و جنگ جهانی دوم او را برآشفته بود. اجازه دهید نکته مهمی را بگوییم. «اینشتین» از کودکی‌اش مردی صلح‌طلب بود و هرگز در هیچ پروژه نظامی‌ای مشارکت و همکاری نداشت. اما به‌ضرورت و اجبار تاریخ بود که ناچار رویکرد صلح‌طلبی خود را کنار گذاشت. او بر این باور بود که ماشین نظامی آلمان باید متوقف شود. همان‌طور که ماشین نظامی هر کشور متجاوز دیگری باید در هر برهه از زمان متوقف شود. بنابراین رویکرد صلح‌طلبی‌اش را برای مدتی کنار گذاشت و خواستار برخورد با آلمان شد، اما به‌هیچ‌وجه نگفت که از بمب هسته‌ای استفاده کنند. زیرا او اساسا درگیر فیزیک هسته‌ای نبود و از ریزه‌کاری‌های واکنش‌های هسته‌ای بن‌پارهای سنگین همچون اورانیوم دانشی نداشت. «زیلارد» و یک فیزیک‌دان باهوش دیگر با نام «یوگین ویگنر»، بیم آن داشتند که آلمان تمام اورانیوم کنگو را که یکی از مستعمرات دولت پادشاهی بلژیک بود، به چنگ آورد و بمب هسته‌ای‌اش را بسازد. راه‌حل آنها این بود که نامه‌ای تهیه کنند و به اطلاع دولت بلژیک برسانند. آنها می‌دانستند «آلبرت اینشتین» که حالا شهرتی افسانه‌ای و جهانی دارد، با ملکه مادر بلژیک رابطه دوستانه و شخصی دارد. روز یکشنبه «زیلارد» و «ویگنر» با خودرو به سمت محل اقامت تابستانی «اینشتین» رانندگی کردند. «زیلارد» و «ویگنر»، دو فیزیک‌دان مجارستانی بعد از کلی گشتن و گم‌شدن در روستای محل اقامت، او را یافتند. دور یک میز چوبی نشستند و «زیلارد» سازوکار واکنش‌های هسته‌ای زنجیره‌ای را برای «اینشتین» توضیح داد. «اینشتین» پرسونانه به صحبت‌های «زیلارد» و «ویگنر» گوش کرد، پرسش‌هایی را مطرح کرد و نگره «زیلارد» را پسندید. «اینشتین» پذیرفت نامه‌ای بنویسند، اما خطاب به کاردار سفارت بلژیک که دوستش بود. اما «ویگنر» به‌درستی نکته‌ای را یادآور شد. نه «اینشتین» در آن زمان شهروند آمریکا بود و نه آن دو فیزیک‌دان مجارستانی پناهنده. نوشتن و ارسال چنین نامه‌ای می‌توانست پیامدهایی داشته باشد. بنابراین تصمیم گرفتند با سربرگ وزارت امور خارجه آمریکا نامه را به کاردار برسانند. «اینشتین» نامه را نخست به آلمانی دیکته کرد. «ویگنر» به انگلیسی برگرداند و «زیلارد» مسئول رساندن نامه شد. درنهایت بعد از آزمودن چندین گزینه، «زیلارد الکساندر ساش» (با تلفظ زاکس و ساکش هم نوشته‌شده) را یافت که اقتصاددان بود و دوست رئیس‌جمهور وقت آمریکا، «روزولت». «ساش» پذیرفت نامه را به دست رئیس‌جمهور برساند، اما این کار تا دو ماه به درازا کشید و درنهایت او توانست پیش «روزولت» برود. چون بیم آن داشت او نامه را نخواند، خودش نامه را با صدای بلند خواند. اینجا بود که ناقوس جنگ برای ارتش آمریکا هم به صدا درآمد و دستور ساخت بمب هسته‌ای و پژوهیدن درباره مواد شگفت‌انگیز پرتوزا صادر شد.
