غرب‌گرايي تبشيري

موضوع جالب اين روزها نكاتي است كه يك خانم غربي و ظاهرا اسراييلي به نام كاترين شكدم در يك روزنامه اسراييلي نوشته است. اين خانم كه مدتي به ايران مي‌آمده، مورد استقبال رسانه‌هاي رسمي حكومتي بوده و با حجاب كامل و حتي چادر به زيارت كربلا و پياده‌روي آن رفته است و اكنون مدعي است از ابتدا نفوذي بوده. بنده برخلاف فضاي عمومي كه درباره او داستان‌سرايي‌هاي مفصل كرده‌اند، نمي‌توانم از وي به عنوان يك جاسوس كاركشته نام ببرم و هنوز هم نمي‌دانم كه آيا هدف او جاسوسي و دسترسي به اطلاعات ويژه بوده، يا هدف اصلي همين اتفاقي است كه رخ داده و چيزي فراتر از آن ندارد. البته در مقام رد ابعاد بزرگ از جاسوسي احتمالي او نيز نيستم، ولي چون تاكنون شواهد روشني از ابعاد ماجرا آشكار نشده، بايد در اظهارنظر احتياط كرد. در اين يادداشت در پي طرح مساله مهم ديگري از اين ماجرا هستم. اينكه چرا چنين افرادي به راحتي پذيرفته مي‌شوند؟ ممكن است پاسخ و تحليل اين يادداشت براي شما تا حدي نامتعارف باشد، ولي اگر دقت شود، شايد با منطق آن همراه شويد. پاسخ كوتاهم اين است. فقدان اعتماد به نفس، غرب‌گرايي و رسوخ فرهنگ تبشيري كه اين نيز بازتابي از غرب‌گرايي است ريشه اين نوع نفوذها است. چرا؟  مشكل نواصولگرايان اين است كه به‌شدت دنبال سياست تبشيري هستند و مي‌خواهند غير مسلمانان را مسلمان كنند، آن‌هم اسلام شيعي. حتي شيعه شدن ساير مسلمانان نيز به همين اندازه براي آنان مهم است. كلي هم براي اين هدف هزينه مي‌كنند. اين سياست بيش از آنكه تهاجمي باشد، مشابه آنچه كه در صدر اسلام و عصر گسترش اسلام شاهديم، سياستي تدافعي است. مسلمانان اوليه از اسلام آوردن ديگران، حقانيت اسلام را نتيجه نمي‌گرفتند، بلكه برعكس بود. چون اسلام را حق مي‌دانستند، اسلام آوردن ديگران را براي آنان افتخار مي‌دانستند و نه برعكس. اين تفاوت ظريفي است. هرگاه يك نفر در جهان به ويژه جهان غرب درباره اسلام يا شيعه نكته مثبتي بگويد، نواصولگرايان آن را به منزله حقانيت اسلام و شيعه تلقي و تبليغ مي‌كنند و هرچه جايگاه آن فرد بالاتر باشد براي آنان خوشايندتر است. اگر رويكرد مثبت آن شهروند غربي با تغيير دين و رفتار همراه شود، عالي‌تر است. 
به ويژه اگر زن باشد و حجاب كامل را انتخاب كند.  البته كسي نيست كه به اين افراد بگويد در كنار گوش شما ميليون‌ها جوان و شهروند ايراني در حال جدايي از دين هستند و كك هيچ كدام‌تان هم نمي‌گزد، پس چرا نسبت به مسلمان شدن يك نفر تا اين حد دست و پاي خود را گم مي‌كنيد؟ اخيرا ديدم كه دوباره نسبت به مسلمان شدن فوتباليست هلندي سيدورف چه ميزان خوشحالي كرده‌اند (فارغ از صحت و سقم ماجرا كه نمي‌دانم) و به همسر ايراني او كه موجب اسلامش شده درود و صد درود فرستاده‌اند!! اينكه تاييد خود را از مسلمان شدن يك غربي مي‌گيرند و صدها هزار جوان مسلمان حتي بيخ گوش‌شان را از دست داده و كوچك‌ترين واكنشي نشان نمي‌دهند ناشي از فقدان اعتماد به نفس و غرب‌گرايي شديد است و الا اين چه اهميتي دارد كه يك نفر در ينگه دنيا مسلمان شود؟ آن‌هم در حالي كه ميليون‌ها مسلمان در اين سوي جهان در حال حركت در مسيري متفاوتند. 
خانم كاترين شكدم دقيقا از همين روزنه وارد مجموعه رسمي نواصولگرايان شده است. شايد بهتر است كلمه روزنه را به كار نبريم، به جايش بگوييم دروازه. «يك زن غربي، مسلمان مي‌شود و در حوزه سياست و فرهنگ همان چيزهايي را مي‌گويد كه نواصولگرايان دوست دارند، دو تا ليوار هم بار غرب مي‌كند، بعد هم به ظواهر شيعي ملتزم شده و به پياده‌روي اربعين مي‌رود و در تلويزيون رسمي با زبان انگليسي از اسلام و شهادت و حجاب حرف مي‌زند.» از نظر نواصولگرايان اين بزرگ‌ترين سند حقانيت و تودهني به مخالفان است. تودهني بزرگ به زنان غير محجبه. پاسخ دندان‌شكن به مخالفان دين و سياست نواصولگرايي. اين بازتابي است از كاركرد دورويي در فرهنگ نواصولگرايان. اين بازتابي است از رفتار خشن و تفرعن‌مآب آنان در برابر مردم خود كه به صورت رفتار خاضعانه در برابر غربي‌هاي تازه مسلمان‌شده از خود بروز مي‌دهند. 
اين جماعت حتي حاضر نيست به اين نكته توجه كند، اگر اين تغيير دين را مي‌پذيريد، پس چرا مسلماناني كه كيش جديد را انتخاب مي‌كنند، مجازات مي‌كنيد؟ در حالي كه همان غربي‌هايي كه تا اين حد عليه‌شان تبليغ مي‌كنيد، براي تغيير دين خانم شكدم يا آقاي سيدورف مشكلي ايجاد نمي‌كنند؟ آيا تبعات اين قاعده را مي‌پذيريد كه تغيير دين خوب و مجاز باشد؟ 
در اين يادداشت نخواستم به نكات ديگر از جمله سكوت كشنده نواصولگرايان درباره اين رويداد و تبعات سياسي آن بپردازم. اين نفوذها محصول زمينه‌هايي است و تا آنها هستند اين نفوذها فقط بخش آشكار و حتي كوچك آن زمينه‌ها است. خود دانيد.