لطفا ترمز كنيد لطفا

شايد شما هم از آنهايي باشيد كه وقتي يك عكس خوب مي‌بينيد و به عكاس آن عكس دسترسي داريد، از او بپرسيد كه آن عكس را با چه دوربيني گرفته است و احتمالا خبر نداريد كه اين پرسش، چه توهين بزرگي به آن عكاس است، چرا كه با اين پرسش، خوب بودن آن عكس را ناشي از تجهيزات عكاسي او دانسته‌ايد و نه توانايي عكاس. چنين پرسشي مثل آن است كه از نويسنده يك رمان موفق بپرسيد كه با چه خودنويسي داستانش را نوشته يا از يك جراح قلب حاذق بپرسيد با چه چاقوي جراحي‌اي بيماراش را جراحي كرده؟ در واقع اين پرسش ناشي از اين ديدگاه است كه امكانات و تجهيزات را مهم‌تر از عامل انساني مي‌داند، در حالي كه بهترين خودنويس از كسي كه خواندن و نوشتن نمي‌داند، «گابريل گارسيا ماركز» نمي‌سازد. يكي از كارهايي كه من مي‌كنم، آموزش عكاسي است. بارها شاگرداني داشته‌ام كه بهترين دوربين‌ها و پيشرفته‌ترين تجهيزات عكاسي را داشته‌اند ولي ناتوان از گرفتن حتي يك عكس متوسط بوده‌اند و در فرآيند آموزش بوده كه ياد گرفتند، يك عكس خوب، حاصل نگاه درست به موضوع است و نه بهترين تجهيزات عكاسي. مثالي از خودم را بگويم. من رانندگي بلد نيستم، يعني هيچ چيزي از رانندگي نمي‌دانم و فقط بلدم يك اتومبيل را هل بدهم و لاغير. براي فردي مثل من، فرقي نمي‌كند كه پشت فرمان بنز بنشينم يا پرايد. نتيجه در هر دو حالت يكي است و اگر هم اين حماقت را بكنم و پشت فرمان بنشينم و تعدادي آدم بخت‌برگشته هم مسافر و همراه من در آن خودرو باشند، نهايتا همگي به ته دره سقوط خواهيم كرد. ترديدي در اين سرنوشت براي خود و سرنشينان اين خودرو ندارم. پس اصلا عقلاني نيست كه من راننده باشم و اگر به هر دليلي، ديگراني سوار اتومبيلي كه قرار است من راننده‌اش باشم، بشوند، يك چيزي به نام پليس راهنمايي رانندگي هست كه نگذارد من اين جماعت نگون‌بخت را به ته دره بيندازم.
آنچه در دو دوره رياست بر قوه مجريه در سال‌هاي 84 تا 92 گذشت، دقيقا همين ماجرا بود. اتومبيل تحويل كسي شد كه رانندگي نمي‌دانست و نتيجه همان شد كه همه مي‌دانيم. هفت قطعنامه سازمان ملل و فساد افسارگسيخته و تاراج منابع و ثروت كشور و نابودي منابع انساني به‌ جاي ‌خود، فقط در يك قلم، 800 ميليارد دلار در آمد فروش نفت آتش زده و دود شد. اما با وجود اين ويراني عظيم حاصل از معجزه هزاره سوم، بعد از انتخابات سال 1396، يك‌بار ديگر تصميم گرفته شد تا تجربه مديريتي به شيوه معجزه هزاره سوم تكرار شود، با اين تفاوت كه ديگر آن منابع عظيم بين سال‌هاي 84 تا 92 نيز در اختيار نبود و اين‌بار نه تنها براي قوه مجريه كه در تمام قوا تصميم بر آن قرار گرفت كه همه رانندگان در همه سطوح، چيزي از رانندگي ندانند. نمونه‌اش هم در قوه مجريه.
به واقع تصور اين بود كه همين كه تجهيزات خوب باشد، عكاسي كردن از هر كسي برمي‌آيد و اين شد كه بي‌تجربه‌ترين و نابلدترين افراد به كار گماشته شدند، شايد فقط به اين دليل كه ديگر خبري از تعارض درون سيستمي نباشد و همه امور طبق دستور پيش برود. و البته اطاعت از دستورات و اطاعت از فرامين هم به وضوح ديده شد. ولي يك اشكال اساسي وجود داشت. حتي با بهترين دستورها از بيرون اتومبيل، كسي كه رانندگي بلد نيست و پشت فرمان نشسته، هر چقدر هم گوش به فرمان باشد، راننده نمي‌شود. آنچه امروز در كشور مي‌گذرد حاصل همين ديدگاه است كه راننده مهم نيست، اين خودرو است كه بايد خوب باشد. ولي متاسفانه نه تنها راننده رانندگي بلد نبود كه خودرو هم كاملا معيوب بود و شد آنچه شد. پيش‌بيني اين وضعيت كار دشواري نبود اما با وجودي كه كاملا مشهود بود چه رخ خواهد داد، اصرار بر اين بود كه حتما چنين شود و از دلش تورم لجام‌گسيخته، افزايش روز به روز قيمت‌ها، بن‌بست در مذاكرات برجام و حالا بدتر از همه، آنچه در خيابان‌ها مي‌گذرد به دست آمده. بارها دلسوزاني بوده و هستند كه هشدار داده‌اند كه به اين روش نمي‌توان كشور را اداره كرد و در مقابل حاكميت اصرار داشته كه به همين شيوه كشور را اداره كند و حتي امروز كه گل‌درشت‌ترين نقشِ حاصل از اين ترسيمات ديده مي‌شود، همچنان اصرار هست كه اين روند ادامه يابد. اما آيا واقعا دره را در روبرو نمي‌بينيم؟ نمي‌دانم آيا هنوز فرصتي باقي مانده يا خير، ولي عقل سليم حكم مي‌كند كه به ‌جاي فشار دادن پدال گاز، با تمام توان بر پدال ترمز فشار بياوريم، شايد از افتادن به دره جلوگيري شود.