رفتار دانش آموزان نتیجه تقابل خانه و مدرسه

عالیه شکربیگی: نظام آموزش و پرورش برای خود چه‌نوع تعریفی دارد که دختران و پسران به آن چیزی که آموخته‌اند، پایبند نیستند؟! محمد رضا نیک نژاد: تحمیل مفاهیم پرورشی به کلاس‌های درس و به‌دور از فضای گفت‌وگو سبب فرسوده شدن ذهن دانش آموزان شده است آرمان امروز- وحيد استرون: «تحليل رفتار نوجوانان نشان مي‌دهد که همراهي آنها با عده‌اي در بستر فضاي مجازي به اين دليل است که ما با آنها همراهي نکرده‌ايم.» اين صحبت‌هاي اصغر باقرزاده، معاون پرورشي و فرهنگي وزارت آموزش و پرورش در پي انتشار فيلم‌هايي از مدارس و اعتراض دانش آموزان بيان شد. صحبت‌هايي که در نگاه رفتاري به نشان از سرباز کردن زخمي کهنه دارد و آن گسست فضاي آموزشي و پرورشي، با واقعيت‌هاي جامعه است. نسلي که در فضاي مجازي رشد کرده، با آهنگ‌هاي «ساسي مانکن» زندگي کرده و سبب ساز آن بي‌توجهي به امور پرورشي که از وظايف ذاتي آموزش و پرورش به‌حساب مي‌آيد و تاکيد بسيار زياد امور پرورشي و ادغام آن با فضاي آموزشي است. کارشناسان بر اين باورند زماني‌که موضوعات پرورشي ناديده گرفته شود و براساس تحميل و اجبار باشد، اين موضوعات بيشتر براي نوجوانان و دانش آموزان جنبه دافعه پيدا مي‌کند تا جاذبه.
چرا ساسي مانکن جاذبه بيشتري داشت؟
با اين حال آنچه که معاون پرورشي و فرهنگي وزارت آموزش و پرورش به آن اعتقاد دارد، اين است که «تحليل رفتار اين بچه‌هايي که با آنها مواجه‌ايم نشان از عدم ارتباط مستمر، با محبت و تاثير گذار ما با آنها دارد که نهايتا آنها به طور مستقيم با عده‌اي ديگر و عمدتا از طريق فضاي مجازي در ارتباط اند. به‌رغم اينکه ما محتواي غني داريم اما نتوانستيم اين محتواي غني را به گوش اين نوجوانان و بچه‌ها برسانيم، همراهي اين‌ها (دانش آموزان) با عده‌اي ديگر به دليل اين است که ما با آنها همراهي نکرده‌ايم.» اين گفته‌ها در شرايطي مطرح مي‌شود که سياست‌هاي نظام آموزشي و پرورشي براساس تاکيد بر امور مفاهيم و آموزه‌ها و بدون در نظر گرفتن اقتضائات سني و زندگي آنها در فضاي مجازي است. همان‌طور که پيش از اين اتفاق نيز شاهد بوديم، چالش آهنگ «ساسي مانکن» و همخواني هزاران دانش آموز با اين خواننده لوس آنجلسي سبب شد نظام پرورشي کشور با مشکل روبه‌رو شود. زنگ خطري که مسئولان در سال‌هاي 98 و 1400 آن را نشنيدن و حالا در سال 1401 به شکل پيروي از فضاي مجازي به مدارس کشيده شده است.
