بلندای جاودانگی با «خمینی،ای امام»

   نوای «این بانگ آزادی است کز خاوران خیزد» با صدای محمد گلریز برای خیلی‌هایمان آشناست؛ سرودی که شاعرش زنده‌یاد حمید سبزواری بود؛ خالق بسیاری از سرودهای انقلابی و دفاع مقدس، از جمله سرود مشهور «خمینی ای امام» که در هنگام ورود امام خمینی(ره) به ایران در 12 بهمن سال 57 اجرا شد و در بهمن‌ماه 95 هم در فهرست ملی میراث ناملموس قرار گرفت. از استاد حمید سبزواری، مشهور به «پدر شعر انقلاب» آثار متعددی به‌جا مانده است که از جمله آن‌ها می‌توان به دفترهای «سرود درد»، «سرود سپیده»، «تو عاشقانه سفر کن» و «بانگ جرس» اشاره کرد. حسین اسرافیلی، رضا اسماعیلی و مصطفی محدثی خراسانی پس از درگذشت حمید سبزواری، مجموعه آثار ایشان در قالب‌های مختلف شعری را جمع‌آوری و در مجموعه شعر «بانگ آزادی» منتشر کردند. رهبر انقلاب درپی درگذشت حمید سبزواری در 22 خرداد 95 در پیامی نوشتند: «حمید سبزواری، صریح و ثابت‌قدم و موقع‌شناس، هنر والا و فاخر خود را به خدمت گرفت تا انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن را از جنبه اثرگذار شعر روان و جذّاب، تغذیه و تأمین کند. سرودها و منظومه‌های بلند و غزل‌ها و قصیده‌های خوش‌ساخت و پر مضمون او، ثروت ادبیِ درخوری را تقدیم انقلاب کرد. با انقلاب زیست و برای اسلام و انقلاب سرود و وفادارانه در کنار انقلاب ماند».   در سالروز درگذشت زنده‌یاد حمید سبزواری با استاد جواد محقق، شاعر پیش‌کسوت انقلاب درباره شعر و شخصیت ایشان گفت‌وگو کرده‌ایم.   شعر حمید سبزواری چه تأثیری بر جریان شعر انقلاب گذاشت؟ شعر مرحوم سبزواری دست‌کم از لحاظ زبانی تأثیری بر شعر شاعران جوان انقلاب نداشت. حتی می‌توان گفت که از آن‌ها تأثیر هم پذیرفت و سال به سال تازگی و طراوت بیشتری پیدا کرد. اما از نظر مضمونی در بین شاعران هم‌نسلش تأثیر گذاشت. آقای سبزواری به دلیل آشنایی و همکاری‌اش با بعضی از اهالی موسیقی در بحبوحه انقلاب بیشتر به سرودهایش شناخته شد تا سروده‌هایش؛ یعنی قوّت و قوام و شهرت تام و تمام او در میان مردم و اهالی شعر، محصول سرودهایی بود که بارها و بارها از رادیو و تلویزیون پخش می‌شد و شور و حال انقلاب و جبهه‌ها را به خانه‌ها و کوچه‌ و خیابان‌ها می‌آورد. با این همه می‌توان گزیده‌ای از انبوه شعرهای ایشان فراهم کرد که شامل شعرهای نوآیین‌تر در دفتری مجزا باشد.   عنصر مبارزه و انقلابی‌گری در شعر سبزواری، در زندگی او مشهود بود؟ ایشان طبق خاطراتی که نقل می‌کردند، از جوانی با رژیم ستمشاهی مخالف بوده‌اند و ظاهراً خارج از کار اداری‌شان هم در همین درگیری‌ها بودند؛ اما من جز همین مختصر که از خودشان شنیده‌ام یا در بعضی مصاحبه‌هایشان خوانده‌ام، اطلاع بیشتری از چند و چون آن ندارم. به هر حال همدلی و همراهی آن مرحوم با امام(ره) و انقلاب و عناصر انقلابی نظام اسلامی، امری مشهود بود و هست. حضور ادبی و فیزیکی او در همه عرصه‌های انقلاب و دفاع مقدس در سرتاسر ایران و در تمام حوادث جاری آن روزها، حاکی از همان روحیه انقلابی است.   به نظر شما این درست است که بعضی می‌گویند سایه اشعار انقلابی زنده‌یاد سبزواری آن‌قدر سنگین است که مانع دیده شدن دیگر اشعار ایشان شده است؟ تا حدودی بله. غالباً شهرت آثار انقلابی ایشان مانع دیده شدن دیگر شعرهایشان شد. اگرچه قوّت اصلی استاد را هم باید در همین آثار مربوط به انقلاب دید و نه مثلاً غزل‌های عارفانه یا عاشقانه‌اش. اگرچه طبع روان و ذهن وقّاد او قابل تأمل بود، ولی از لحاظ زبانی و ساختاری هم‌تراز دیگر استادان کهن‌سرا  و شاعران ملی قرار می‌گیرد و پیشنهاد تازه‌ای در ساختار و قالب به نسل جدید نمی‌دهد. با این همه آن مرحوم به حکم وظیفه، در مقطعی از تاریخ که قرار گرفته بود، در همراهی با مردم و پرداختن به مضامین روز و تبیین ادبی حوادث روزگارش، مردی موفق بود و نامش همواره بر کتیبه ادب و هنر انقلاب خواهد درخشید و همین برای او کافی است.   منش و شخصیت سبزواری را چطور توصیف می‌کنید؟ مرحوم سبزواری، شخصیتی متین، عموماً آرام و باوقار داشتند که البته گاهی بر سر مسائل مربوط به انقلاب با قدری تندی و عصبیت آمیخته می‌شد که با توجه به شرایط طبیعی می‌نمود. از نظر چهره هم که هیبت و هیئتی بسیار شاعرانه داشت. در کل منش محترمانه‌ای داشتند.   خاطره‌ای از سال‌های آشنایی با ایشان دارید؟ من آقای سبزواری را قبل از انقلاب هم می‌شناختم. حتی می‌دانستم که فامیلی‌اش «ممتحنی» است و «حمید» تخلص یا اسم شعری اوست. بعضی از آثارش را هم در مجموعه «باغ صائب» دیده و خوانده بودم. ایشان آن وقت‌ها با نام «ح.م. حمید» شعر چاپ می‌کرد و گاهی اسم زادگاهش، سبزوار را هم با یای نسبت دنبالش می‌آورد. اما دیدارم با ایشان بعد از پیروزی انقلاب اسلامی اتفاق افتاد؛ در نخستین جلسه‌های حوزه هنر و اندیشه اسلامی که بعدها به حوزه هنری تغییر نام یافت. در سال‌های اولیه انقلاب با ایشان در سفرهای بسیاری به شهرهای مختلف همراه بودم. البته دیگر شاعران جوان یا مسن‌تر انقلاب مانند مرحومان قیصر امین‌پور و حسینی و مردانی و استادانی چون اوستا، شاهرخی، گلشن کردستانی، مشفق کاشانی، محمدجواد محبت، علی معلم و عبدالملکیان هم بودند. با این جمع حتی سفرهایی به جبهه‌های غرب یا جنوب داشتیم که خاطره‌انگیزترین آن‌ها سفری بود که به منطقه عملیاتی جنوب رفتیم؛ همزمان با عملیات بزرگ فتح‌المبین که اتفاقاً عکسی هم با استاد سبزواری دارم که جلوی یکی از سنگرهای فتح شده دشت عباس گرفته‌ایم.