شلوارهاي گِلي يا توسعه پايدار

در روزها و هفته اول مردادماه و‌ در شرايطي كه ايران عزيز ما از بحران كم‌آبي و فرونشست‌ها و خشك شدن تالاب‌ها و درياچه‌هاي خود و بحران‌هاي زيست محيطي رنج مي‌برد و آينده نگران‌كننده‌اي را پيش روي خود مي‌بيند، به ناگاه ابرهاي پراكنده به هم پيوستند و باراني كم سابقه آن هم در گرم‌ترين فصل و ماه سال را رقم زدند. بارشي كه بيش از پيش بايد به خاطر آن شكرگزار رحمت لايزال خداوند بزرگ بود. اين حجم از باران كه اگر برآورد دقيقي از ميزان دبي آن صورت گيرد، بايد بتواند بخشي از زخم‌هاي عميق سرزمين فرونشسته و ترك خورده ما را درمان كند، منابع زيرزميني آب را ترميم و كاهش نگران‌كننده ذخاير آبي ايران را جبران و آلودگي‌هاي زيست محيطي ايران را نيز كمتر كند (كه بالطبع اثرگذار بوده است).  اما چه مي‌شود كه اين نعمت و رحمت خداوندي تبديل به سيلي ويرانگر و خانمان‌برانداز مي‌شود؟ خانه‌ها را از جا مي‌كند، پل‌ها و جاده‌ها و تاسيسات بسياري را ويران و خانواده‌هاي بسياري را به سوگ عزيزان خود مي‌نشاند؟متاسفانه در اين سيل تاكنون ۵۹ نفر از هموطنان‌مان جان باخته‌اند و هنوز نيروهاي امدادي در جست‌وجوي مفقودين هستند. اميدوارم به مدد امدادگران سختكوش به تعداد جانباختگان افزوده نشود و مفقود‌شدگان زنده و سلامت نجات پيدا كنند. اين پرسشي است كه همه كنشگران مدني و سياسي و فعالان محيط زيست ايران بايد پيرامون آن حاكميت را به گفت‌وگو دعوت كنند. اينكه سيل است و ما همه هشدارها را داده‌ايم و اطلاع‌رساني‌هاي لازم صورت گرفته است و اين شهروندان بودند كه به هشدارها توجه نكردند و بعد از سيل هم مجموعه تلاش مسوولان به گرفتن چند عكس يادگاري با كت و شلوار در ميانه گل و لاي و انتشار آن در شبكه‌هاي اجتماعي و رسانه‌هاي دولتي خلاصه شود چاره اين درد كه حالا مزمن هم شده، نيست. ناتواني و سوء‌مديريت در برابر حوادث غيرمترقبه و عدم آمادگي براي استفاده از اين رحمت خداوند معني ديگري جز اينكه همه توان و تلاش ما همين است و بار ديگر اگر سيلي بيايد آش و كاسه همين است، ندارد! اگر اين باور وجود دارد كه سرزمين ايران در معرض خشكسالي است و بايد از پيشروي اين خشكسالي جلو‌گيري كرد..
نسخه شفابخش حاكميت براي مقابله با آن چيست؟اگر اين باور وجود دارد كه بايد پيش‌بيني‌هاي هواشناسي را جدي گرفت و‌ مي‌دانيم كه زيرساخت‌ها و مسيرهاي موجود توان مقاومت در برابر اين سيل ويرانگر را ندارد، چرا متعاقب هشدارها محدوديت تردد براي مناطق در معرض بحران ايجاد نكرديد تا جان شهروندان اينچنين گرفته نشود. آيا نمي‌شد با توجه به پيش‌بيني‌هاي هواشناسي اين ميزان بارش را به نحوي مديريت كرد كه در خدمت بيشتر به كاهش بحران آب ايران باشد؟نقش و هشدار فعالان مدني و كارشناسان محيط زيست در اين روندها چيست؟ تا چه حد نظر و مشاركت آنها در پيشگيري و مديريت منابع آبي و بحران‌هاي زيست محيطي كشور مورد توجه قرار مي‌گيرد؟در مناقشه بين محيط زيست و افزايش توليدات كشاورزي و مديريت آب و توليدات صنعتي و... كدام يك دست بالا را دارند ‌و آيا اساسا امكان ايجاد توازن بين آنها و مديريت آب و بخش‌هاي ديگر وجود دارد كه محيط زيست و سلامت شهروندان و آينده سرزمين ايران در اين ميان قرباني نشود؟ اين پرسش و پرسش‌هايي از اين دست پس از هر حادثه‌اي در محافل سياسي و مدني و رسانه‌اي مطرح مي‌شود و پاسخ‌هاي قابل اعتنا نيز براي همه آنها داده مي‌شود، اما شوربختانه بايد گفت: آنچه به جايي نرسد، فرياد است. مخلص كلام اينكه به ميزاني كه كشور و حكمراني در ايران از ريل توسعه دموكراتيك، پايدار، همه‌جانبه و متوازن فاصله بگيرد، فرصت‌ها يكي پس از ديگري تبديل به تهديد مي‌شوند و سرزمين پرگهر مادري ما به سرزميني سوخته تبديل خواهد شد. بيش از همه اين وظيفه حكمراني است كه تا همه فرصت‌ها از دست نرفته، همه صاحب‌نظران و كنشگران مدني و تلاشگران محيط زيست ايران را بدون مرزبندي‌هاي سياسي و خودي و غيرخودي براي نجات اين سرزمين به گفت‌وگو و مشاركت فرا بخواند.