کاهش سرمايه اجتماعي


در اين شرايط يک جامعه شناس و دبير سابق کارگروه خانواده سالم معاونت رياست جمهوري در امور زنان و خانواده به «آرمان امروز» مي‌گويد: «امروزه شاهد هستيم که والدين و فرزندان هر دو پروده شرايط پس از انقلاب هستند و آموزه‌ها، آموزش‌ها و تعاليمي که به والدين داده شده، به فرزندان نيز در يک ساختار آموزشي نيز داده شده است. اما چگونه است که دانش آموزان و والدين برخي از آنها، مايل هستند نسبت به «اجبار» واکنش از خود نشان دهند، امري قابل تامل است. عاليه شکربيگي در ادامه گفته‌هايش باور دارد که «ميانگين سني دانش آموزاني که ما فيلم‌هاي آنها را مي‌بينيم، متولد اواخر دهه 80 و اوايل دهه 90 هستند. در حقيقت ما به نظاره تاريخ نشسته‌ايم که چگونه در چارچوب ساختاري، با همه هزينه‌ها و زحمات، به نتيجه نرسيده است. اين اتفاق به‌نوعي کاهش سرمايه اجتماعي است. وقتي مي‌گوييم ساختار (مسولان، نهادهاي آموزشي، نهادهاي فرهنگي) در  نظام آموزشي چه کارکرد يا عملکردي داشته‌اند که به‌نوعي معتقدند که «دانش آموزان از آنها نيستند». آن نظام آموزشي براي خود چه‌نوع تعريفي داشته و دارد که در نظام آموزشي و پرورشي، دختران و پسران به آن چيزي که آموخته‌اند، پايبند نيستند؟! 
گسست ميان خانواده و آموزش
او با اشاره به اينکه پدر و مادران الگوي فرزندان و آنها عمدتا متعلق به دهه 60 هستند، مي‌افزايد: «اين نسل پس از جنگ و ساختار سياسي رشد کرد، آن فرزندان شدند والدين اين کودکان، بنابراين استقلال و راي بيشتري به فرزاندانشان دادند. آن نسل با يک ابهام و نااميدي در آينده روبرو بود و حالا شاهد هستيم  بسياري از آنها اهل تامل و تفکر هستند. بين نهاد خانواده و آموزشي گسست وجود دارد. نهاد خانواده يک نوع تربيت و نهاد آموزشي يک شيوه تربيت ديگري داشته و چون نهاد خانواده تاثيرگذاري بيشتري دارد، الان وضعيت کنوني را شاهد هستيم. کنشگري اين دانش آموزان به دليل گسست ميان نهاد خانواده و با نهاد آموزش و پرورش است.  شکربيگي به نقش گسترش فضاي مجازي در ميان دانش آموزان نيز اشاره دارد که معتقد است که اين تکنولوژي باعث آگاه‌تر شدن آنها شده است و در تصريح مي‌کند:‌ «شرايط کرونا و در اختيار قرار گرفتن گوشي‌هاي هوشمند در دست دانش آموزان، سبب شد که دانش آموزان ما بيشتر در بستر و معرض تکنولوژي نوين قرار بگيرند. اگر يک گوشي تلفن هوشمند در اختيار هر فرد قرار بگيرد، آن فرد مي‌تواند يک شهروند رسانه‌اي باشد. اين بچه‌ها فقط به درس اکتفا نمي‌کردند و حضور در رسانه‌ها و شبکه‌هاي اجتماعي باعث شد آگاهي دانش آموزان بالاتر برود. همين امر سبب شد نسل دهه 80، نسل آگاهي‌تري باشد. آنها مشکلات والدين را ديده و با تجارب و شناختي که از شبکه‌هاي اجتماعي کسب کرده‌اند به دنبال آينده مي‌روند. بايد پيش از اين به خواسته‌هاي اين نسل توجه مي‌کرديم و آنها را با جوانان دهه 60 و 50، مقايسه نمي‌کرديم و اين شکاف اجتماعي و فرهنگي را شاهد نبوديم.
