غرق شدن کودکان و زوجین در گرداب تبلیغات تلویزیونی

سمیه شاهمرادی* - تصورات انسان از دنیای اطراف، از طریق حواس پنج‌گانه شکل می‌گیرد. علاوه بر آن، تعاملات انسان‌ها با یکدیگر و نوع نگرش سایر انسان‌ها به محیط پیرامون و اتفاقاتی که در جامعه، مدرسه، محیط کار و... نیز بر این تصور تاثیرگذار هستند. خزانه اطلاعاتی مغز انسان دارای ورودی‌های بسیاری است و از دوران کودکی فعال می‌شود. تعاملات با دیگران، آزمون و خطا، تجربه‌های زیستی رسانه‌ها و... همگی نمونه‌ای از این ورودی‌ها هستند. از این حیث محیط خانواده اهمیت بسیاری دارد طبق تئوری‌های دلبستگی که ریشه در تئوری روانکاوی دارند، یکی از اساسی‌ترین و موثرترین فاکتورهای دلبستگی رابطه اولیه مادر و کودک است. این رابطه از بدو تولد تا دو و نیم سالگی در بالاترین حد خود قرار دارد. چرا که تا پیش از این، رشد شناختی کودک به حدی نرسیده است تا هویت مستقلی از مادر داشته باشد. علاوه بر رابطه مادر و فرزندی که به آن اشاره شد، محیط پیرامون مانند سایر اعضای خانواده، دوستان، تبلیغات، رسانه‌های تصویری مانند تلویزیون و شبکه‌های اجتماعی، مدرسه و... بر تصویرسازی کودکان از دنیای اطراف تاثیر دارد. در سطح کلان اگر بخواهیم بررسی کنیم، مجموعه شرایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعه هم قطعا در خصوص تصویرسازی کودکان و نوجوانان از دنیای واقعی تاثیرگذار است.
رسانه‌های تصویری از طریق الگودهی برای کودکان تصویرسازی می‌کنند. یکی از مهم‌ترین تئوری‌های روانشناسی موجود در این زمینه، ‌تئوری یادگیری مشاهده‌ای‌ است. بر اساس این تئوری، کودکان و نوجوانان با شخصیت‌ها، قهرمانان و ضد قهرمانان، عناصر و... موجود در رسانه‌ها همذات‌پنداری و الگوبرداری می‌کنند. اریک برن در نظریه رفتار متقابل می‌گوید اگر بخواهیم سناریو زندگی یک فرد را بررسی کنیم، می‌توان شخصیت محبوب او در فیلم، سریال و یا کارتن را بررسی کرد. این تاثیرپذیری در ذهن و رفتار افراد کاملا به صورت ناخودآگاه است که هم جنبه مثبت و هم جنبه منفی دارد. به عنوان مثال کودک با مشاهده تلویزیون و برنامه‌ای که در آن مسواک‌زدن را آموزش می‌دهد، مسواک زدن را یاد می‌گیرد. اما روی دیگر ماجرا آثار منفی رسانه‌های تصویری است که از دو جنبه قابل بررسی است. جنبه اول در خصوص اعتیاد کودکان به رسانه‌های تصویری مانند تلویزیون، تبلت و... است.
جنبه دوم این است که کودکان در معرض دریافت هرگونه اطلاعاتی هستند.