نامه به رئیس‌جمهور
در جهان سیاست و جهان دانش برخی نامه‌ها ماندگار شده‌اند. یکی از آن نامه‌ها، نامه‌ «اینشتین» به رئیس‌جمهور وقت آمریکا، «روزولت» است. نامه‌ای که رسانه‌ها دوست داشتند چنین نشان دهند که همه‌چیز زیر سر این نامه بود و زیر سر فرمول یا دیسول معروف «اینشتین» که هم‌ارزی جرم-انرژی را روایت می‌کند. حتی کار به‌جایی رسید که «اینشتین» را به خاطر فرمول معروفش، سرزنش کردند. این در حالی است که چنین چیزی به‌هیچ‌روی درست نیست و «اینشتین» زمانی که فرمول یا دیسول معروف هم‌ارزی جرم-انرژی را ارائه کرد، هیچ دانشی از بن‌پارهای شکافان‌ نداشت. برای هرچه روشن‌ترشدن مطلب می‌خواهیم برای نخستین بار متن کامل نامه را در صفحه علم روزنامه «شرق» منتشر کنیم. حق امتیاز ترجمه فارسی نامه به کتابی با عنوان «اینشتین: زندگی یک نابغه» تعلق دارد؛ با ترجمه «حسن فتاحی» و «فاطمه کاشی» که تا چند هفته دیگر انتشارات گوتنبرگ منتشر خواهد کرد. نامه به این شرح است:
عالی‌جناب
مایلم به اطلاع برسانم در پی دریافت دست‌نوشته‌هایی از پژوهش‌های اخیر انریکو فرمی و ال.زیلارد، به این نتیجه رسیده‌ام که تبدیل عنصر اورانیوم این توانایی را دارد که به سرچشمۀ جدید و مهم انرژی در آینده‌ای نه‌چندان دور تبدیل شود. شرایط پیشامده دربردارندۀ جنبه‌ها و رویکردهایی است که مراقبت هوشمند و در صورت نیاز اقدام فوری دولت آمریکا را می‌طلبد؛ بنابراین در رابطه با همین موضوع، وظیفۀ خودم می‌دانم که جناب رئیس‌جمهور را از برخی حقایق آگاه سازم و مشورت‌ها و پیشنهادهایی را اعلام کنم. طی چهار ماه گذشته به‌واسطۀ پژوهش‌های ژولیو در فرانسه و نیز فرمی و زیلارد در آمریکا، مشخص شده است که انجام واکنش‌های هسته‌ای زنجیری به مقدار جرم زیادی از اورانیوم امکان‌پذیر است. حاصلِ واکنش هسته‌ای تولید مقادیر زیادی از انرژی است و عناصری رادیوم‌گون است. به نظر می‌رسد که امکان انجام این کار در حال حاضر قطعی است و می‌توان در آینده‌ای نه‌چندان دور نسبت به ایجاد واکنش‌های یادشده اقدام کرد. این پدیده منجر به ساختن بمب هم خواهد شد. این‌طور به نظر می‌رسد که از این شیوه می‌توان بمب‌های جدید و بسیار پرتوانی را ساخت. اگرچه عملی‌بودن این کار چندان قطعی نیست؛ چنانچه بمبی از این نوع با کشتی به یک شهر بندری حمل و در آنجا منفجر شود، شهر و قسمت هنگفتی از حومۀ آن به‌کلی نابود خواهد شد. به‌هرحال ممکن است که چنین بمب‌هایی آن‌چنان سنگین باشند که حمل آن به شکل هوایی ممکن نباشد. کانی‌های اورانیوم ایالات‌متحده آمریکا از نظر غِنا بسیار فقیر و البته به لحاظ مقدار هم در حد متوسطی است. در کانادا و البته چلسواکی سنگ معدن اورانیوم خوبی وجود دارد؛ البته مهم‌ترین منبع اورانیوم کنگویِ بلژیک است با توجه به این وضعیت ممکن است تمایل داشته باشید بین دولت و گروهی از فیزیک‌دانان که در حال حاضر در آمریکا روی پدیدۀ واکنش‌های هسته‌ای زنجیری پژوهش می‌کنند، ارتباط دائمی برقرار کنید. یک ‌راه انجام این کار این‌گونه است که شما وظیفۀ برقراری تماس را به فردی مطمئن و امن واگذار کنید؛ همچنین از وی بخواهید تا وظایف خود را در یک سمت غیررسمی انجام دهد. وظایف آن شخص می‌تواند شامل موارد زیر باشد:
الف- با نهادهای دولتی و وزارتخانه‌ها در تماس باشد. آنان را در جریان تحولات پیشِ رو قرار دهد. همچنین توصیه‌های لازم را برای اقدامات دولت به آنها ابلاغ کند. به‌طور خاص توجه آنها را به موضوع تأمین اورانیوم برای کشور جلب کند.
ب- در صورت نیاز، با تأمین منابع مالی، پژوهش‌هایی را که در حال حاضر با بودجۀ محدود آزمایشگاه‌های دانشگاهی انجام می‌شوند، با تخصیص بودجۀ بیشتر سرعت بخشند. این کار می‌تواند با تماس با افرادی که مایل به کمک هستند، در نیل به اهدافِ چنین پروژه‌هایی صورت گیرد. همچنین با جلب همکاری آن دسته از آزمایشگاه‌های صنایع خصوصی که دارای تجهیزات لازم هستند، تأمین بودجۀ بیشتر را محقق کند. اطلاع یافته‌ام که دولت آلمان فروش اورانیوم معادن تحت تصرف و مالکیت خود را در چکسلواکی عملاً متوقف کرده است. دلیل این اقدام شتاب‌زده را شاید بتوان با توجه به این نکته که فون ویساکر، پسر معاون وزیر کشور آلمان عضو انستیتوی قیصر ویلهلم برلین است، یافت. این انستیتو هم‌اینک مشغول انجام برخی از پروژه‌های صورت‌گرفته روی اورانیوم، همچون آمریکایی‌ها است.