سبک پرورش بر اساس مکتبخانهها
همان‌طور که عاليه شکربيگي نيز به آن اشاره داشت، عزت ا... ضرغامي، وزير ميراث فرهنگي نيز مي‌گويد: «اگر شاهد تصاوير نامأنوس در مدارس هستيم به اين دليل است که خوراک فکري لازم براي دانش آموزان نداريم. بايد ببينيم تا چه اندازه با بدنه نوجوانان و جوانان ارتباط داريم. دانش آموزان بايد 20 درصد از وقت آموزشي خود را بيرون از مدرسه بگذرانند که در اردوها خلاصه مي شود.» براي بررسي بيشتر اين موضوع نظرات يک کارشناس آموزشي را جويا شديم و محمد رضا نيک نژاد نيز با اين امر موافق است، اما به موضوع قابل تامل ديگري اشاره مي‌کند و مي‌گويد: «نه تنها مسئولان پرورشي در طي يک دهه اخير کم کاري نکرده‌اند، بلکه پرکاري و تاکيد بيش از اندازه آنها براي گنجاندن مفاهيم ديني و ايدئولوژي در کتب درسي، سبب اتفاقات اخير شده است.»  نيک نژاد در ادامه صحبت‌هايش به «آرمان امروز» مي‌گويد: «آنها متاسفانه براساس تفکرات گذشته که در دنياي امروز و با گسترش فضاي مجازي جاري است، فعاليت کردند و اين بي‌توجهي باعث شد که موضوعات پرورشي ما ناديده گرفته شود و بازخورد کافي در رفتار دانش آموزان نداشته باشد. موضوعات ايدوئولوژي در کتاب‌هاي درسي بسيار پررنگ است و حتي من که دبير فيزيک هستم، دربخش‌هايي از اين دورس پايه، آيه‌ها و احاديث به کار برده مي‌شود و جنبه آموزشي صرف دارد. مشکل ما در حوزه پرورشي همين تاکيد بسيار زياد بر اين نوع روش تربيتي است، در حالي‌که هيچ کسي منکر فواعد و نقش تربيتي ايراني- اسلامي در ساختن انسان‌ها نيست، اما زماني که تحميلي و تاکيدي مي‌شود، ذهن دانش آموز را فرسوده و گريزان از يادگيري مي‌کند. اين امر در زماني جنبه دافعه پيدا مي‌کند که بر اساس تحميل و اجبار پشت سر هم باشد و دانش آموزي که ساعت‌ها در بيرون از کلاس درس و در فضاي مجازي زندگي مي‌کند و با انواع سبک زندگي مردم جهان آشنا‌ست، از اين آموزش‌ها خسته خواهد شد.»   وي با اشاره به اين نکته که متاسفانه مشکل عدم درک ذهني آموزه‌ها در بي‌توجهي مسئولان آموزش و پرورش به نگاه و بينش مخاطبان‌شان است است، تصريح مي‌کند: «مسئولاني که در معاونت پرورشي هستند، باور ندارند که فضاي مجازي به ابزاري براي تربيت (چه سازنده و چه مخرب) دانش آموزان تبديل شده و هنوز دنباله‌رو سبک و سياق پرورش بر اساس مکتب‌خانه‌هاي قديم هستند. به همين دليل است که بسياري از دانش آموزان با شريط فرهنگي خودمان سازگار نيستند. البته بايد به اين نکته اشاره کرد که در هيچ کشوري از جهان در زمينه‌هاي فرهنگي و اجتماعي، رها شدگي و بي بندوباري وجود ندارد و آموزش و پرورش آنها نيز به نقش ايدولوژي و انسان سازي از سنين پايه توجه دارند. آنها نيز به مانند ما به چارچوب‌هاي فرهنگي، اجتماعي، جغرافيايي و ملي خود پايبند هستند، اما اينقدر برروي موضوعات مختلف تاکيد نمي‌کنند. چند سال پيش آهنگ‌هاي تتلو و شخصيت او که مورد توجه نوجوانان بود، و بعدها آهنگ‌هاي ساسي مانکن در ميان نوجوانان رواج پيدا کرد، اما حالا توسط همان افراد که به سن جواني رسيده‌اند نقد مي‌شود، در حالي‌که امروز اين آهنگ‌ها در کلاس‌هاي 11 و 12 که خودم تدريس مي‌کنم، مخاطب دارد.»   