تبلیغات تجاری می‌توانند به صورت غیرمستقیم بر روی اختلالات رفتاری کودکان تاثیر بگذارند. به عنوان مثال این تبلیغات می‌توانند سطح انتظارات فرزند از والدین را بالا برده و باعث بشود تا فرزندان دائما سطح بالاتری از رفاه و امکانات را از والدین طلب کنند. در گذشته که وسعت رسانه‌ها بسیار کمتر از حال حاضر بود و سبک زندگی‌ها عموما به یک شکل بود، مردم بر این باور بودند که سبک زندگی همه مردم به همین صورت است. این مسئله هم بر روی کودکان و هم بزرگسالان تاثیر می‌گذارد. به عنوان مثال در تبلیغات تلویزیونی مشاهده می‌شود که درب یخچال ساید بای ساید باز می‌شود و درون یخچال مملو از انواع و اقسام میوه‌های رنگارنگ است و خانه‌ها همگی لوکس هستند. اگر به این تبلیغات دقت کرده باشید، مهم نیست کالای مورد تبلیغ چه باشد؛ شیرآلات آشپزخانه، روغن سرخ‌کردنی، برنج و یا... باشد. در هر صورت، لوکس‌ترین زندگی‌ها را به نمایش می‌گذارند. در صورتی که سبک زندگی اکثریت مردم به آن صورت نیست. این مساله باعث می‌شود تا ذهن مخاطبی که دائما در حال دریافت اطلاعات و عکس‌برداری صحنه‌های موجود در تبلیغات است، به صورت ناخودآگاه تحت تاثیر قرار بگیرد. با خود اینگونه تصور می‌کند که مدل زندگی مطلوب، همان تصویر نمایش داده شده است. این مساله باعث می‌شود تا به صورت ناخودآگاه اضطرابی در افراد شکل بگیرد. در ذهن کودکان نیز به همین صورت اضطراب شکل می‌گیرد. به عنوان مثال کودکی را در نظر بگیرید که از بدو تولد در محیطی پرورش یافته است که تمامی افراد در آنجا بسکتبالیست هستند و قامت بیش از 2 متر دارند. اگر بعد از مدتی این کودک وارد کف جامعه شود، با این پرسش روبرو می‌شود که چرا قد همه کوتاه است؟ در صورتی جامعه معمولی قامتی پایین‌تر از حد تصور آن کودک دارند. از آنجایی که چشم آن کودک دائما از بلندقامتان تصویربرداری کرده، آدم‌های معمولی برای او قدکوتاه به شمار می‌روند. این مساله در خصوص تبلیغات تلویزیونی نیز به همین صورت می‌باشد. هنگامی که کودک دائما در معرض تبلیغاتی است که مروج تجمل است و در محیط‌های لوکس تهیه شده است، باعث می‌شود تا تصاویر ضبط و بایگانی شده در ذهنشان بر روی ناخودآگاه‌شان تاثیر گذاشته و دچار خطای شناختی بشوند. این تصویرسازی‌های اشتباه منجر به اختلالات رفتاری نیز خواهد شد.


در سوی دیگر، تبلیغات تلویزیونی باعث می‌شود تا میزان انتظارات زوجین از سطح زندگی بالا برود. این تاثیرپذیری هم به صورت ناخودآگاه و برخاسته از تصاویری است که مغز انسان به هنگام تماشای تبلیغات بایگانی کرده است. این بایگانی، فرمول و استانداردهای زندگی معمولی را تغییر می‌دهد و مخاطب با خود تصور می‌کند که زندگی استاندارد همان چیزی است که تلویزیون نشان می‌دهد. این مساله به کرات در بین مراجعان من مشاهده شده است. به عنوان مثال خانم، جهت رسیدن به آن سطح رفاه نمایش داده شده در تبلیغات همسرش را تحت فشار قرار می‌دهد. همچنین در آقایان نیز بر خلاف تصوری که در فرهنگ ما وجود دارد، این مساله به چشم می‌خورد. در بسیاری از موارد خود آقا به این بیماری مبتلاست. به عنوان مثال برای رساندن سطح زندگی به سطح نمایش داده شده در تبلیغ و استاندارد نشات گرفته از آن، دو شیفت کار می‌کند. در بسیاری از موارد مشاهده شده که خانم، انتظاری از همسرش ندارد و تنها انتظار او صحبت کردن و گذراندن وقت بیشتر با شوهرش است، اما آقا در این گرداب گرفتار شده است.
علاوه بر تاثیر مستقیمی که روابط زوجین دارد، این مساله در بعد اجتماعی و محیطی نیز بر روابط زوجین به صورت غیرمستقیم تاثیر می‌گذارد. به عنوان مثال این زوج با خانواده‌ای رفت و آمد دارد که تحت تاثیر تبلیغات در اصطلاح مصرف‌گرا و رفاه‌زده شده است. یعنی خانواده‌ای که پله پله به سمت استاندارد کذایی و القایی ناشی از تبلیغات حرکت کرده و خود را به آن رسانده است. این زوج وقتی که با آن خانواده مراوده داشته باشد، به صورت ناخودآگاه حس منفی و سرخوردگی دریافت می‌کنند. متاسفانه درصد بسیار ناچیزی از جامعه به آن سطح از رشد فکری، معنوی و اخلاقی رسیده‌اند که با دیدن آن خانواده، احساس حقارت نکنند. غالب جامعه با مشاهده سطح زندگی اطرافیانی که تحت تاثیر این مساله بوده‌اند، دائما در تلاش برای رسیدن به آن سطح زندگی اطرافیان هستند. این مساله خود را به صورت بگومگو، نارضایتی،کاهش کمیت و کیفیت روابط جنسی، اضافه‌کاری، فرسودگی شغلی و تاثیرش بر روی فرسودگی روانشناختی، کاهش صمیمیت، کاهش کیفیت تربیت فرزندان و... خود را بروز می‌دهد.
* روانشناس و عضو هیئت علمی دانشگاه تهران