با نهایت احترام
اینشتین، آلبرت
مهم‌ترین اقدام «اینشتین» در مسیر ساخت بمب هسته‌ای،‌ نوشتن و ارسال همین نامه بود. بعد از ارسال این نامه، درحالی‌که پژوهش‌های هسته‌ای در آمریکا تازگی نداشت، دستور ساخت بمب هسته‌ای و پروژه منهتن کلید خورد. منهتن پروژه‌ای بود که «اینشتین» در آن و در آنجا حضور نداشت. اما فیزیک‌دانان نامور بسیار دیگری بودند که در آزمایش و ساخت بمب هسته‌ای همکاری کردند.
«اینشتین» و  تابلوی  ورود  ممنوع
شاید عجیب به نظر آید اما «اینشتین» که خطر دستیابی آلمان را به سلاح هسته‌ای گزارش کرد و به رئیس‌جمهور آمریکا نامه هم نوشت، از حضور در پروژه ساخت بمب هسته‌ای منع شد. نه اینکه خودش چنین تصمیمی بگیرد یا نگیرد. بلکه دو نهاد اصلی مخالف حضور او بودند و با وجود آنکه به جایگاه او واقف بودند، او را یک ریسک امنیتی به شمار آوردند. دشمن شماره یک او کسی نبود جز رئیس اف‌بی‌آی، سرهنگ «ادگار هوور». او معتقد بود دو عامل صلح‌طلبی و اندیشه‌های سوسیالیستی «اینشتین» دلایل کافی‌اند تا اجازه همکاری با ارتش آمریکا در ساخت سلاحی با ماده‌های ناشناخته (یا همان اورانیوم) را نداشته باشد. «هوور» برای «اینشتین» پرونده‌ای درست کرد و در نهایت «اینشتین» با تابلوی ورودممنوع به یکی از بزرگ‌ترین پروژه‌های دانشی جهان روبه‌رو شد. این نکته را باید بگوییم که «اینشتین» هرگز طرفدار کمونیسم و ترس سرخ نبود. سوسیالیسم «اینشتین» از جنس شوروی پس از «لنین» نبود. او بیشتر بر توزیع عادلانه امکانات و برخورداری حداقلی شهروندان از امکانات کشور تأکید می‌کرد.
«اینشتین» به‌مثابه یک انسان
اگرچه «اینشتین» در پروژه منهتن ژیرندگی (فعالیت) نداشت؛ باور عموم مردم بر این بود که از نزدیک در ساخت بمب اتم همکاری داشته است. به سال 1945م. چند ماه پس ‌از اینکه ارتش آمریکا هیروشیما و ناگازاکی را هدف حمله هسته‌ای قرار داد و جنگ جهانی دوم با شکست آلمان و ژاپن به پایان رسید، مجله تایم عکس «اینشتین» را روی جلد چاپ کرد؛‌ درحالی‌که ابر قارچی‌شکل بزرگی از انفجار هسته‌ای ناشی از بمب اتم پشت سر او بود و فرمول معروف او روی آن نوشته شده بود. نیوزویک هم عکس او را روی جلدش چاپ کرد و چنین نوشت: مردی که همه اینها را آغاز کرد. این تصور و تصویری بود که دولت ایالات‌ متحده آمریکا آن را پرورش داده بود. روایت رسمی پروژه بمب هسته‌ای چاپ شد و به‌شدت به نامه‌ای که «اینشتین» به رئیس‌جمهوری نوشته بود، پرداخته شده بود. ازآن‌پس «اینشتین» که کمتر از 10 سال به پایان عمرش مانده بود برای دو چیز اشتیاق داشت: نظریه وحدت میدان و راژمان دولت جهانی یا فدرالیسم جهانی. امروز که شاهد یک جنگ غیرقانونی و نابخردانه علیه کشوری در اقلیم سرزمینی شوروی سابق هستیم، بیش از پیش درمی‌یابیم تا چه حد حق با «اینشتین» بوده و تحولات سیاسی تا چه اندازه بر روندها و تصمیم‌های دانشی و دانشورزانه اثر می‌گذارد. اجازه دهید مقاله را با این گله از وزارت ارشاد به پایان ببریم که برای چاپ کتاب نام‌برده‌شده، اصلاحیه‌ای فرستاده‌اند که نه در شأن مترجم و ناشر است و نه در شأن دانشمندی همچون «اینشتین».