با توجه به گفته‌هاي اين کارشناس آموزش، بايد جاذبه‌هاي محصولات فرهنگي که براي مخاطب نوجوان و جوان  جاذبه يا دافعه ايجاد مي‌کند را در اقتضائات زمانه و تغيير نسل جست‌وجو نمود. نسل امروز، نسل آگاه‌تري است و کمتر توجهي به پند و اندرز ريش سفيدان دارد و خود به‌دنبال سازندگي زندگي مي‌رود. زماني‌که موضوعات پرورشي با عنصر تحميل و اجبار برسد، بيشتر جنبه دافعه پيدا خواهد کرد، حتي اگر در موضوعاتي باشد که دانش آموزان با آن سر و کار دارند. با اين حال نيک نژاد با تاييد اين موضوع مي‌افزايد: «ما بايد به اين اصل توجه داشته باشيم که بسياري از مسائل از فرهنگي، اجتماعي و ديني از داخل خانواده شروع شود، نه اينکه جنبه اجبار در کلاس‌هاي درس داشته باشد. اوج يادگيري يک انسان تا سن 5-6 سالگي است و از اين سن به بعد روند يادگيري او کُندتر خواهد شد، پس در اين ميان نقش خانواده‌ها در تربيت کودکان بسيار حائز اهميت است. هر چه خانواده‌ها به موضوعات ديني و عُرفي فرهنگي جامعه پايبندتر باشند، بايد از ميزان اين بحث‌ها در کتب درسي کاسته شود.  اما چطور براي دانش آموزان جاذبه ايجاد کنيم؟ پاسخ نيک نژاد به اين سوال در يک کلمه خلاص مي‌شود: «شادي و خلاقيت»  و باور دارد که زماني‌که  اردوهاي پرورشي و موضوعات فرهنگي و اجتماعي به آموزش در کلاس‌هاي درس و پاي تخته سياه آورده‌‌ شد ما با مشکل روبه‌رو شديم. در اين زمينه بايد دوباره به تجربيات جهاني مراجعه کنيم. به‌عنوان مثال چندي پيش ما يکي از آموزش‌هاي دروس ديني کشورهاي مسلمان شرق آسيا را ترجمه مي‌کرديم و ديديم که نقش دين و مفاهيم سنگين آن، چقدر کمرنگ است و به آشنايي دانش آموز به مذاهب مختلف مي‌پردازد. تا زماني که سبک زندگي نوجوانان امروز را به رسميت نشناسيم و با تدوين کتاب‌هاي درسي که بينا بين فرهنگ عرفي جامعه باشد (نه آزاد و نه تحميلي براي دانش آموز) اين مشکلات پابرجاست. بايد يک پژوهش ميان مدت برروي المان‌هاي فرهنگي جامعه ايراني- اسلامي و براساس فرهنگ عرفي جامعه صورت بگيرد و کتاب‌ها و دروس ما بر اساس اين پژوهش دوباره تدوين شوند. دين اسلام و فرهنگ ايراني بر اساس شادي و زندگي پرنشاط بنا شده، چطور مي‌شود که در اين زمينه نظام آموزش و پرورش ما جاذبه‌هايي همچون خلاقيت و شادي را ناديده مي‌گيرد و اردوها و کلاس‌هاي شادي آور را حذف مي‌کند؟‌ اگر به اين امر باز گرديم مي‌توان اميدوار بود شرايط بهتر خواهد شد و اين موضوعات نيازمند به رسميت شناختن سبک زندگي نوجوانان امروزي، جنبه‌هاي ايراني- اسلامي، شادي و نشاط جوانان، فرهنگ عرفي جامعه و پژوهش در اين حوزه‌هاست.