خط‌كش‌هاي كوچك و متر كردن‌هاي بزرگ

ديدن همو اره ساختمان‌هايي كه مي‌ريزند، پل‌هايي كه خراب مي‌شوند و هواپيماهايي كه سقوط مي‌كنند و انسان‌هايي كه جان‌شان را از دست مي‌دهند ناراحت‌كننده است و نااميد‌كننده. فاجعه پلاسكو را هنوز از ياد نبرده‌ايم كه اين روزها حادثه متروپل را در جلوي چشم مي‌بينيم. اگر كمي دقت كنيم تواتر اين رويدادها در حال بيشتر شدن است و اين ديگر از زنگ خطر نيست بلكه خود خود خطر است. بر كسي پوشيده نيست كه شما براي احداث يك ويلا يا خانه و آپارتمان چه پروسه‌هايي را بايد طي كنيد، چندين ناظر روي كار حضور دارند و تقريبا در بيشتر اوقات پروسه‌ها مشخص و معين هستند اما چه مي‌شود كه ساختماني به اين بزرگي آوار مي‌شود؟ قبل از رسيدن به جواب اين سوال بايد مثالي را از چرنوبيل نقل كنم، روزي كه يكي از رآكتورهاي نيروگاه چرنوبيل در شهر پريپيات منفجر شد و كربن‌هاي هسته روي همه جا خاكستر شده بودند، مدير نيروگاه و مسوولان فني اصلا در ذهن‌شان نمي‌گنجيد كه مگر مي‌شود كه هسته نيروگاه‌هاي ار بي‌ام كي نسل جديد شوروي منهدم و باز شوند؟ آنها براساس عدم قبول واقعيت و ديدن ريسك اصلي و شناسايي ريسك ساعت‌هاي حياتي را از دست مي‌دادند و مردم و كارگران و كارمندان به زندگي عادي ادامه، اولين تشعشعات را در مركزي تحقيقي در بلاروس متخصصان يافتند و بعد در آلمان غربي اخباري منتشر شد. 
در آن زمان ميخاييل گورباچوف با پافشاري يك دانشمند در يك جلسه متوجه عمق فاجعه شد در صورتي كه در گزارشات حرفي از فاجعه نبود و مثل هميشه همه‌چيز تحت كنترل بود. رويكرد سيستمي يعني ديدن يك كل و دقت توامان به جزييات، در چرنوبيل دستگاه‌هاي تشعشع‌ياب در خود نيروگاه عدد ۳ رونتگن را نشان مي‌دادند و در گزارشات نيز اين آمده است اما ۳ رونتگن بيشترين عددي بود كه مي‌توانستند نشان دهند. اين يعني خط‌كش‌هاي ما گاهي آن‌قدر كوتاه است كه نمي‌توان طول فاجعه‌اي را متر درست بزند، در واقعيت ميزان تشعشعات از هزاران هزار رونتگن بيشتر بود! و اين يعني فاجعه. در ايران امروز نيز خط‌كش‌ها متاسفانه كوتاه هستند، چرا؟ چون شايسته‌سالاري جايگاهي ندارد، اين در اقتصاد، توليد، سياستگذاري‌هاي كلان و بسياري از حوزه‌ها از سال‌هاي پيش شروع شده است. وقتي ما افراد توانمند و شايسته را در جايگاه خود به ‌كار نمي‌بريم همانند اين است كه از خط‌كش‌هاي كوچك و كوتاه بهره مي‌بريم و اين يعني نديدن ريسك؛ زماني ريسك را مي‌بينيم كه حادث شده است. مثل نقدينگي كه به ۴۸۰۰ هزار ميليارد رسيده است، روساي پيشين بانك مركزي بدان واقف بودند اما دركي از اندازه آن نداشتند يا تورم‌هاي بالاي ۳۰درصدي در ۳ سال گذشته يا خروج سرمايه 
۱۰ ميليارد دلاري در سال. همه اينها اگر دستگاه‌هاي سنجشي كارآمد و درست به‌كار گرفته مي‌شد در هر كشوري موجب تغيير مسير اقتصادي مي‌گشت اما بيشتر عادي شده است. در حادثه متروپل نيز شما همين روند را داشتيد و اين حتما آخري نيست، چون ما رويكردي سيستمي به درك ريسك نداريم چون اصلا رويكردي بي‌تعصب به ريسك و شناسايي آن نداريم.