تفهُّمي يا عيني؟

ماجراي دست‌بوسي آقاي دعايي در جلسه با رييس‌جمهور بازتاب زياد و‌ گوناگوني داشت. واقعيت اين است كه رفتارهاي شخصي آقاي دعايي متفاوت از ديگران و البته بسيار محترمانه و محبت‌آميز است. براي مثال هنگامي كه در جلسه‌اي يا دورهمي باشند، همه ميوه‌هاي جلوي خود را با دقت آماده كرده و بدون اينكه خودشان از آن بخورند، به همه اطرافيان تعارف مي‌كنند. در روبوسي و دست‌بوسي نيز همين رفتار را دارند دست خيلي از افراد كوچك و بزرگ را مي‌بوسند. اين رفتار او با اهل فرهنگ و هنر و انديشه مستقل از قدرت نيز بسيار مشهود است. در به كار بردن كلمات متواضعانه هميشه پيشقدم هستند. بنابراين اگر كوشش براي بوسيدن اخير را به صورت تفهُّمي و از منظر انگيزه فردي به موضوع و رفتار ايشان نگاه كنيم، منطقي است كه آن را در ادامه همان رفتارهاي ديگرش درك و فهم كنيم و دست‌بوسي او را نشانه‌اي از ابراز محبت و تواضع اخلاقي و نه كرنش در برابر صاحبان قدرت بدانيم. ولي در اينجا چند نكته وجود دارد كه هر صاحب رفتاري ناگزير است به آنها توجه و رفتار خود را با توجه به اين نكات تنظيم كند. اين اتفاق ظرفيت آن را دارد كه دستمايه پرداختن به مساله كلي‌تري قرار داده شود، مساله‌اي كه ممكن است براي همه ما رخ دهد.  
اولين نكته معناي چنين رفتاري نزد عموم يا اكثريت جامعه است كه مي‌تواند متفاوت از معناي مورد نظر عامل رفتار باشد و آن را نه نشانه تواضع و محبت، بلكه نشانه رفتار منفي تلقي كند. ما به عنوان فردي كه عامل رفتار هستيم، آيا حق داريم كه مردم را از چنين برداشتي منع كنيم؟ 
مثال مشهور آن نشان دادن انگشت شست است كه در دو فرهنگ ايراني و غربي به كلي متفاوت معنا مي‌شود. البته ممكن است به مرور زمان تعبير ايراني آن منسوخ شود، ولي تا آن زمان آيا ما حق داريم كه از اين علامت با تعبير غربي آن در ايران استفاده كنيم، بدون آنكه به مفهوم و تعبير ايراني آن توجه كنيم؟ شايد در روابط شخصي كه طرف مقابل نيز اين معنا را درك كند، به كار بردن چنين نشانه‌اي ايراد نداشته باشد، ولي در ميان جمع، حتما بايد توجه كنيم كه معناي عمل و زبان بدن ما چيست؟ 
براي نمونه چند ماه پيش يك آقاي مدير جلوي خبرنگار زن به گونه نادرستي نشسته بود، ‌گرچه بعدا توضيح داد كه به علت وجود مشكلات ديسك كمر چنين نشسته است، ولي اين پذيرفتني نيست، زيرا برداشت ديگران از يك رفتار حق مردم است و او يا نبايد اجازه تصويربرداري مي‌داد يا همزمان عذرخواهي مي‌كرد و محذور خود را به خوبي شرح مي‌داد يا پشت ميز مي‌نشست كه وضعيت ناهنجار نشستنش ديده نشود. در اينجا هم بوسيدن دست رييس‌جمهور در عرف عمومي مردم معنايي متفاوت از بوسيدن دست يك هنرمند يا يك دوست و رفيق يا مادر يا كودك دارد. از اين‌رو اگر اين كار را انجام دهيم بايد به مفهوم و برداشت متعارف آن نيز پايبند باشيم. به علاوه فردي كه دستش بوسيده مي‌شود نيز مثل مردم فكر مي‌كند و بايد متوجه برداشت ناصواب  او نيز بود.  نكته دوم اين است كه گاه فرد واجد شخصيت حقيقي است كه طبعا هر كاري را كه صلاح مي‌داند بايد انجام دهد. ولي اگر كسي به درجات متفاوتي در عرف عمومي واجد شخصيت حقوقي و انتساب به گروه اجتماعي يا جريان سياسي خاصي باشد، به ناچار بايد ملاحظات آنان را نيز رعايت كند. هر چند در ايران خلط اين دو شخصيت بيش از حد رخ مي‌دهد و رفتارها و عقايد شخصي را به سرعت به يك جناح يا رويكرد منسوب مي‌كنند، ولي در هر حال و در رفتار خود بايد اين اثر را نيز منظور داشت. از سوي ديگر برخي تغييرات ارزشي نيز در جامعه ايران رخ داده كه نبايد ناديده گرفته شود. براي نمونه از يك سو تصور امروز جامعه از نمادهاي قدرت همچون سال‌هاي اول انقلاب نيست و از سوي ديگر رفتارهايي مثل دست‌بوسي نيز ضد ارزش شده است. در نتيجه برداشت از اين رفتار متفاوت از چيزي مي‌شود كه در ذهن آقاي دعايي بوده است. حتي اگر ذهن ايشان براي همه شناسانده شود، باز هم تاثيري در اين برداشت‌ها نخواهد گذاشت. بنابراين معناي يك رفتار در زمينه اجتماعي آن مشخص مي‌شود نه بر اساس خواست انجام‌دهنده آن. از اين‌رو، معناي اين رفتار را نمي‌توان بر اساس سلوك شخصي جناب آقاي دعايي تفسير كرد.